کتاب حکایت دولت و فرزانگی

کتاب حکایت دولت و فرزانگی با عنوان اصلی The Instant Millionaire نوشته‌ی مارک فیشر، که ترجمه‌ی فارسی آن را انتشارات شمشاد منتشر کرده است. این کتاب یکی از مشهورترین آثار در زمینه‌ی موفقیت و خودیاری است که اولین‌ بار در سال ۱۹۸۶ منتشر شد. کتاب حاضر اصول موفقیت و ثروتمندشدن را در قالب یک داستان روایت می‌کند: داستان یک جوان ۳۲ ساله که از وضعیت شغلی خود ناراضی است و به‌دنبال راهی برای تغییر زندگی‌اش می‌گردد. او برای یافتن راهکار، نزد عموی ثروتمندش می‌رود، اما عمو به جای کمک مالی، او را به یک میلیونر مرموز به نام دولتمند معرفی می‌کند، تا از او راز موفقیت را بیاموزد. شما می‌توانید نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب حکایت دولت و فرزانگی اثر مارک فیشر

کتاب حکایت دولت و فرزانگی در ۱۵ فصل (یا حکایت) نوشته شده و از زمان انتشار تاکنون به زبان‌های مختلفی ترجمه شده است. این کتاب با بیانی ساده، مخاطب را با مفاهیمی مانند قدرت ذهن، اهمیت تعیین هدف و یافتن فرصت‌ها آشنا می‌کند و به او نشان می‌دهد که موفقیت و ثروتمندشدن بیش از هوش یا شانس، به طرز تفکر ما بستگی دارد.

این کتاب فراتر از یک داستان ساده، یک افسانه‌‌ی تجاری درباره‌ی رشد فردی و مالی است. مارک فیشر در این اثر به خواننده می‌آموزد که برای رسیدن به موفقیت مالی، باید ذهنیت یک فرد ثروتمند را کسب کند. داستان حول محور گفت‌وگوهای آموزنده بین جوان و دولتمند می‌گذرد، که در آن دولتمند به جای ارائه‌ی راهکارهای مستقیم، با پرسش‌های عمیق و حکیمانه، جوان را به سمت کشف پاسخ‌ها هدایت می‌کند.

یکی از نکات کلیدی کتاب این است که موفقیت صرفاً حاصل تلاش زیاد، هوش بالا یا خوش‌شانسی نیست؛ بلکه نتیجه‌ای از طرز تفکر و باورهای ماست. کتاب حکایت دولت و فرزانگی بر این اصل تأکید دارد که ما همان چیزی هستیم که خلق می‌کنیم و محدودیت‌های ما، در واقع دیوارهایی ذهنی هستند که خودمان ساخته‌ایم.

خلاصه کتاب حکایت دولت و فرزانگی

داستان کتاب حکایت دولت و فرزانگی از جایی شروع می‌شود که یک حسابدار جوان و ناراضی، که در آستانه‌ی ناامیدی قرار دارد، به یاد عموی ثروتمندش می‌افتد و تصمیم می‌گیرد برای درخواست کمک مالی به او مراجعه کند. عمو که می‌داند این کمک موقتی است و مشکل اصلی جوان را حل نمی‌کند، او را نزد دولتمند می‌فرستد. جوان به خانه‌‌ی دولتمند می‌رود و با مردی سالخورده و حکیم ملاقات می‌کند. این میلیونر از همان ابتدا با پرسشی عمیق جوان را به فکر وامی‌دارد: چطور شده که هنوز ثروتمند نشده‌ای؟ در طول ۱۵ حکایت، دولتمند درس‌های مهمی را به جوان می‌آموزد، از جمله اهمیت شناخت رؤیاها و آرزوها، قدرت کلام و تفکر، شناسایی فرصت‌ها و تبدیل رؤیاها به اهداف.

در پایان داستان، جوان با آموختن این درس‌ها، در مدت شش سال به اولین درآمد میلیون دلاری خود می‌رسد و موفق می‌شود زندگی‌اش را متحول کند. او سپس تجربیات خود را در قالب کتابی می‌نویسد.

خرید و دانلود کتاب حکایت دولت و فرزانگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

خواندن کتاب دولت و فرزانگی به افرادی توصیه می‌شود که می‌خواهند با طرز تفکر افراد موفق و ثروتمند آشنا شوند، انگیزه‌ای برای شروع رشد مالی و توسعه‌ی کسب‌وکار خود پیدا کنند و از وضعیت فعلی‌شان ناراضی هستند. اگر با وجود تلاش زیاد به نتیجه‌ی دلخواهتان نمی‌رسید، می‌تواند راهنمایی ارزشمند برای شما باشد. این کتاب به زبانی ساده و سرگرم‌کننده، اصول موفقیت را آموزش می‌دهد و به شما کمک می‌کند تا به توانایی‌های درونی خود ایمان بیاورید و سبک زندگی‌تان را تغییر دهید. بنابراین، این کتاب نه‌تنها برای علاقه‌مندان به ثروتمندشدن، بلکه برای هر کسی که به‌دنبال رشد و تحول شخصی است، یک راهنمای مفید است.

چرا باید این کتاب را بخوانیم؟

کتاب حکایت دولت و فرزانگی یک اثر داستانی برای هر فردی است که به‌دنبال بهبود و تغییر در زندگی خود می‌گردد. برخلاف بسیاری از کتاب‌های نظری در زمینه‌ی خودیاری، این کتاب با یک روایت، مخاطب را به سفری درونی می‌برد و نکات عمیق روان‌شناسی موفقیت را به شکلی ملموس ارائه می‌دهد. تمرکز اصلی کتاب بر تغییر طرز فکر و باورهای بنیادین است، نه صرفاً ارائه‌ی توصیه‌های انتزاعی. این رویکرد عملی به خواننده کمک می‌کند تا راه را برای موفقیت‌های مالی و شخصی هموار کند. حجم کم و محتوای غنی کتاب نیز این امکان را فراهم می‌آورد که بارها و بارها آن را بخوانید و هر بار به درک تازه‌ای از مفاهیم دست یابید.

درباره مارک فیشر؛ نویسنده کتاب

مارک فیشر (Marc Fisher)، با نام اصلی مارک آندره پواسانت، نويسنده‌ی حوزه‌ی موفقیت و متولد ۱۳ مارس ۱۹۵۳ در کبک کانادا است. او که آثارش به‌دلیل زبان ساده و رویکرد کاربردی‌شان شناخته‌شده‌اند، با دیگر افراد هم‌نام خود، از جمله مارک فیشر، نظریه‌پرداز انگلیسی، و مارک فیشر، معمار انگلیسی، متفاوت است. آثار این نویسنده به زبان‌های مختلفی ترجمه و در ایران نیز با استقبال خوبی مواجه شده‌اند. از جمله آثار او که به فارسی برگردان شده‌اند می‌توان به کتاب‌های حکایت دولت و فرزانگی با ترجمه‌ی گیتی خوشدل و رازهای یک میلیونر با ترجمه‌ی مهدی قراچه‌داغی اشاره کرد.

کتاب‌های مهم او عبارت است از: حکایت دولت و فرزانگی، فروشنده و میلیونر، گلف‌باز و میلیونر، معبد میلیونرها، میلیونر آنی، مثل یک ثروتمند فکر کن و حکایت عشق و خوشبختی.

نظرات افراد مشهور در مورد این کتاب

نشریه‌ی Success Magazine این کتاب را اثری ساده و هیجان‌انگیز دانسته که سؤالات مهم و تأثیرگذاری را مطرح می‌کند. نشریه‌ی Stepping Up Magazine نیز بر این باور است که کتاب سرشار از اندرزهای مشخصی است که می‌تواند درهای موفقیت مالی و رضایت شخصی را به روی خواننده باز کند. همچنین، وس رابرتس نویسنده، این کتاب را اثری لذت‌بخش برای خواندن و حتی دوباره خواندن توصیف کرده است.

جوایز و افتخارات این کتاب

این کتاب جزو پرفروش‌ترین کتاب‌ها و رمان‌های ایران و یکی از کتاب‌های فهرست «کتاب‌هایی که زندگی‌تان را دگرگون خواهند کرد» است.

بخشی از متن کتاب حکایت دولت و فرزانگی

جوان باهوشی بود که می‌خواست ثروتمند شود. سرشار از نا امیدی و موانعی تردید ناپذیر بود، اما هنوز به ستاره بخت خود باور داشت.

درحالی‌که منتظر بخت و اقبالش بود، به عنوان دستیار مدیر حسابداری در شرکت تبلیغاتی کوچکی کار می‌کرد. حقوقش کافی نبود و مدت‌ها بود که فکر می‌کرد کارش رضایت چندانی برایش به همراه ندارد. دیگر دلش به کار نمی‌رفت.

در فکر این بود که مشغول کار دیگری شود، شاید کتاب یا داستانی بنویسد که مشهور و ثروتمندش کند و مشکلات مالی‌اش را یکباره برای همیشه پایان دهد. اما آیا جاه طلبی او کمی غیر واقع بینانه نبود؟

آیا واقعأ دارای استعداد و فنون کافی برای نوشتن کتابی پرفروش بود؟ یا صفحات کتاب با مطالبی حاکی از سرگردانی غمناک نامتمرکز بدبختی و فلاکت درونش پر می‌شدند؟

هر دوشنبه صبح نمی‌دانست که چگونه یک هفته دیگر را در اداره دوام می‌آورد!

دائم از انبوه پرونده‌های انباشته شده روی میزش، و از نیاز ارباب رجوعانی که خواهان فروش سیگارها و اتومبیل‌ها ونوشابه‌هایشان بودند، احساس بیگانگی می‌کرد.

شش ماه قبل نامه استعفایش را نوشته بود و بارها با استعفا نامه‌هایی که در جیبش می‌گذاشت به اتاق رئیس‌اش می‌رفت. اما هیچ وقت نتوانست این کار را بکند. مضحک بود، اگر سه یا چهار سال پیش بود، تردید نمی‌کرد، اما انگار، حالا نمی‌داند که چه بکند!

چیزی او را عقب نگه می‌داشت، آیا یک نیرو بود یا ترس مطلق؟