دانلود و خرید کتاب دوباره او پروانه حیدری
تصویر جلد کتاب دوباره او

کتاب دوباره او

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دوباره او

«دوباره او» رمانی از پروانه حیدری(-۱۳۴۷)، نویسنده معاصر ایرانی است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: در آخرین لحظات غروب یکی از روزهای سرد اسفندماه، در یکی از روستاهای توابع همدان پشت پنجره کلاس نشسته‌ام و در حالی که به منظره گرفته و ابری بیرون نگاه می‌کنم، به خودم می‌گویم چقدر از رسیدن امروز ترس و واهمه داشتم. اما امروز هم آمد و الان آخرین ساعات پایانی خود را طی می‌کند و من، بیخود این همه نگران رسیدنش بودم. در واقع، دنیا و گذر عمر همین گونه است؛ همیشه روزها، هفته‌ها و ماه‌ها می‌آیند و می‌روند، بدون این‌که برای کسی اهمیت داشته باشد. این روز برای چه کسی اهمیت دارد؟ چه دردناک، چه شیرین و لذت‌بخش. دیروز تمام مدت، از رسیدن امروز دچار تپش قلب بودم. حتی نمی‌توانستم تاریخ امروز را به زبان بیاورم. مثلاً عدد سیزده؛ تا جایی که از همه شنیده‌ام عدد سیزده، نحس و بدیمن است اما به من ثابت شد که این خود ما هستیم که روزهای‌مان را شیرین یا تلخ می‌کنیم وگرنه روزهای خدا همه زیبا و باارزش‌اند. مثلاً برای من عدد دوازده دردآور است به‌خصوص دوازده اسفند. امروز صبح، وقتی وارد کلاس شدم، کاظم مثل همیشه تاریخ امروز را با نام خدا به خط زیبایی بالای تخته نوشته بود. تمام مدت زنگ اول، نهایت سعی خود را کردم تا به تخته نگاه نکنم. حتی زنگ تفریح مثل بچه‌های تُخس، یواشکی آمدم و آن را پاک کردم، اما جای آن همچنان باقی بود تا دوباره بچه‌ها آن را پررنگ کردند. و حالا... امروز هم گذشت ولی درد من هنوز تسکین نیافته است.
سپیده
۱۳۹۷/۱۱/۰۳

مرسی طاقچه جان.چه رمان های خوبی اوردی.البته دارم به جمله ی معروف برای خواندن ادامه ی کتاب نسخه ی کامل را خریداری کنید نزدیک میشم😁

کاربر ۵۴۰۹۷۷۷
۱۴۰۳/۰۳/۲۸

داستانی دور از واقعیت با پایان خوش که بدرد نوجوانان میخورد.

ما آدما زود غصه‌ها رو فراموش می‌کنیم. اگه غیر از این بود که سنگ رو سنگ بند نمی‌شد و زندگی معنا نداشت.
یك رهگذر
از همه شنیده‌ام عدد سیزده، نحس و بدیمن است اما به من ثابت شد که این خود ما هستیم که روزهای‌مان را شیرین یا تلخ می‌کنیم وگرنه روزهای خدا همه زیبا و باارزش‌اند.
یك رهگذر
خدا نمی‌گذارد هیچ حقی پایمال شود.
یك رهگذر
یادم است بار اولی که از بچه‌ها خواستم در مورد تفاوت‌های دختر و پسر برایم مطلب بنویسند، چشم‌های‌شان از تعجب گرد شده بود.
سپیده
مثلاً عدد سیزده؛ تا جایی که از همه شنیده‌ام عدد سیزده، نحس و بدیمن است اما به من ثابت شد که این خود ما هستیم که روزهای‌مان را شیرین یا تلخ می‌کنیم وگرنه روزهای خدا همه زیبا و باارزش‌اند.
سپیده
اما امروز هم آمد و الان آخرین ساعات پایانی خود را طی می‌کند و من، بیخود این همه نگران رسیدنش بودم. در واقع، دنیا و گذر عمر همین گونه است؛ همیشه روزها، هفته‌ها و ماه‌ها می‌آیند و می‌روند، بدون این‌که برای کسی اهمیت داشته باشد.
سپیده
چوب خدا صدا نداره ولی وقتی روی تن کسی نشست، دیگه دوا و درمون نداره و تا ابد جاش می‌سوزه.
یك رهگذر
همیشه روزها، هفته‌ها و ماه‌ها می‌آیند و می‌روند، بدون این‌که برای کسی اهمیت داشته باشد.
یك رهگذر
آن روز، بچه‌ها با شنیدن موضوع انشا، بعد از رد و بدل کردن نگاه‌های تعجب‌آمیز به هم، همگی پِخی زدند زیر خنده. اگر چه سرخی شرم در چهره‌شان موج می‌زد ولی برای‌شان جالب هم بود.
سپیده
در آخرین لحظات غروب یکی از روزهای سرد اسفندماه، در یکی از روستاهای توابع همدان پشت پنجره کلاس نشسته‌ام و در حالی که به منظره گرفته و ابری بیرون نگاه می‌کنم
سپیده

حجم

۴۰۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

حجم

۴۰۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۵۲۰ صفحه

قیمت:
۱۸۲,۰۰۰
تومان