کتاب باقی مانده تقسیم ناپذیر
معرفی کتاب باقی مانده تقسیم ناپذیر
کتاب باقی مانده تقسیم ناپذیر درباره شلینگ و موضوعات مرتبط نوشتهٔ اسلاوی ژیژک و ترجمهٔ علی حسن زاده است و گروه انتشاراتی ققنوس آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب باقی مانده تقسیم ناپذیر
شلینگ به دست میدهد. شلینگ مدتهاست در سایه فیلسوفانِ بزرگی نظیر کانت و هگل قرار گرفته است. ژیژک در این کتاب نشان میدهد که شلینگ پیشاهنگ ماتریالیسمِ دیالکتیکی مارکس و مفهومِ رانه و ناخودآگاهِ فروید است و وجوهِ مشترک تعیینکنندهای با هگل دارد. در فصلِ اول، اندیشه شلینگ بررسی میشود. در فصلِ دوم، مواجهه شلینگ و هگل به روی صحنه میرود و در فصلِ سوم، به یاری مفاهیمِ شلینگ و هگل، درباره مسائلِ امروزی تکنولوژی و فیزیک مدرن بحث میشود. از دیدِ ژیژک تنها به واسطه مفاهیمِ ژاک لاکان میتوان درک درستی از ایدئالیسمِ آلمانی یافت، هرچند خودِ لاکان گاهی در تفسیر اندیشههای کانت و هگل به خطا رفته باشد. از همین رو، در سرتاسرِ متن ارجاعاتِ بیشماری را به لاکان و مفاهیم لاکانی مییابیم. ژیژک میکوشد به یاری شلینگ و هگل و لاکان، متافیزیکی مبتنی بر «ناتمامیت» بپروراند. خوانشهای نوآورانه ژیژک از ایدئالیسم آلمانی ما را وامیدارد از خود بپرسیم: وقتی از ایدئالیسمِ آلمانی حرف میزنیم دقیقاً از چه حرف میزنیم؟ کتاب باقی مانده تقسیم ناپذیر میکوشد با اتخاذِ منظری ژیژکی و در قالبِ قطعاتی پراکنده به جنبههایی از این پرسش پاسخ دهد.
خواندن کتاب باقی مانده تقسیم ناپذیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به پژوهشگران فلسفه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب باقی مانده تقسیم ناپذیر
«پس، جستاری درباره شلینگ را چگونه باید آغاز کرد؟ شاید مناسبترین راه تمرکز روی خودِ مسئله آغاز باشد، مسئله تعیینکننده ایدئالیسمِ آلمانی ــ کافی است شرحِ پرشاخ و برگ هگل در کتاب علم منطق در بابِ این مسئله و تمامی دربرداشتههای آن را به یاد آوریم. مظهرِ اعلای ادای سهمِ «ماتریالیستی» شلینگ این نهاده بنیادینِ اوست که، به بیانِ ساده و روشن، آغازِ حقیقی در آغاز نیست: پیش از خودِ آغاز، چیزی هست ــ حرکتی چرخشی که آغاز به معنای حقیقی، یعنی عملِ آغازینِ تصمیم، در حرکتی همانندِ بریدنِ گرهِ گوردی، دورِ باطلِ آن را میشکند. مسلماً، آغازِ همه آغازها، آغازِ kat' exohen (تمامعیار)ــ به اصطلاح امروزی، «مادرِ همه آغازها» ــ(جمله) «در آغاز کلمه بود» از انجیلِ یوحنّاست: پیش از آن، هیچچیز وجود داشت، یعنی خلأ سرمدیتِ الوهی. با این همه، از دیدِ شلینگ «سرمدیت» تودهای عاری از مشخصه نیست ــ چیزهای زیادی در آن روی میدهد. پیش از کلمه، جهانِ آشوبناکروانپریش ِ رانههای کور، حرکتِ چرخشیشان و رانش و تپش ِ نامتمایزشان وجود دارد؛ و آغازْ زمانی رخ میدهد که کلمه به زبان آورده میشود، کلمهای که این چرخش ِ درخودفروبسته رانهها را «واپس میراند» و به گذشته سرمدی پس میزند.
به بیانِ کوتاه، در آغاز به معنای حقیقی، عزمِ راسخ و تصمیمِ آغازینی قرار دارد که، با تمایزگذاری بینِ گذشته و اکنون، تنش ِ تحملناپذیرِ پیشینِ حرکتِ چرخشی رانهها را برطرف میکند: آغازِ حقیقی گذر از حرکتِ چرخشی «بسته» به پیشرفتِ «باز» است، از رانه به میل ــ یا، به بیانِ لاکانی، از امر واقعی به امر نمادین.
به این معنای دقیق، مسئله آغازْ مسئله «پدیدارسازی» یا «پدیدار شدن» است: چطور میشود که خدا کلمه را بر زبان میآورد و، با این کار، خودش را نامستور میسازد و برای خودش نمودار میشود؟ باید سخت مراقب باشیم تا این نکته تعیینکننده را از قلم نیندازیم: مسئله، چنانکه هگل نیز نیک میدانست، چگونگی دستیابی به درخودِ نومنالِ فراسوی پدیدارها نیست؛ مسئله حقیقی این است که این درخود اساساً چرا و چگونه خودش را از خویش جدا میکند، چگونه از خودش فاصله میگیرد و از این رو فضایی را میگشاید که میتواند در آن فضا (برای خودش) نمودار شود؟ پس، این پدیدار شدنِ خدا، این به زبان آمدنِ کلمه در خدا که به گونهای سحرآمیز و درکناپذیر تاریکی نفوذناپذیرِ رانهها را میتاراند، چگونه رخ میدهد؟ این اتفاق فقط به شرطی روی میدهد که حرکتِ چرخشی رانهها ــ که مقدم بر آغاز است ــ خودش امر واقعِ آغازین و برناگذشتنی نباشد. به بیان دیگر، مفهومِ گردابِ رانهها به مثابه شالوده غایی و «خاستگاهِ همه چیزها» امر واقعِ آزادی را درکناپذیر میسازد: کلمه چگونه میتواند از دلِ این گرداب سر برآورد، بر آن مسلط شود، به آن شکل بدهد و آن را «تحتِ انضباط درآورد»؟ در نتیجه، این بنیادِ (Grund) غایی واقعیت، گردابِ آغازینِ رانهها، این چرخِ تقدیر که دیر یا زود هر ابژه متعینی را فرومیبلعد و نابود میکند، باید متأخر از X -ِ درکناپذیری باشد که متعاقباً، به نحوی که باید تبیین شود، رانهها را «منعقد میکند».
با این همه، آیا گردابِ آغازینِ رانهها بنیادِ غاییای نیست که هیچ میتواند مقدم بر آن باشد؟ شلینگ کاملا با این موضوع موافقت میکرد، فقط میافزود که مسئله موردِ بحث دقیقاً شأنِ این «هیچ» است: مقدم بر Grund ( بنیاد )، فقط قسمی مغاک یا نابنیاد (ungrund) میتواند وجود داشته باشد ــ به بیانِ دیگر، این «هیچِ» مقدم بر بنیاد نهتنها nihil privativum( هیچِ نیستسازِ )صرف نیست، بلکه نشاندهنده «بیتفاوتی مطلق» به مثابه مغاک آزادی محض است که هنوز محمولویژگی سوژهای معین نیست بلکه، در عوض، مشخصکننده ارادهورزی (Wollen) غیرشخصی محضی است که هیچچیز را اراده نمیکند. ما، انسانهای متناهی میرا، چگونه میتوانیم به این مغاک آزادی که خاستگاهِ آغازینِ همه چیزهاست دسترسی پیدا کنیم؟ در اینجا فرض ِ بنیادینِ شلینگ بهشدت «انسانمحورانه» است: انسان به هیچ روی پدیداری فرعی در جهان نیست، دانه ناچیزِ گردوغبار ــ در میانِ همه چیزهای آفریدهشده، انسان آن یگانهای است که از «قدرتِ مرکز» برخوردار است، و از این رو در تماس ِ مستقیم با مغاک آزادی ازلی قرار دارد:
باید اصلی را به انسان اختصاص دهیم که در بیرون و بالای جهان است؛ زیرا اگر در انسانْ اصلی پیش از آغازِ زمانها نبود، او چگونه میتوانست از میانِ اینهمه آفریده بهتنهایی راهِ درازِ بالندگیها را از اکنون به ژرفترین شبِ گذشته دنبال کند، چگونه میتوانست یکه وتنها به آغازِ زمانها فراروی کند؟ روحِ انسان، آکنده از منبعِ چیزها و یکی با آن منبع، وجدانِ/همدانشی (Mitwissenschaft) آفرینش است.»
حجم
۷۹۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۷۹۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه