کتاب کتابخانه نیمه شب
معرفی کتاب کتابخانه نیمه شب
کتاب الکترونیکی کتابخانه نیمه شب از مت هیگ و ترجمه شده توسط گروه مترجمان ۳۶۰ درجه است و انتشارات ۳۶۰ درجه آن را منتشر کرده است. کتابخانه نیمهشب داستانِ نبرد نفسگیر با حالِ بد است.
درباره کتاب کتابخانه نیمه شب
کتابخانه نیمه شب داستان نبرد دختر جوانی با افسردگی و حسرت است. نورا سید همیشه با پذیرش خودش مشکل داشته، همیشه احساس میکرده که کافی نیست و والدینش که هر دو مشکلات خودشان و احساس ناامنی خودشان را داشته اند، به تقویت این احساس کمک کردهاند. نورا همیشه حس میکرده که پدر و مادرش از رؤیاهای برادرش جو بیشتر حمایت کردهاند.
نورا در زندگیاش هر روز از خاکریز رؤیاهایش عقب نشینی کرده است: شناگر، آهنگساز، فیلسوف، یخ شناس و .....
او حتی توانایی ارتباط با دیگران را پیدا نکرده و از اینکه این همه امکانات را در عمر کوتاهش هدر داده، وضعیت خودش را حقارتآمیز و فلاکتبار میبیند و حس میکند زیر وزن این همه حسرت خرد شده است.
و بالاخره وقتی کارش را از دست میدهد، آن قدر احساس تنهایی و ناامیدی می کند که دیگر نمیخواهد وجود داشته باشد و از فرط ناامیدی خودکشی میکند.
در فاصله زمانی خودکشی و به هوش آمدنش دورههای مختلفی از زندگی را در کتابخانه نیمهشب میگذراند. آنجا مکان معجزهآسایی است که نورا زندگیهای مختلف را انتخاب و تجربه میکند.
یک بار قهرمان شنای المپیک میشود، یک بار استاد فلسفه، بار دیگر امدادگر و دیگر بار ستاره موسیقی و بار دیگر ....
خانم الم کتابدار مدرسه کودکیاش در کتابخانه نیمهشب کتابدار است و برای نورا توضیح میدهد: که بین مرگ و زندگی یک کتابخانه است که بینهایت کتاب دارد و هر کتاب فرصت یک زندگی تازه است، زندگی که هر فرد میتواند داشته باشد و با خواندن هر کتاب هر کسی میتواند ببیند که اگر فرصت زندگی دوباره را داشته باشد، چطور میتواند حسرتهای زندگیاش را جبران کند.
نورا رویکردش نسبت به مرگ عوض میشود، دیگر نگران تأیید آدمهای دیگر نیست و تلاش میکند که حقیقت را بفهمد و درک میکند که هیچ جا زندگی کاملی وجود ندارد.
همچنان که برای درک موسیقی لازم نیست تمام قطعات موسیقی جهان را بشنویم و فقط کافی است به آهنگی که پخش میشود گوش کنیم و لذت ببریم، پس لازم نیست همه کار بکنیم یا همه چیز باشیم تا معنی زندگی را بفهمیم.
خورشیدی در ذهن نورا طلوع میکند و می فهمدکه اگر آدم زندگی درست را پیدا کند، زندگی میتواند ارزش زندگی کردن را داشته باشد.
این که زندگی به طرز معجزه آسایی خالی از درد، ناامیدی، سوگواری، دل شکستن، سختی، تنهایی و افسردگی باشد، غیر ممکن است. زندگیهای متعددی که نورا سید تجربه کرده بود یک احساس متفاوت در خودش داشت و هر کدام شامل یک داستان زیبا و پرکشش است.
این رمان جذاب ساختی کمدی دارد و داستان با لحنی طنز نوشته شده است.
فصلهای کتاب کتابخانه نیمه شب از این قرار است
گفتگویی در مورد باران
نوزده سال بعد مرد پشت در
نظریه ریسمان
زندگی کردن یعنی رنج کشیدن
درها
چگونه سیاهچاله باشیم
ضدماده
۰۰:۰۰:۰۰
کتابدار
کتابخانه نیمهشب
قفسههای متحرک
کتاب حسرت
پشیمانی بیش از حد
زندگی اکنون آغاز میشود
سه نعل اسب
صفحهٔ شطرنج
آتش
تنگ ماهی
زندگی موفق
چای نعناع
درخت زندگی ما
خطای سیستم
سوالبارد
هوگو لوفور
چرخیدن به دور خود
لحظهای بحرانی در میان ناکجاآباد
جزیره
خاک یخ زده
یک شب در لانگیربین
انتظارات
خدا و سایر کتابداران
شهرت
وحشی و آزاد
رایان بیلی
سینی نقرهای پُر از کیک عسلی
افشاگر
زوزه
درد و عشق
مسافت مساوی
رؤیای یک نفر دیگر
زندگی آرام
شام با دیلن
میخانه آخر جاده
تاکستان بوئنا ویستا
زندگیهای متعدد نورا سید
گمشده در کتابخانه
بازی
زندگی ایدئال
جستوجوی معنوی برای ارتباط عمیقتر با کائنات
هَمِر سیث
سهچرخه
جایی جز اینجا
برخوردی با پلیس
روشی نو برای دیدن
گلها نیاز آب دارند
هیچ جایی برای ماندن وجود ندارد
جرئت تسلیم شدن نداری نورا سید
بیداری
طرف دیگر ناامیدی
چیزی که من یاد گرفتهام (نوشته شده توسط هیچکس که همه بود)
زندگی در مقابل درک
آتشفشان
چطور به پایان میرسد.
خواندن کتاب کتابخانه نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به کسانی که به خواندن رمان خارجی علاقهمند هستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کتابخانه نیمه شب
«نورا سری به شبکه های اجتماعیاش زد. بدون پیام، بدون نظر، بدون دنبال کنندهی جدید، بدون درخواست دوستی. او «ضدماده» بود، با خود ترحمی مضاعف داشت. به اینستاگرام رفت و شاهد آن بود که همه به جز او در حال زندگی کردن هستند. یادداشتی در فیسبوک منتشر کرد که زمان زیادی بود از آن استفاده نمیکرد. دو ساعت پیش از این که تصمیم به مردن بگیرد، یک بطری نوشیدنی را باز کرد. کتابهای درسی قدیمی فلسفه، وسایل باقیماندهی دوران دانشگاهی و زمانی که زندگی هنوز جریان داشت مانند ارواح به او نگاه میکردند. همینطور یک گیاه یوکا و سه کاکتوس کوچکی که در گلدان بودند. او تصور میکرد زندگی بیمعنا در گلدان، احتمالا زندگی آسانتری است.
نورا پشت پیانوی برقی کوچکش نشست، اما چیزی ننواخت. به یاد لئو افتاد که در کنار هم نشسته بودند و پیشدرآمد «شوپن» در «درای مینور» را به او آموزش میداد. با گذشت زمان لحظات شاد میتوانند به درد تبدیل شوند. بر اساس یک کلیشهای نوازندهی قدیمی هیچ نت اشتباهی در پیانو وجود ندارد. اما زندگی او مملو از نتهای اشتباهی بود. قطعهای که میتوانست به مسیرهای شگفتانگیزی برود، اما حالا به جایی نرسیده بود. زمان گذشت و او به اطرافش زل زد. بعد از خوردن نوشیدنی متوجه موضوعی شد. او برای این زندگی ساخته نشده بود. هر حرکتی یک اشتباه بود و هر تصمیم یک فاجعه. هر روز یک عقبنشینی از چیزی که او تصورش میکرد.
او حتی نمیتوانست از یک گربه محافظت کند و یک مدرس پیانو یک ساعت در هفته باشد یا انسانی که قادر به گفتو گو کردن با دیگران بود. قرصها بیاثر بودند. نوشیدنی را تمام کرد. انگار که روح هر کسی که دوستش داشت در اتاق بود. با برادرش تماس گرفت و وقتی بیجواب ماند، پیام صوتی برایش گذاشت.
- دوستت دارم جو. فقط میخواستم اینو بدونی هیچ کاری در مورد من از دستت برنمیاومد. مرسی که برادر منی. دوستت دارم. خداحافظ.»
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۲۹ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۲۹ صفحه
نظرات کاربران
واقعا فکر نمی کردم انقدر جذاب و قشنگ باشه . در کنار از یک روز خوندمش . واقعا کی می دونه زندگی ما توی دنیاهای موازی چجوریه؟؟ ارزش خواندن داره . بخونید و لدت ببرید