کتاب معنا، معرفت و دیگری در فلسفه دیویدسن
معرفی کتاب معنا، معرفت و دیگری در فلسفه دیویدسن
کتاب معنا، معرفت و دیگری در فلسفه دیویدسن نوشتهٔ محمدرضا اسمخانی است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب در حوزهٔ فلسفه را منتشر کرده است.
درباره کتاب معنا، معرفت و دیگری در فلسفه دیویدسن
کتاب معنا، معرفت و دیگری در فلسفه دیویدسن با محوریت این دو مسئله، در دو بخش تألیف و ترجمه تنظیم شده است. بخش نخست خود دو ستون اصلی دارد: یکی «فلسفه زبان» و «نظریهٔ تفسیر» دیویدسن، و دیگری «آموزهٔ اینترسوبژکتیویته». با نگاهی فراگیرتر، و با تفسیر از «اظهارات زبانی» (linguistic utterances) به رویدادهای فرهنگی، متون ادبی، اپیزودهای تاریخی و غیره، که همگی محصولِ «کنشگران انسانی» (human agents) هستند، میتوان گفت که اصل مطلب نظریهٔ تفسیر دیویدسن این است که انسان «حیوان مفسر» (interpreter animal) است و تاریخ انسانی چیزی جز «تاریخ تفسیرها» (history of interpretations) نیست. برای دانستن نگات بیشتر و دقیقتر در باب فلسفهٔ دیویدسن، کتاب حاضر را بخوانید.
خواندن کتاب معنا، معرفت و دیگری در فلسفه دیویدسن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران فلسفهٔ مدرن پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب معنا، معرفت و دیگری در فلسفه دیویدسن
«دیویدسن به این نکته پی برد که تمسک کواین به انواع محرکهای مشابه یا متفاوت، مستقل از شاکله مفهومی، وی را ملتزم کرده است که برخی هستومندها را اینگونه در نظر بگیرد که نوعی معیارِ مشابهت، مستقل از شاکله مفهومی، دارند. یعنی، کواین التزام به ذاتگرایی درباره «قلمروِ محرکها» را حفظ کرد، محرکهایی که به انحای گوناگون تقسیم میشدند. اینکه یک جفت محرک مشابه یا متفاوت باشند ذاتی آن محرکها انگاشته میشد.
با این وصف، دیویدسن معنای محرک را در مقام نسخهای دیگر از «دوگانهانگاری شاکله و محتوا» رد میکند، [یعنی] ایده قلمروی دادهشده از ابژهها که برای تقسیم شدن در دایره مصادیقِ محمولات مهیا هستند. بنا بر استدلالِ دیویدسن، استعاره تقسیمبندی یا انتظامبخشی جهان با شاکله مفهومیـ محمولی، انسجام ندارد. اگر کسی به طبایعِ ذاتی باور نداشته باشد، [آنگاه] مشابهت با توجهبه شاکله محمولی، و نه امرِ دادهشده، نسبی میشود. هر قلمروِ «دادهشده» ای از ابژهها یک رابطه مشابهتِ ممتاز و ذاتی دارد، که در واقع همان ذواتِ هستومندهای بیرونی هستند. بدین ترتیب برای دیویدسن، در مسیر ایجاد «بنیاد» ی برای معنا، نه معانی متعال باقی میمانَد و نه مشابهتِ دادهشده در طبیعت. در این صورت، وفقِ موضعِ دیویدسن، اساسا پیوند بین زبان و جهان چگونه میتواند، بدون قلمروی برای یک شاکله محمولی، تحکیم و تثبیت شود؟
پاسخ دیویدسن مبتنی بر انگاره وی در باب صدق است. دیویدسن از این جهت که واحدِ مبنایی تماس ِ با جهان را جملات در نظر میگیرد، از کواین، و بالطبع و بالتَبع از فرگه، پیروی میکند. اگر بپذیریم که جملات، همانطور که فرگه خاطرنشان ساخت، به هیچ چیزی جز ارزشهای صدقشان ارجاع نمیدهند، این امر میرسانَد که مرجع (یعنی آنچه اصطلاحاتِ مفرد بدان ارجاع دارند، و آنچه محمولات بر آن حمل میشوند) اساسا نوعی نظامِ سازمانیافته برای جملاتی است که تأیید میشوند، یعنی، صادق انگاشته میشوند. در غیاب معانی محرکی که ارزشهای منطقی جملات را پیریزی کنند، خود صدق نوعی انگاره معناشناختی اولیه است. به نظرِ دیویدسن، هیچ چیزی جملات را صادق نمیسازد؛ بلکه آنچه هست بر صدقها ترتب دارد.
خود زبان، [یعنی] رفتار گفتاری انضمامی، امری بنیادین است. زبان نباید بیان یا جلوهای از لوگوسهای متعال از زبان از قبیل صُورِ ایدئالِ افلاطونی، معانی فرگهای، یا برساختهای برآمده از جهانهای ممکن تلقی گردد. بدین ترتیب، تنها وقتی میتوان شرحی از معنا یا شرایطِ صدق ارائه داد که جملات ذکرشده را با کلماتی پیوند بزنیم که بدین منظور به کار رفتهاند که بگویند جهان باید چه هیئت و شکلی داشته باشد تا این جملات صادق باشند. برای شرطِ صدقِ جمله «برف سفید است» هیچ توضیحی بهتر از این عبارت وجود ندارد: «برف سفید است` صادق است اگر و تنها اگر برف سفید باشد.» به طور کلی برای هر زبان بخصوصی، شیوه نظاممندِ تولیدِ کلیه این سنخ جملات، نوعی معناشناسی برای این زبان است.»
حجم
۵۷۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه
حجم
۵۷۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۴۶۴ صفحه