کتاب حقیقت به چه قیمتی؟
معرفی کتاب حقیقت به چه قیمتی؟
کتاب حقیقت به چه قیمتی؟ نوشتهٔ دونا لیون و ترجمهٔ گیتا حجتی است و انتشارات کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب حقیقت به چه قیمتی؟
بـا حملهٔ گروهی از مردان مسلح بـه خانهٔ دکتر گوستاو پدرولی، شکستن جمجمهٔ او و ربودن نوزاد هجده ماههاش، سکوت شبانهٔ ونیزی شکسته میشود. هنگامی که کمیسـر کایدو برونتی بـا این اخبار از رختخواب بیرون کشیده میشود و برای بررسی موضوع خود را بـه بیمارستان میرساند، هیچکس نمیداند چرا این متخصص سرشناس کودکان متحمل رنج این حملهٔ خشونتبار شده است. اما بعد، برونتی پرده از داستان ناباروریها و خریدوفروش نوزادان برمیدارد. زنجیرهای برای کلاهبرداری و درآمدزایی میان داروسازان و پزشکان شهر و حرص و طمعی که درنهایت افشای آن ویرانگری بـه دنبال دارد. در این میان دادن اطلاعاتی خاص دربارهٔ یک همسایه منجر به تباهی و مشکلات مختلف میشود.
در تمجیدِ رمان «حقیقت به چه قیمتی؟»:
«حقیقت به چه قیمتی؟» بهترین رمان دونا لیون است که ترکیبی ماهرانه از شغل کارآگاهی کمیسر گایدو برونتی با شناختی هوشمندانه از مسائل اجتماعی به نمایش میگذارد.
تایمز The Times
لیون در عین اینکه با دقت تمام به مشکل میپردازد از توضیحات وسوسهانگیز دربارهٔ ونیز دریغ نمیکند.
دیلی تلگراف Daily Telegraph
خلاصه کردن طرح داستان لیون، مانند تعریف داستان اپرا، قاصر از ادای حق ظرافت نمایشنامه و فن داستانسرایی است به این منظور باید کتاب را تا پایان ورق بزنیم و ببینیم این کلاف سردرگم چه سرانجامی پیدا میکند... طرفداران لیون که از برونتی بهعنوان راهنمای اهل ونیز استفاده میکنند، ناامید نمیگردند.
تی ال اس T L S
طبق معمول لیون با دانش یک بومی و خودی از ونیز مینویسد و جغرافیای پیچیدهٔ آن شهر را ماهرانه با قلمش زیر پا میگذارد.
ساندی تایمز Sunday Times
خواندن کتاب حقیقت به چه قیمتی؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای پلیسی و کارآگاهی پیشنهاد میکنیم.
درباره دونا لیون
«دونا لیون» سالهای زیادی در ونیز زندگی کرده است و پیش از آن در کشورهای سوئیس، عربستان سعودی، ایران و چین بهعنوان معلم کار میکرد. رمانهای قبلی او با نقش اصلی «کمیسر برونتی» همگی بسیار تحسین شدهاند. شامل: دوستان دُم کلفت که به فارسی ترجمه شده است و برندهٔ جایزهٔ داستان CWA Macallan Silver Dagger شد، عدالت یکدست، شواهد تحریفشده و روغن از آب گرفتن.
بخشی از کتاب حقیقت به چه قیمتی؟
«گوستاوو پدرولی روی لبهٔ تخت درحالیکه خودش را جمع کرده بود، پشت زنش دراز کشید. او در عالم خواب و بیداری رغبتی نداشت که خوشحالیاش را با خواب تاخت بزند. آن روز او حس متفاوتی نسبت به روزهای دیگر داشت و از اینکه خود را از این خاطرهٔ درخشان کنار بکشد پرهیز میکرد. او سعی کرد به یاد آورد چه زمانی اینقدر خوشحال بوده است. شاید وقتی «بیانکا» گفت با او ازدواج میکند یا روز اصلی عقدشان که «بیانکا» از گوندولا ی پر از گلهای سفید، روی خشکی پرید و او عجله داشت دستهایش را برای حمایت همیشگی بگیرد.
او قطعاً خوشبختی را شناخته بود، روز تمام شدن درس پزشکی، دکتر شدنش و کار کردن بهعنوان دستیار رئیس بخش اطفال، اما آن خوشبختیها از لذتی که امشب قبل از شام احساس کرده بود، فاصله داشت، یعنی وقتی «آلفردو» را حمام کرد.
او دو طرف پوشک پسرش و بعد دکمهٔ سرهمیاش را بست. آنگاه پیژامهٔ پر از عکس اردک او را بالای سرش تکان داد و وقتی بچه آن را دید، او بازیهای همیشگیاش را برای گرفتن دست بچه قبل از فروکردن در آستینها شروع کرد. آلفردو از سرِ خوشی جیغ جیغ میکرد، پدر هم با دیدن انگشتهای کوچک او که از انتهای آستینها بیرون زده بود، شگفتزده میشد.
گوستاوو او را از کمر بلند کرد و محکم بالا و پایینش کرد، طوری که آلفردو بازوهایش را با یک ریتم تکان میداد. گوستاوو میگفت: «کی پسرِ خوشگل باباست؟ کی عشق باباست؟»
مثل همیشه آلفردو یکی از انگشتهایش را خم میکرد و روی بینی او قرار میداد. چشمان سیاهش روی پدرش میماند و بینی پهن و صافش را روی صورت او فشار میداد. با پرت کردن بازوهایش به اطراف و جیغ جیغهایی از سر لذت به او میفهماند این حرکت را برایش تکرار کند.
«درسته، آلفردو عشق باباست، عشق بابا، عشق بابا.» این تکان دادنها و بلند کردنها و تاب دادنها ادامه داشت. او پسرش را به هوا پرت نمیکرد، بیانکا گفته بود که اگر بچه قبل از خواب چنین بازیهایی کند خیلی هیجانزده میشود، بنابراین گوستاوو فقط او را بهطور منظم بالا و پایی میبرد، معمولاً او را نزدیک به خود میکرد که نوک بینیاش را ببوسد.
او پسر را برمیداشت و بهطرف اتاقخوابش میبرد و روی گهوارهاش میخواباند. بالای گهواره انبوهی از تزئینات زیبا، اشکال و حیوانات، معلق در هوا آویزان بود، بالای گنجهٔ لباسش یک باغوحش بود. او پسرش را به سینهاش فشار میداد و مراقب بود که به نرمی این کار را بکند چون میدانست که او دندههای ظریفی دارد. آلفردو وول میخورد و گوستاوو صورتش را در میان چینهای نرم گردن او فرومیکرد.»
حجم
۲۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
حجم
۲۳۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۷۱ صفحه
نظرات کاربران
کتاب از سری داستانهای کمیسر برونتی هست که قبلاً دوتاش هم توسط نشر قطره به چاپ رسیده ولی این یکی واقعا کسالت بار بود اصلا جذابیت لازم برای داستان های پلیسی رو نداشت کل کتاب دیالوگهای چندنفره که خوندنش بعضی