کتاب روح
معرفی کتاب روح
کتاب روح داستانهای دلهرهآور نوشتهٔ گی دو موپاسان با ترجمهٔ لادن میرمحمد صادقی است و روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب روح
هانری رونهآلبرگی دوموپاسان در سال ۱۸۵۰ در فرانسه چشم به جهان گشود. در جوانی در رشتهٔ حقوق به تحصیل پرداخت. سپس چندین بار تلاش کرد در نیروی دریایی استخدام شود و سرانجام موفق شد بهطور موقت و بدون دریافت حقوق مشغول کار شود.
درنظر موپاسان تنهایی آفرینندهٔ خوف و وحشت است و این نکته در اکثر نوشتههایش بهچشم میخورد. او در هرچیز به دنبال «جنبهٔ ناگفته و کشف نشده» آن است. ماجراجویی در زندگی روزمره، اتفاق ماوراءطبیعی در «وقایع عادی». در نوشتههای او اثری از واقعیت نگاری نیست، آنگونه که صرفاً رویدادهای معمولی زندگی بشر را برشمرد و «تصویر پیشپا افتادهٔ زندگی» را به نمایش گذارد. موپاسان از طریق نوشتههایش سعی بر تثبیت کردن، مرکزیت دادن و زینت بخشیدن به «اضطرابی ناگهانی» دارد. مشتاق جلوهای از زندگی است که «متقاعد کنندهتر از خود حقیقت باشد».
سال ۱۸۸۰ سالی بس مهم برای موپاسان بود، زیرا نخستین کتابهایش به نامهای «توپولی» و «اشعار» به چاپ رسید. بعدها به نقاط مختلف سفر کرد، ازجمله به آفریقا. از سال ۱۸۸۴ گرفتار بیماری شد و همچنان با اندیشه مرگ و حضور موجودی بدطینت در درون خویش (که در داستان هورلا به جلوهای گیرا از آن برمیخوریم) دستوپنجه نرم کرد و در سال ۱۸۹۳ دارفانی را وداع گفت. از آثارش میتوان به «هورلا»، «برگ گلرز»، «زندگی»، «داستانهای شب و روز»، «توان»، «مون-اوریون»، «آنژلوس»، «قوی چون مرگ»، «دست چپ» و... اشاره کرد.
کتاب روح مجموع داستانهای دلهرهآور این نویسندهٔ بزرگ است. فهرست این داستانها از این قرار است:
روح
پدر ژوداس
مادموازل کوکوت
او؟
خوابآور
چه کسی میداند
تنهایی
گیسوان
تیک عصبی
پیادهروی
خوف
دیوانه
طلاق
مسافرخانه
شب
موجود مریخی
گور
خواندن کتاب روح را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای دلهرهآور پیشنهاد میکنیم.
درباره گی دو موپاسان
آنری رنه آلبر گی دو موپاسان در ۵ آگوست ۱۸۵۰ در نورماندی به دنیا آمد. او را در کنار استاندال، انوره دو بالزاک، گوستاو فلوبر و امیل زولا از بزرگترین داستاننویسان قرن نوزدهم فرانسه میدانند. گی دو موپاسان عمر کوتاهی داشت، اما آثار بسیاری خلق کرد؛ از جمله داستان کوتاه «تپلی» که از شاهکارهای دنیای داستان کوتاه به حساب میآید. او ۶ رمان، ۳ سفرنامه و ۳۰۰ داستان کوتاه از خود به جا گذاشت؛ داستانهایی آنچنان جذاب که سامرست موآم را واداشت تا دربارهاش اینطور بگوید که «میتوانید این داستانها را پشت میز شام یا در اتاق استراحت کشتی نقل کرده و توجه شنوندگان خود را جلب کنید.» او در ۶ ژوئیه ۱۸۹۳ در پاریس چشم از دنیا فروبست.
بخشی از کتاب روح
«قطار با آخرین سرعت در تاریکیها پیش میرفت. مقابل پیرمردی که از پنجرهٔ قطار بیرون را تماشا می کرد، نشسته بودم. بوی مایع ضدعفونی کننده در قطار پاریس - لوین - مارسی که بیشک از مارسی میآمد، پیچیده بود. شبی تاریک، سنگین و سوزان بود و ستارهای در آسمان دیده نمیشد. بخار قطار هوایی گرم، رخوتانگیز، طاقتفرسا و خفهکننده را به چهرههایمان میکوبید. ما که سه ساعت پیش از پاریس حرکت کرده بودیم و به طرف مرکز فرانسه میرفتیم، موفق به دیدن هیچیک از شهرهای سرراه نشدیم. ناگهان متوجه دو نفر شدیم که در جنگل دور آتشی بزرگ ایستاده بودند، همچون ظهوری جادویی آن منظره ثانیهای طول نکشید. بهنظر میآمد دو موجود بیچاره با لباسهای ژنده و چهرههایی سرخ از آتش و پوشیده از ریش به ما خیره شدهاند. منظرهٔ درختان سبز فروزان، تنهٔ سرخشان که ناشی از انعکاس آتش بود و شاخ و برگهایی که نور آتش از لابهلایشان عبور و در آنها نفوذ کرده بود، از مقابل چشمان ما گذشت. ناگهان همهچیز در تاریکی فرو رفت. به راستی که دچار خیال باطلی شده بودیم. آن ولگردان در آن جنگل چه میکردند؟ چرا در چنین شب دمکردهای آتش برپا کرده بودند؟ همسایهام به ساعتش اشاره کرد و گفت: «درست نیمهشب است، قربان و ما شاهد ماجرایی غریب بودیم.» با او موافق بودم. آنگاه در این مورد با هم حرف زدیم و سعی کردیم بفهمیم چه کسانی بودند. گناهکارانی که علائم جرمشان را میسوزاندند یا جادوگرانی مشغول تهیهٔ معجون؟ چنین شبی، آن هم در تابستان کسی برای تهیهٔ سوپ در جنگل آتش روشن نمیکند. پس آنها سرگرم چه کاری بودند؟ نتوانستیم دلیل قانع کننده پیدا کنیم. همسفرم شروع به صحبت کرد. مرد پیری بود که نمیدانستم چه کاره است. بیشک با شخصیت و تحصیل کرده بود، اما با حواسی کمی مختل. با اینحال، در این جهانی که باید اغلب منطق را دیوانگی و دیوانگی را نوعی نبوغ به حساب آوریم، واقعاً قادر به تشخیص انسانهای عادی از دیوانه هستیم؟»
حجم
۱۲۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۱۲۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه