دانلود و خرید کتاب شرلوک هولمز، جون دل ابراهیم رها
تصویر جلد کتاب شرلوک هولمز، جون دل

کتاب شرلوک هولمز، جون دل

نویسنده:ابراهیم رها
انتشارات:نشر مون
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شرلوک هولمز، جون دل

کتاب «شرلوک هولمز، جون دل» نوشتۀ ابراهیم رها است و نشر مون آن را منتشر کرده است. شرلوک هولمز، جون دل سومین جلد از مجموعۀ طنز شرلوک هلمز است که حزن و لبخند، بغض و شادی را باهم دارد.

درباره کتاب شرلوک هولمز، جون دل

شرلوک هلمز و دکتر واتسون که بعد از جادوی سیاه ناتالی جادوگر و سردرآوردن از تهران به زندگی در ایران و در میان ایرانیان تاحدودی خو گرفته‌اند، همچنان در انتظار پرونده‌های درست‌وحسابی هستند. شرلوک هلمز به کار بر روی پروندۀ نامزد پسر همسایۀ دامادِ خواهرِ شوهرِ مرحومِ سیمین خانم راضی شده بود که نامه‌ای با مهر محرمانه به دستشان می‌رسد. بعد از کنایه‌ای به این مسئله که همه چیز دست نظامی‌ها است، پاکت‌نامه را باز می‌کنند. نامه از طرف یک نظامی بوده و در آن به پرونده‌ای دربارۀ یک سرباز برزیلی که قرار بود مقابل تیم ایران بازی کند اشاره شده است. این در حالی است که دکتر واتسون بی‌صبرانه در انتظار دیدن بازی سانتوس برزیل به‌ویژه پله بود؛ اما حالا باید به سراغ این پروندۀ جدید بروند. ابراهیم رها در این جلد از مجموعهٔ شرلوک هلمز سعی کرده است شادی و غم، بغض و قهقهه را کنار هم بیاورد.

شرلوک هولمز، جون دل سومین جلد از مجموعۀ ۴جلدی شرلوک هلمز است. داستان بلند فانتزی که در بستر تاریخ روایت‌های طنزی از مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران در اختیار خواننده می‌گذارد. معمولاً داستان‌هایی با موضوع سفر در زمان برای خوانندگان و مخاطبان جذابیت بسیاری دارد و یکی از ویژگی‌های این مجموعه هم همین جابه‌جایی زمان است. ۲ شخصیت معروف کتاب‌های کانن دویل شرلوک هلمز و دکتر واتسون درگیر جادوی سیاه ناتالی جادوگر می‌شوند و پا به دهۀ ۵۰ شمسی در ایران می‌گذارند. شرلوک هولمز و دکتر واتسون ضمن رسیدگی به پرونده‌های بعضاً جفنگ ایرانیان گاهی هم به پرونده‌های معمایی برمی‌خورند و در خلال این پرونده‌ها درگیر مسائل اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی ایران در آن زمان هم می‌شوند. این ۴ جلد در عین اینکه مستقل از هم هستند، بخشی از یک داستان بلند هم هستند که همین ویژگی آن را به یک اثر متفاوت تبدیل کرده است. عنوان جلدهای دیگر عبارت است از: «شرلوک هلمز وسط شاهنامه»، «شرلوک هلمز و قیصر»، «شرلوک هولمز در ترانه‌های ممنوعه» 

خواندن کتاب شرلوک هولمز، جون دل را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران آثار طنز فارسی و کتاب‌های تاریخی پیشنهاد می کنیم.

درباره علی میرمیرانی

علی میرمیرانی طنزنویس، داستان‌نویس، فیلمنامه‌نویس، و برنامه‌ساز جوان ایرانی است که آثارش را با نام ابراهیم رها می‌نویسد. او متولد بیستم آبان‌ماه ۱۳۵۰ است. «شب‌نشینی در جهنم»، «از اون بالا کفتر می‌آیه»، «قورمه سبزی»، «عمو جان استالین»، «مردان و زنان مردم‌آزار»، «پرت‌وپلا» و «فرهنگ طنز پس‌کوچه» از دیگر آثار او به شمار می‌روند.

بخشی از کتاب شرلوک هولمز، جون دل

«قلیچ‌خانی هم اضافه شده!» پیش از آنکه هولمز واکنش نشان بدهد و حتی قبل از آنکه واتسون مجال پیدا کند از کاپیتان سیاسی و ناراضی تیم ملی فوتبال ایران حرفی بزند، صدای زنگ در به گوش رسید و دقیقاً دو دقیقهٔ بعد سیمین خانم درحالی‌که عبارت «واتسون، مادر» را تکرار می‌کرد، پاکتی را به دست او داد که بر آن مهر درشتِ «محرمانه» خودنمایی می‌کرد. «با نظامی‌ها حشرونشر پیدا کردین... این‌ها گروهبان قندلی‌ان، قراول، قراولِ قاجار، قشون، قشون قاجار، نظامی، نظامی‌های فاتح کبیر، فتحعلی شاه.» سیمین خانم این‌ها را همان طی رساندن پاکت به واتسون گفت و رفت. وقتی از قاجارها حرف می‌زد، دقیقاً مثل یک پیام ازپیش‌ضبط‌شده عمل می‌کرد! معلوم نبود این لقب فاتح کبیر را از کجا برای فتحعلی شاه پیدا کرده بود. به‌هرحال هر قدر هم یک شازدهٔ قجری متعصب به حساب بیایی بازهم انتخاب لقب فاتح برای پادشاهی که دو عهدنامهٔ ترکمانچای و گلستان را امضا کرده و ارمنستان و گرجستان و داغستان و شیروان (آذربایجان) و نخجوان و... را از ایران جدا و به روسیه الحاق کرده، در ملایم‌ترین حالت ممکن بدسلیقگی مفرط به حساب می‌آید!»


هانیه
۱۴۰۳/۰۲/۰۶

ممنون از نویسنده برای من جذاب نبود حتی داستان با اینکه حجمش کم بود برام خسته کننده میشد یه جاهاییش ولی لازم به ذکر میبینم بگم که نقد قوی داشت راجع به خیلی از موضوعات.

Hossein Poorheidari
۱۴۰۳/۰۲/۰۲

ادامه مناسبی بود ولی به خوبی "شرلوک هلمز و قیصر" نبود. طنز این کتاب خیلی نسبت به کتاب قبلی کمتر بود و کمتر به دل مینشست. بیشتر با بیانیه های سیاسی این قسمت ارتباط گرفتم تا طنزش

«ما؟ اشکال؟!» «بله. مثلاً همین شخص شما... شما هفت سال پیش به این نتیجه رسیدین که خودتون و هم‌فکرهاتون درست هستین بقیه کلاً غلط! بعد فکر کردین که این وسط یه چیزهایی باید عوض بشه. چون حس کردین خودتون حقیقت مطلق هستین و درضمن عوض‌بشو هم نیستین. تصمیم گرفتین سی میلیون جمعیت کشور رو عوض کنین! البته براتون ساده‌تر هم بود بین خودتون و دیگران تصمیم به تغییر دیگران بگیرین حتی اگه اون‌ها میلیون‌ها نفر باشن! اما مشکل این بود که خب بخش‌هایی از این مردم نمی‌خواستن عوض بشن. بعد شماها به هرکس که نمی‌خواست عوض بشه گفتین عوضیه! خودفروخته‌ست، از خودشونه، دشمنه، مزخرف و نامرده!
آریا سلطانی نجف آبادی
این هفت سال رو با همین روش جلو اومدین. به هرکس مثل شما فکر نمی‌کرد، گفتین سرسپردهٔ امپریالیسمه. نوچهٔ عمو سامه. می‌دونین چیه آقای محترم، شما برای راهتون به جمشید یا هیچ دوست دیگه‌ای احتیاج ندارین. اساساً به دوست احتیاج ندارین، شما به دشمن احتیاج دارین. مثل نون شب! نکتهٔ دیگه هم اینه که فکر می‌کنین اگه زورتون بیشتر بشه محق‌تر خواهید بود! هفت سال اخیر رو این‌جوری گذروندین. تهِ دلتون حتی از خسرو گلسرخی هم شاکی هستین که چرا از چند چهرهٔ مذهبی در دادگاهش اسم برده و تمجید کرده، هرچند که در ظاهر این رو نمی‌گین. شما دیکتاتور کوچکی هستین که تفاوتتون با شاه اینه که قدرت رو در دست ندارین! در واقع شما اون‌قدر به‌جای سؤال، جواب توی جیبتونه که به من احتیاجی ندارین، فقط به روان‌پزشک احتیاج دارین!»
آریا سلطانی نجف آبادی
هولمز از صندلی‌اش برخاست. قدری در طول و عرض سالن قدم زد، به سرتاپای مرد نگاهی انداخت، به گوشهٔ چپِ سبیلش، به جویدگی گوشهٔ سبیل و به سرآستین‌های کاپشنش. به پاچهٔ شلوار، به لنگهٔ چپ کفش، به ساییدگی گوشهٔ چپ یقهٔ پیراهن، به موهایی که به‌سمت چپ خوابانده شده بود، به چشم چپش که قِی کرده بود و گویی تعمداً شسته نشده بود! به کمرنگ شدنِ آستین چپ کاپشنش در ناحیهٔ آرنج...
آریا سلطانی نجف آبادی
«شرلوک، چی نوشته توی اون روزنامه‌های بیست سال پیش که این‌جوری داری می‌خونی‌شون؟ تو قبلاً به وقایعی که قرار بود در آینده اتفاق بیفته بیشتر تمایل نشون می‌دادی.» «برای دونستن همون آینده باید تاریخ رو خوند.
آریا سلطانی نجف آبادی
«خب دکتر واتسون جان، من بهش گفتم توی زندگی نباید دروغ باشه. گفتم همهٔ بزرگان می‌گن زندگی‌ای که بر پایهٔ دروغ باشه به سرمنزل نمی‌رسه. اصلاً گفتم اگه دروغ بگی نمی‌گیرمت!»
هانیه
«من درمورد دهن صاف کردن اطلاعاتی ندارم، اما درمورد مصدق، اینجا در مدارک موجود از مکاتبات ردوبدل‌شده بین کاردار سفارت ایالات متحده با وزارتخانهٔ مطبوع، آورده: ‘در کشوری که فساد سیاسی قاعده‌ای پذیرفته‌شده است، مردی وارد صحنه شده که در میهن‌پرستی و پاکدستی‌اش کوچک‌ترین تردیدی راه ندارد...’ می‌دونی واتسون، من فکر می‌کنم اگه به همین جمله دقت کنی، جواب سؤالت رو می‌گیری. جالبه که این اظهارنظرها مال کسانیه که مخالفین جدی‌ش بودن؛ طوری که علیه دولت، کودتا ترتیب دادن و ساقطش کردن.»
Hossein Poorheidari
واتسون نمی‌دانست، درواقع درست درک نمی‌کرد که چرا هر مکالمه‌ای میان زن و شوهرهای ایرانی، اعم از سرقت، کیفیت غذا، قتل‌های زنجیره‌ای، رفتن به عروسی، انفجار، پاگشا، اعدام، مجلس ختم و یا هر چیز مربوط و نامربوط دیگری به‌سرعت بدل می‌شود به خواهرت و مادرت و عمه‌ت و فک‌وفامیلت و امثالهم!
آریا سلطانی نجف آبادی
اساساً جاسم در اغلب مواقع عصبانی بود. به واقع یک‌جور «عصبانیت مجسم» بود که حرف هم می‌زد، کار هم می‌کرد، غذا هم می‌خورد!
آریا سلطانی نجف آبادی
«ببینم شرلوک، این سازمان سیا چی بوده، چیه؟ یه‌جور شرلوک هولمزِ پیشرفته؟» «دستیار عزیز و مهربون، رسماً کثافت زده‌ای به شرافتِ کاری من!» «نه، یعنی خیلی سرّی و مخفیانه و بر اساس اطلاعات کار می‌کنن دیگه... یه‌جور شرلوک هولمز و دکتر واتسونِ سازماندهی‌شده، مثلاً؟» «خب حالا شما رسماً کثافت زدی به سال‌های شرافت و البته همکاری من و خودت، واتسون عزیز.»
آریا سلطانی نجف آبادی
سیگار زَر، سیگار اشنو، سیگار شیراز... سیگارهایی که بوی خلق بدن.» «این‌ها که گفتی فقط بوی توتون می‌دن!» «توتون خلقی.»
آریا سلطانی نجف آبادی

حجم

۷۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۷۸٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
تومان