کتاب حق با پدرم بود
معرفی کتاب حق با پدرم بود
کتاب حق با پدرم بود نوشتهٔ ساشا گیتری و ترجمهٔ محمود گودرزی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است؛ جلد ۱۳ از مجموعهٔ «درام معاصر فرانسوی» و حاوی یک نمایشنامهٔ سهپردهای.
درباره کتاب حق با پدرم بود
کتاب حق با پدرم بود دربردارندهٔ نمایشنامهای درام و معاصر از فرانسه است. این نمایشنامه در سه پرده نگاشته شده و «شارل بلانژه»، «موریس بلانژه»، «آدولف بلانژه»، «ژرمِن بلانژه»، «دکتر موریه»، «ماری گانیون و «امیل پِردوکَو» و «لولو» شخصیتهای این متن نمایشی هستند.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب حق با پدرم بود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی معاصر فرانسوی و علاقهمندان به نمایشنامههای درام پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب حق با پدرم بود
«ماری: آقا؟
شارل: چیه؟
ماری: آقا لطف کنن و برای شام برگردن.
شارل: آخه چرا؟
ماری: به خاطر معدهشون! لااقل برگردن همینجا لباس عوض کنن، نگن لباس رسمیشون رو میبرن توی کلوپ، کار شایستهای نیست، آقا.
شارل: مطمئنید کار شایستهای نیست؟
ماری: بله، آقا.
شارل: باشه!... خب، من ساعت هفت برمیگردم اینجا لباس عوض کنم!
ماری: متشکرم، آقا. آقا خبرهای خوشی از موریس دارن؟
شارل: بله. دو روز پیش یه نامه برام فرستاد، حالش خوبه. باید حالش خیلی خوب باشه.
ماری: چه خوب، آقا، متشکرم.
شارل: چند وقته که اینجایید، ماری؟
ماری: ماه گذشته شد سی و یه سال.
شارل: اون وقت تعجب میکنید که من عوض شدهم...
بعد شارل همان طور که آواز میخواند، میرود...
امیل: خب، خانم ماری، نظر شما چیه؟
ماری: ببینید، من نمیدونم.
امیل: ولی من حاضرم سر هر چیزی شرط ببندم که اون...
ماری: ببینید، شاید یه چیزهایی باشه، ولی نه اون طور که شما میگید.
امیل: چه انتظاری دارید؟ من فقط حدس میزنم! خودم شاهد بودم که یکی از برادرهای مادرم همین طور شروع کرد، خیلی آروم... انگار که شوخیش گرفته باشه... آخرش هم کارش به تیمارستان کشید.
ماری: این چه حرفیه، امیل؟ بهش نمیآد دیوونه شده باشه!
امیل: نه، البته که نه... ولی میدونید که، دیوونهها همیشه قیافهٔ دیوونهها رو ندارن. میتونن تا مدتها دست رو نکنن. ولی یه روز، شَتَرق، و دیگه برای درمانشون دیر میشه! شما که فکر نمیکنید طبیعی باشه مردی به این سن و سال تمام وقت این جوری بخنده! همین که بیدار میشه میزنه زیر آواز و همون طور که میخونه از خونه میره بیرون! خب دیگه! خب دیگه! خب دیگه! ببینید خانم ماری، شما سی ساله که اینجایید، موریس رو شما بزرگ کردهید، و خب من، هر طور که دوست دارید عمل کنید، ولی به نظر من شما وظیفه دارید بلافاصله به موریس اطلاع بدید!»
حجم
۷۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۷۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه