کتاب فرانکنشتاین
معرفی کتاب فرانکنشتاین
کتاب فرانکنشتاین نوشتهٔ مری شلی و ترجمهٔ مهراب حسنوند است. انتشارات باران خرد این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک داستان ترسناک و علمی - تخیلی.
درباره کتاب فرانکنشتاین
مری شلی زمانی که تنها ۱۸ سال داشت، شروع به نوشتن کتاب فرانکنشتاین کرد. این اثر تریلری گوتیک، عاشقانهای پرحرارت و حکایتی هشداردهنده درمورد خطرات علم است. این کتاب حاوی داستان یک علمآموز متعهد است که بهشکل وسواسگونهای بهدنبال یافتن علت زندگی و همچنین جانبخشیدن به اشیای غیرزنده است. او انسانی را با استفاده از اعضای بدن دزدیدهشده از اجساد خلق میکند، اما پس از این کار، زشتی و مخوفبودن این موجود، او را تا سر حد مرگ میترساند. این موجود که زمانی بسیار آرام و بیآزار بود، پس از شکنجهشدن با تنهایی و انزوا، به جانوری شرور تبدیل میشود و بهدنبال انتقامی خونبار از آفرینندهاش، فرانکنشتاین میافتد. این رمان که یکی از مهمترین آثار پیشرو در ژانرهای ترس و علمی - تخیلی است، داستانی جذاب و دلهرهآور را روایت میکند و سؤالات ژرفی دربارهٔ مفهوم زندگی و جایگاه آدمی در کائنات را در ذهن خواننده برمیانگیزد. خواننده با خواندن این رمان از خود میپرسد انسانبودن چه معنایی دارد؟ ما چه مسئولیتهایی در برابر یکدیگر داریم؟ تا چه اندازه میتوان طبیعت را دستکاری کرد؟ در عصر حاضر که پر است از خبرهای اهدای اعضای بدن، مهندسی ژنتیک و ترورهای زیستی، جواب این سؤالات بیش از هر زمان دیگری مهم جلوه میکنند.
خواندن کتاب فرانکنشتاین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی ترسناک و علاقهمندان به رمانهای علمی - تخیلی پیشنهاد میکنیم.
درباره مری شلی
«مری وول اِستوِنکِرافت گادوین شِلی» با نام مختصر مری شلی متولد ۳۰ اوت ۱۷۹۷ و درگذشتهٔ یکم فوریهٔ ۱۸۵۱، یک رماننویس، نویسندهٔ داستانهای کوتاه و سفرنامهنویس اهل انگلستان است. از شناختهشدهترین آثار او میتوان به «فرانکنشتاین» (در سبک نگارش گوتیک) و داستان کوتاه «ماتیلدا» اشاره کرد. ایدهٔ نگاشتن فرانکشتاین در سال ۱۸۱۶ در سفر تابستانی به ژنو بههمراه «لرد بایرون»، «جان ویلیام پولیدوری» و «کلر کلرمون» به ذهن مری شلی خطور کرد. پدر او «ویلیام گادوین» یکی از بزرگترین روزنامهنگاران و فیلسوفان قرن خود و مادر او نیز «مری کرافت»، یکی از بزرگترین فیلسوفان فمنیست و نویسندگان عصر خود بود؛ ازاینرو میتوان گفت که مری شلی در خانوادهای به دنیا آمده که تفکر و اندیشه، بنیانهای اصلی آن خانواده بوده است. او پس از نگارش چندین رمان دیگر در باب داستان ارواح و شبح و ازایندست داستانها، در معرض تهمتهای فراوانی قرار گرفت. عدهای در آن زمان به او نسبت آن را دادند که او با ارواح خبیث در ارتباط است و به همین دلیل است که درست پس از نگارش رازهای دنیای ارواح شوهرش فوت کرده است و هیچکدام از بچههایش نیز سالم نماندهاند. حتی چندی دیگر گفتند که ایدهٔ نوشتن داستانهایش را از ارواح مردهٔ قبرستانها میگیرد و در یک شایعهٔ عجیب حتی گفتند که او قلب شوهر از دسترفتهاش را در یک پارچه نگهداری کرده و در کمد خانهاش قایم کرده است. با این اوصاف، مری شلی پس از گذراندن ۵۳ سال زندگی پربار اما پررنج، در نهایت در سال ۱۸۵۱ دیده از جهان فرو بست و دفتر زندگی خویش را با کولهباری از افتخارات ادبی به پایان رساند. او را در کلیسای سنت پیتر در شهر بورنموث انگلستان دفن کردند.
بخشی از کتاب فرانکنشتاین
«یکی از پدیدههای بسیار جذاب برای من؛ ساختار بدن انسان و در کل همهٔ جانورانی بود که از موهبت حیات برخوردار هستند. همیشه از خود میپرسیدم که آیا اصل حیاط ادامهدار خواهد بود؟ این پرسش مهم همواره بیپاسخ مانده است و برای من نیز شبیه به یک راز بود، اما یک نکته برایم مسلم بود؛ اگر ترسها و بیتوجهیها تحقیقات ما را محدود نکنند، قطعاً به دستاوردهای بزرگ و متعددی در این زمینه خواهیم رسید. همیشه این موارد را در ذهن مرور میکردم تا روزی بتوانم شخصاً در این شاخه از علم فیزیولوژی، تحقیقات بیشتری انجام دهم. به یقین میدانستم که برای این منظور فقط باید اشتیاق فرامادی میداشتم تا در این زمینه پیشرفت کنم؛ چون در غیراینصورت مطالعات در این رشته کسالتبار و گاهی اوقات غیرقابلتحمل خواهند بود. برای بررسی علل حیات باید ابتدا مرگ را بررسی کنیم. من با علم آناتومی آشنایی کامل داشتم اما کافی نبود؛ باید فساد طبیعی و فروپاشی بدن انسان را مشاهده میکردم. پدرم همواره به من توصیهٔ اکید کرده بود که نباید ذهن خود را تحت تأثیر مسائل وحشتناک ماوراءالطبیعه قرار دهم. به خاطر ندارم که درگذشته حتی یکبار تحت تأثیر داستانهای خرافی قرار گرفته و یا از مواردی همچون ارواح و شیطان ترسیده باشم. تاریکی تأثیری در ذهن و رؤیاهایم نداشت. از نظر من؛ گورستان پشت کلیسا فقط مدفن بدنهای تهی از حیات بود که در آرامش و زیبایی آرمیده بودند تا غذای کرمها شوند. اکنون باید علت و نوع پیشرفت فساد جسد را بررسی میکردم؛ به همین دلیل روزها و شبهای زیادی را در محل نگهداری اجساد و حتی فاضلابهای شهری گذراندم که اجساد کشتهشدگان خشونتهای خیابانی در آنجا رها شده بودند. توجه من فقط به موضوعاتی جلب میشد که برای روح لطیف انسانی غیرقابلتحمل هستند. شاهد تحلیل جسد سالم انسان بودم که چگونه تغییر شکل میدهد؛ مرگ را میدیدم که چگونه بهجای زندگی شکوفا میشود. کرمها را مشاهده میکردم که چگونه عجایب چشم و مغز انسان را تصاحب میکنند. هر لحظه از تغییرات را با دقت بررسی میکردم تا از زندگی به مرگ و از مرگ به زندگی برسم ... تا اینکه ناگهان از میان تاریکیها نوری بر من تابید ... نوری بسیار درخشان و شگفتانگیز، اما ساده ... به ناگهان از شدت خوشحالی گیج و منگ شدم. در مواجهه با یک حقیقت شگفتآور ازخودبیخود شدم، افراد سرشناس و باهوش متعددی در این زمینه تلاش و تحقیق کرده بودند، اما فقط من توانسته بودم یک راز حیرتآور را رمزگشایی کنم. پس از روزها و شبها تحقیق، بررسی، کار و خستگی؛ بالاخره توانستم علت حیات و تداوم نسل بشر را بیابم ... اما نه فراتر از آن بود! از آن به بعد من قادر بودم به موجودات بیجان؛ جان بدهم.
احساس بهت و حیرت که در ابتدا از این کشف بزرگ در من ایجاد شده بود بهسرعت جای خود را به یک نوع شادی و شعف زائدالوصف داد. پس از مدت زمان زیادی که برای تلاش بیوقفه صرف کرده و مشقتهای فراوان متحمل شده بودم ناگهان به آنچه میخواستم رسیدم و حاصل دسترنج خود را دریافت کردم، اما کشف من بسیار بزرگ بود و مراحلی که برای پیشرفت در این مقوله طی کرده بودم عمدتاً پنهانی و مخفی بودند؛ من اکنون فقط میتوانستم نتایج را بیان کنم. آنچه باهوشترین افراد به دنبالش بودند تا زندگی بشر را از اینرو به آنرو کنند اکنون در دستان من بود. به همین راحتی! ناگهان یک صحنهٔ جادویی در برابر چشمانم گشوده شد و من توانستم اطلاعاتی که لازم داشتم را بهطور مستقیم از طبیعت دریافت کنم؛ درواقع آنچه هنوز بهعنوان موضوع تحقیق شناخته میشد ناگهان حقایق اصلی را برایم آشکار کرد. من نیز همانند اعراب بودم که با یک مرده دفن میشدند تا با یک کورسویی از امید، مسیری به زندگی ابدی بیابند.»
حجم
۲۵۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲۵۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه