دانلود و خرید کتاب گزارش یک آدم ربایی گابریل گارسیا مارکز ترجمه علیرضا چگینی نژاد
تصویر جلد کتاب گزارش یک آدم ربایی

کتاب گزارش یک آدم ربایی

معرفی کتاب گزارش یک آدم ربایی

کتاب گزارش یک آدم ربایی نوشتۀ گابریل گارسیا مارکز و ترجمۀ علیرضا چگینی نژاد است. انتشارات آتیسا این رمان را روانۀ بازار کرده است.

درباره کتاب گزارش یک آدم ربایی

گزارش یک آدم ربایی حاوی گزارشی از ماجرای واقعی دزدیدن یک خبرنگار است که توسط گابریل گارسیا مارکز (خبرنگار) تهیه شده است. تلفیق رمان و گزارش را ویژگی برجستۀ این کتاب‌ دانسته‌اند. ماجرا بیش از هر چیز دررابطه‌با برخورد میلیتاریسم با شبکۀ آزاد اطلاعات و جلوگیری از درز هر خبری است که می‌تواند در جهان آزاد برای دیکتاتورها تبعاتی داشته باشد. در پی یک طرح‌ریزی، ۱۰ نفر با هم ربوده می‌شوند و مارکز از گفت‌وگو با افراد درگیر در این ماجرا، این رمان را می‌نویسد. این کتاب حاوی حقایق تکان‌دهنده‌ای از تلاش برای سانسور است. اوایل دهۀ ۱۹۹۰ «کارتل مدلین»، یکی از کارتل‌های مواد مخدر که به‌وسیلهٔ «پابلو اسکو بار» ایجاد شده و مدیریت می‌شد، تعدادی از کلمبیایی‌ها را از زن و مرد ربود. این آدم‌ربایی برنامه‌ریزی شده بود. در این کتاب مارکز به وضعیت بد زندانی‌شدگان اشاره می‌کند که حتی برای کارهای ابتدایی خود از جمله نشستن، صحبت‌کردن، خوابیدن و… باید اجازه می‌گرفتند. پنجره‌های اتاقشان کامل بسته بود و نوری به داخل نمی‌آمد. نگهبانان هم در آن اتاق حضور داشتند و گاهی وقتی گروگانی با آن‌ها صحبت می‌کرد، نگهبانان آن‌ها را با گلوله نشانه می‌گرفتند. گروگان‌ها افراد عادی و معمولی نبودند و جزو افراد سرشناس کلمبیا محسوب می‌شدند.

خواندن کتاب گزارش یک آدم ربایی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به علاقه‌مندان به رمان‌های هیجانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره گابریل گارسیا مارکز

گابریل گارسیا مارکز در سال ۱۹۲۸ در کلمبیا به دنیا آمد. او داستان‌نویس و رمان‌نویسی است که به حرفۀ روزنامه‌نگاری نیز مشغول بود. مارکز خبرنگار و منتقد فیلم نیز بود و نمایشنامه و فیلم‌نامه هم می‌نوشت. برخی گابریل گارسیا مارکز را محبوب‌ترین و شاید بهترین نویسنده در اسپانیا، پس از سروانتس می‌دانند. این نقل‌قولی از «کارلوس فوئنتس» (نویسنده) است. مارکز در کودکی، پیوسته در معرض افکار، باورها و قصه‌های خیالی و خرافاتی مردم اطرافش بود؛ به‌طوری‌که تفکیک خیال و واقعیت از یکدیگر برایش سخت و دشوار شده بود. این نویسندۀ مشهور در دوران جوانی در رشتۀ حقوق تحصیل می‌کرد، اما آن را رها کرد و به نوشتن روی آورد. گابریل گارسیا مارکز نخستین داستان خود را در سال ۱۹۴۶ در یک روزنامه به چاپ رساند. این داستان «سومین استعفا» نام داشت. درون‌مایه‌های تاریخی که حاصل و نشان‌دهندۀ شناخت گابریل گارسیا مارکز از کشورش است، در آثار او هویداست. سبک نگارشی مارکز را رئالیسم جادویی می‌دانند. این سبک، در بستری واقع‌گرایانه، حاملِ رخدادهایی غیرواقعی است. برخی از آثار او عبارتند از: صد سال تنهایی، عشق سال‌های وبا، شرح وقایع پیشگویی‌های مرگ، تشکیلات سری شیلی، ژنرال در دخمهٔ پر پیچ‌وخم، مهاجر غریبه، عشق و مصیبت‌های دیگر، حقیقت ماجراجویی‌های من، کسی نیست به سرهنگ نامه بنویسد، اسیر ساعت شیطانی، یک روز پس از شنبه، تدفین مادربزرگ و... . گابریل گارسیا مارکز در سال ۲۰۱۴ در مکزیکوسیتی درگذشت.

بخشی از کتاب گزارش یک آدم ربایی

«ماروخا قبل از اینکه سوار ماشین، شود به پشت سرخود نگاهی انداخت تا اطمینان یابد کسی در تعقیبش نیست به‌وقت بوگوتا ساعت هفت و پنج دقیقه شب بود.

یک‌ساعتی می‌شد که هوا تاریک شده بود و پارک ملی خیلی روشن نبود. سایه درختان برهنه و عاری از برگ در آسمان گرفته و ابری و غم‌انگیز همچون اشباح به نظر می‌رسیدند؛ اما هیچ‌چیز در اینجا تهدیدآمیز نبود.

با اینکه ماروخا از جایگاه اجتماعی خوبی برخوردار بود روی صندلی پشت سر راننده نشست؛ چون همیشه معتقد بود که این راحت‌ترین صندلی است.

بئاتریس از در دیگر ماشین‌سوار شد و در سمت راست او قرار گرفت. آنها برنامه روزانه خود را یک ساعت دیرتر شروع کردند و هر دوی این خانم‌ها بعد از پشت سر گذاشتن بعد از ظهری کسل‌کننده و شرکت در سه جلسۀ متوالی مدیران، بسیار خسته شده بودند.

به‌خصوص ماروخا که شب گذشته مهمان داشت و فقط سه ساعت خوابیده بود. او پاهای خسته خود را دراز کرد چشمانش را بست و به پشتی صندلی تکیه داد و مثل همیشه گفت: «لطفاً ما را به خانه ببر.» مثل همیشه آنها به دلایل امنیتی و همچنین راه‌بندان سنگین از مسیری دیگر به خانه بر می‌گشتند.

ماشین آنها یک رنوی ۲۱۴ جدید و راحت بود و راننده، آن بااحتیاط و مهارت تمام رانندگی می‌کرد. بهترین مسیر در آن شب بلوار سیرکان والار بود که به سمت شمال می‌رفت. در سه تقاطع سر راهشان هر سه چراغ‌سبز بود و نسبت به سایر روزها، ترافیک سبک‌تری وجود داشت. حتی در بدترین روزها مسیر اداره تا خانه ماروخا به شماره ۸۴۱۴۲ واقع در ترانسورسال ترسه، فقط نیم ساعت طول می‌کشید و بعد از آن راننده بئاتریس را به خانه‌اش می‌رساند که حدوداً هفت خیابان با خانه ماروخا فاصله داشت.

ماروخا از خانواده‌ای مشهور و روشنفکر و اندیشمند بود که چندین نسل از آنها خبرنگار بودند. خود او نیز روزنامه‌نگاری بود که از او تجلیل شده بود. از دو ماه گذشته او را به‌عنوان سرپرست فوسینه مؤسسه دولتی ترویج صنعت فیلم‌سازی منصوب کرده‌اند. بئاتریس که خواهرشوهر و دستیار او بود سال‌ها متخصص فیزیوتراپی بود و تصمیم گرفت تا کارش را رها کند و سراغ فعالیت دیگری برود. در فوسینه او مسئولیت امور مطبوعاتی را عهده‌دار شد.

با اینکه دلیلی نداشت هیچ‌کدام از آنها بابت کارشان هراسی داشته باشند؛ اما از ماه اوت، زمانی که قاچاقچیان مواد مخدر عمل غیرمنتظره ربودن روزنامه‌نگاران را آغاز کردند، ماروخا ناخودآگاه عادتی پیدا کرده بود که همیشه به پشت سرش نگاه کرده و بااحتیاط رفت‌وآمد می‌کرد. در آن روز، ترس او بی‌دلیل نبود.

اگرچه پارک ملی جایی که او قبل از سوارشدن به ماشین به آنجا نگاه کرد، خالی به نظر می‌رسید؛ هشت نفر مرد در کمین او نشسته بودند. یکی از این مردان پشت فرمان مرسدس‌بنز ۱۹۰ با رنگ آبی تیره با پلاک جعلی بوگوتا نشسته و در آن‌سوی خیابان پارک کرده بود.

مرد دیگر پشت فرمان تاکسی سرقتی زردرنگ نشسته بود.

 چهار تن از اینها که شلوار جین کفش‌کتانی و کت‌چرمی به تن داشتند، در تاریکی پارک ملی قدم می‌زدند. مرد هفتم که بلندقامت و خوش‌پوش بود کت‌شلوار بهاره‌ای به تن کرده بود که با کیفی که به دست داشت تصویری از یک مدیر جوان را در ذهن ایجاد می‌کرد.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۲۳,۰۰۰
تومان