کتاب میلیونر تنبل
معرفی کتاب میلیونر تنبل
کتاب میلیونر تنبل نوشتهٔ مارک فیشر و ترجمهٔ صدرا صمدی دزفولی است. نشر مون این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب میلیونر تنبل
کتاب میلیونر تنبل به ما گفته است که چطور میتوانیم زندگی خود را بهتر و با کیفیتتر بسازیم، چگونه با کمترین سرمایهگذاری زمانی، بیشترین بازده مالی را به دست آوریم و چگونه میتوانیم در کنار تمام اینها از زندگی خود لذت ببریم؛ پس اگر مایل به تغییر نگاه به کار، زندگی و ثروت هستید، کتاب حاضر را بخوانید. مارک فیشر در این اثر از شعارهای پوشالی، ادعاهای ناممکن و جملات تبلیغاتی استفاده نکرده است؛ بلکه با اعداد و ارقام و همراه با حسابوکتابهای منطقی به ما نشان دداده است که میشود کار نکنیم یا کمتر کار کنیم، اما هر روز ثروتمندتر از دیروز شویم. میتوانیم تنبل باشیم، اما روزانه سیل پول به حساب بانکیمان جاری شود و خلاصه اینکه بدون زحمت جسمانی و با درایت و آگاهی به ثروتی بیشمار برسیم. آیا چنین چیزی ممکن است؟ کتاب حاضر را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب میلیونر تنبل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب میلیونر تنبل
«روزی، من و ناشرم با برنامهگذاری ملاقات کردیم که در حال سازماندهی یک رویداد انگیزشی با حضور تعدادی از سخنرانان بود، ازجمله افراد معتبری مثل جک کنفیلد، یکی از نویسندههای مجموعهٔ محبوب سوپ جوجه برای روح، لس براون، جانت لپ و چند نفر دیگر، ازجمله خود بنده.
من پیشنهادی داشتم که میتوانست در این رویداد، درآمدم را از شرکت دو برابر کند:
ناشر دههزار نسخه از کتاب منتشرنشدهام به نام گلفباز و میلیونر را چاپ میکرد و به برنامهگذار میفروخت که میتوانست هدیهٔ این رویداد باشد. ازآنجاکه من برای فروش هر نسخه از کتاب، یک دلار حق امتیاز میگرفتم، بهراحتی میتوان علت این پیشنهاد را فهمید...
ناشر هم هیجانزده بود، زیرا این توافق به معنای فروش فوری دههزار نسخه و شروع بیهزینه و پرشور عرضهٔ کتاب بود.
عرضهای که به جای هزینهبر بودن، درآمدزا شد: باز هم همان قضیهٔ «فرق معامله»... درحقیقت من فکر میکنم یک میلیونر تنبل همیشه سعی میکند کارهای هزینهبر را به کارهای درآمدزا تبدیل کند و فرصت این کار بیشتر از آن چیزی است که ما فکر میکنیم!
بنابراین برای صرف ناهار با برنامهگذار که من او را سرجیو مینامم، ملاقات کردیم هرچند ایتالیایی نبود.
او پوست برنزهای داشت و به ما گفت بهتازگی از یک تعطیلات سههفتهای در مکزیک برگشته است.
البته همه حق دارند به مرخصی بروند، اما این خبر من را عصبانی کرد، چون به این رویداد تقریباً شش هفته مانده بود و به نظر میرسید که او نسبت به رویدادی که انتظار میرفت دههزار نفر در آن شرکت کنند، کمی بیخیال است.
مدتی با هم گپ زدیم و ناشرم قرارداد را به سرجیو داد.
خودنویس گرانقیمتم را تعارف کردم و بهشوخی و همچنین برای تسریع تصمیمگیریاشالبته بدون اینکه واقعاً به تأثیر حرفم اعتقادی داشته باشمگفتم: «میخواین با خودنویس من امضا کنین یا با خودکار خودتون؟»
او بعد از یک لحظه مکث جواب داد: «با خودنویس شما...»
و با خودنویس من قرارداد را امضا کرد، حتی بدون اینکه آن را بخواند!
رفتارش برایم عجیب بود.
حسی به من میگفت که این رفتار عادی نیست.
هر تاجری که شایستگی این عنوان را داشته باشد، هرگز قراردادی را نخوانده امضا نمیکند، مگر اینکه قبلاً دهها بار با همان شرکت قرارداد بسته باشد یا اینکه دستکم مشاور حقوقیاش قرارداد را بررسی کرده باشد.
باز هم با خودم فکر کردم: اگر کسی با این بیخیالی قراردادی را امضا کند، بهاحتمال زیاد به مفاد آن احترام نمیگذارد.
در طول ناهار من با ملایمت اصرار کردم که بهعنوان سخنران این رویداد، پیشاپیش دستمزدم را بگیرم. برنامهگذار پذیرفت که چکی را به تاریخ یک روز قبل از رویداد امضا کند. چک را با خیال راحت در جیبم گذاشتم.
وقتی میز ناهار را ترک کردیم، افکارم را با ناشر در میان گذاشتم و اکیداً توصیه کردم که دههزار کتاب را تا زمانی که پولشان را دریافت نکرده، تحویل ندهد.
او با تعجب از من پرسید که چرا به این برنامهگذار که به نظر او بسیار جذاب و فراتر از حد تصورش صادق بود، مشکوکم. او از شنیدن افکار بدبینانهٔ مارک فیشر، یعنی کسی که قرار است همیشه مثبت باشد، متعجب شده بود. من دقیقاً همان چیزی را که دربارهٔ حس قلبیام برایتان نوشتم، به او هم گفتم. با هم خداحافظی کردیم.
مدتی گذشت. یک روز قبل از رویداد، باز هم با اعتماد به حس قلبیام به بانک سرجیو رفتم تا تأییدیهٔ چک را بگیرم. احساس مبهمی داشتم از اینکه فکر میکردم ممکن است حساب سرجیو خالی باشد. اما داشت! نفس راحتی کشیدم و به خودم گفتم شاید بیاعتمادی من بیاساس بوده و احتمالاً باید احساسم را نادیده بگیرم. همان روز ناشر با من تماس گرفت تا بگوید که سرجیو با پرداخت پول کتابها هیچ مشکلی نداشته و من الکی بدبین بودهام. من در کمال فروتنی عذرخواهی کردم. خُب، هرکسی ممکن است گاهی اشتباه کند...»
حجم
۱۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۴۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خیلی خوبی هست و نکات و راه حل های مناسبی برای کسب ثروت میده که شاید بعضیاش توی ایران کاربردی نباشه اما در کل این کتاب میتونه براتون مفید باشه