کتاب دریاچه
معرفی کتاب دریاچه
کتاب «دریاچه» نوشتۀ ژان اشنوز و ترجمۀ پویان غفاری است و انتشارات افراز آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب دریاچه
رمان دریاچه با جملهای ساده و درعینحال گویا آغاز میشود که بلافاصله مخاطب را به دنیای شخصیت اصلی، ویتو پیرانز، میبرد. از همان ابتدا، ژان اشنوز باظرافت خاصی واقعیت زندگی روزمره و درعینحال تلخی و بیمعنایی آن را به تصویر میکشد. ویتو که پای مصنوعیاش بخشی جداییناپذیر زندگی اوست، از همان لحظۀ اول به خواننده معرفی میشود. او از خواب بیدار میشود، پای مصنوعیاش را میپوشد و اهمیتی به زنگ تلفنی که احتمالاً خبر خوشی به همراه ندارد، نمیدهد. در این آغاز ساده، اشنوز مخاطب را به دنیایی میبرد که در آن کارهای روزمره و جزئیات ظاهراً بیاهمیت زندگی، به نمادی از مفاهیم بزرگتر تبدیل میشوند. رمان دریاچه از همان ابتدا مخاطب را با طنزی سرد و درعینحال جدی مواجه میکند و نوید روایتی چندلایه و تأملبرانگیز را میدهد.
رمان دریاچه یکی از آثار برجسته و خاص ژان اشتنوز است که به شیوهای بینظیر با سبک خاص و سیال خود ساختارهای روایی و جدیتهای رایج در داستانهای جاسوسی و مرتبط با جنگ سردرا به بازی میگیرد. اشنوز در این رمان به شکلی ماهرانه از عناصر جاسوسی و روایتهای پیچیده استفاده میکند، اما بهسرعت ساختارهای روایی را فرومیریزد و با طنزی گزنده آنها را به سخره میگیرد. اشنوز در این رمان بر روایتهای پر رمز و راز و فریبآمیز جنگ سرد تمرکز دارد و با استفاده از شخصیتهایی که در ظاهر جدی و کارآمد به نظر میرسند، پوچی و بیمعنایی بسیاری از ماجراهای این دوره را نشان میدهد. شخصیتهای این داستان درگیر کارهایی عبث و بیهوده هستند که در بطن خود هیچ معنای واقعی ندارند و این پوچی و بیمعنایی در تمام لایههای داستان جاری است.
یکی از ویژگیهای برجستۀ رمان دریاچه، زبان خاص آن است. اشنوز با استفاده از زبانی رسمی که بهخصوص در دیالوگها نمایان میشود، به ایجاد فضایی خاص و درعینحال طنزآمیز دست میزند. او از زبان رسمی رمانهای عامهپسند جاسوسی استفاده میکند تا این نوع ادبیات را دستمایهای برای پارودی خود قرار دهد و با واردکردن کلمات و جملات عامیانه، این رسمیت را به طرزی هوشمندانه ویران میکند.
خواندن کتاب دریاچه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این رمان را به دوستداران رمانهای خارجی و متفاوت پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دریاچه
««همان صدای زنانهٔ دفعات قبل بود با همان ملاحت و وضوح بلامنازع. ویتو از تصورکردن صاحب این صدا در ذهنش لذت میبرد: با آن لحن عامرانه و درعینحال انعطافپذیرش بدون شک شبیه به همان زنهایی بود که عکسهایشان روی دیوار اتاق مصلوب شده بودند، زنهایی موبور یا مو نقرهای، با قد بلند و دهانهای گشاد، لبهای قرمزِ براق، دندانهایی از جنس عاج و پوست برنزه که بیهیچ دغدغهٔ خاطری میشد در کنارشان به آرامش رسید. بههرحال وقتی که صدا نام ویتو را گفت، او جواب داد: «بله. خودم هستم. بفرمایید.»
حجم
۱۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۵ صفحه
حجم
۱۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۶۵ صفحه