کتاب انسان رو در روی جهان
معرفی کتاب انسان رو در روی جهان
کتاب انسان رو در روی جهان نوشتهٔ کیوان باژن است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. جستارهایی دربارهٔ فردیت خلاق نویسنده و شاعر در گفتوگو با اهل قلم و اندیشه در این کتاب آمده است.
درباره کتاب انسان رو در روی جهان
کیوان باژن، یکی از روزنامهنگاران و منتقدان مطرح ایران، در کتاب انسان رو در روی جهان با چهرههای مشهور و بزرگی چون محمود دولتآبادی، شمس لنگرودی، سیمین بهبهانی و... رودررو شده و سؤالاتی مهم و قابل تأمل پرسیده است. هرکدام از این گفتوگوها حاوی نکتهٔ مفیدی هستند که نشان از نگاه تیزبین باژن دارد.
گفتوگوهای این کتاب از این قرار هستند:
تنها، داشتن ذوق کافی نیست! (گفتوگو با: «منوچهر آتشی»)
هنوز به عصر مدرنیتهٔ خود نرسیدهایم! (گفتوگو با: «جواد اسحاقیان»)
تکوین فردیت خلاق و خاستگاه اجتماعی (گفتوگو با: «حسن اصغری»)
تاوانِ خلافِ آب شنا کردن را باید داد! (گفتوگو با: «علی باباچاهی»)
من با عاطفهٔ همگانی متولد شدهام! (گفتوگو با: «سیمین بهبهانی»)
فردیت، محصول مدرنیسم (گفتوگو با: «فتحالله بینیاز»)
خلوت ما بههمریخته است! (گفتوگو با: «رضا جولایی»)
فردیت، خصوصیتِ جوامع انسانی (گفتوگو با: «ابوتراب خسروی»)
خلاقیت و دغدغههای اجتماعی (گفتوگو با: «علیاشرف درویشیان»)
من در هنر و ادبیات متولد شدهام! (گفتوگو با: «محمود دولتآبادی»)
مواجهه با جهانی پیچیده و غیرقابل فهم (گفتوگو با: «حسین سناپور»)
فهمِ زبانِ فردیت (گفتوگو با: «سید علی صالحی»)
خودشیفتگی به جای فردیت (گفتوگو با: «محمدعلی علومی»)
انسان، برای جهان ساخته شده است! (گفتوگو با: «شمس لنگرودی»)
فردگرایی به جای فردیت (گفتوگو با: «جواد مجابی»)
فردیت جسارت میخواهد! (گفتوگو با: «مجید مددی»)
انسان، آرمانِ شعر، در طول تاریخ! (گفتوگو با: «حافظ موسوی»)
فردیتها، بههمریخته است! (گفتوگو با: «حمید یزدان پناه»)
خواندن کتاب انسان رو در روی جهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که مصاحبههای بزرگان ایران را دنبال میکنند و میخوانند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب انسان رو در روی جهان
«کدام عوامل عینی و ذهنی، شما را به سمت هنر بهطور عام و ادبیات بهطور خاص کشاند؟
من از ابتدا ذهنم مجذوب زبان بود. به خصوص زبان داستان یا قصه و افسانه یا حتا منظومههای محلی که بههرحال قصهها را روایت میکردند. این گرایش به مقولهٔ زبان و روایت البته، هیچگاه ناگهانی نبود، بلکه از دوران کودکی آغاز شده بود و رشد کرد. از این رو میتوانم بگویم من انگار در هنر و ادبیات متولد شدهام. یادم میآید سعی میکردم با ذهن کودکانهام شعر بسازم و این اشعار ابتدایی را گاه مدتها با خودم زمزمه میکردم و میخواندم. الان که به آن زمانها برمیگردم، گاه فکر میکنم گرایشم به ادبیات و شعر خیلی راحت میتوانست در همان دورهای که در «دولتآباد سبزوار» به دبستان میرفتم، با درسهای سنگین ادبیات فارسی که بهطور معمول کلیله و دمنه و آثاری در این میزانها بود، سرکوب شود، اما به ظاهر اینطور نشد. ذوق من سرکوب نشد. برعکس، از عهدهٔ آن دشواریها برآمد. بعد از آن و هنوز هم، خود را مدیون آقای «ابوالقاسم زمانی»، آن مدیر سختگیر و جدی میدانم. حتا به خاطرم هست در تحصیلات ابتدایی و هم زمان با درسهای سنگین در جستوجوی یافتن و خواندن قصههایی که چاپ سنگی بودند و در اصطلاح فرهنگی غرب، «رمانس» نامیده میشوند، برمیآمدم و حتا سعی داشتم آنها را بلند بلند دور کرسی برای خانوادهام بخوانم و میخواندم؛ مثلاً در کلاس دوم ـ سوم ابتدایی. بنابراین شاید بتوان گفت روند مجذوبیت ذهنی که تلاش میکرده ادبیاتی نشود، امری فطری بوده است، این حرف را از جهت علاقهٔ شدیدم به شنیدن و سپس خواندن میگویم. چون از همان کودکی کتابخوان بودم. یادم میآید بعدها در «مشهد» دنبال بساطیها میگشتم تا از آنها، کتابهای ارزانقیمت بخرم و مطالعه کنم. در «سبزوار» هم، کتاب اجاره میکردم. (حالا دیگر نوجوانی شده بودم برای خودم) در روستایمان هم، هر چه کتاب چاپ سنگی وجود داشت و در خانههای مردم سراغ داشتم، با اصرار میگرفتم و میخواندم و این قبل از به «سبزوار» آمدنم بود. میخواندم و به کرات میخواندم.
در خانهٔ ما البته، علاوه بر قرآن، «حافظ» و «سعدی» و «فردوسی» هم پیدا میشد؛ اما خب هر چه میخواندم نمیتوانستم اینها را بفهمم تا اینکه پدرم متأسفانه مرا از خواندن آنها منع کرد. نه که منع کند، گفت: «تو هنوز نمیتوانی شعر حافظ را بفهمی» و درست میگفت. چون هنوز دورهٔ دبستان را تمام نکرده بودم. اما آن سخن در ذهنم ماند تا بکوشم به فهمیدن «حافظ»، و این کار، سی سال طول کشید. آنهم نه فهم تمام!»
حجم
۲۶۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
حجم
۲۶۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه