کتاب باتلاق فن
معرفی کتاب باتلاق فن
کتاب باتلاق فن نوشتهٔ کاریل چرچیل و ترجمهٔ ناهید احمدیان است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی از مجموعهٔ «ادبیات کلاسیک جهان» و حاوی نمایشنامهای ۲۱صحنهای.
درباره کتاب باتلاق فن
کتاب باتلاق فن دربردارندهٔ نمایشنامهای از انگلیس به قلم کاریل چرچیل است که در ۲۱ صحنه نگاشته شده است. پسری که کلاغها را میترساند، تاجر ژاپنی، «ویلسون» (کارگر مزرعه و ۱۶ساله)، «شِرلی» (کارگر مزرعه و ۵۰ساله)، «نِل»، (کارگر مزرعه و ۴۰ساله)، «وَل» (کارگر مزرعه و ۳۰ساله)، «آنجلا» (کارگر مزرعه و ۲۸ساله)، «خانم هَسِت» (سرکارگر و ۴۵ساله)، «فرانک» (کارگر مزرعه و ۳۰ساله)، «دِب» (دختر وَل و نهُساله)، «شونا» (دختر وَل و ششساله)، «بِکی» (نادختری آنجلا و ۱۵ساله)، «مِی» (مادر وَل و ۶۰ساله)، «دوشیزه کِید» (تاجر و ۳۵ساله)، «آقای تیوسان» (مزرعهدار و ۵۵ساله)، زنی که روی زمین کار میکند (شبح)، «آلیس» (کارگر مزرعه)، «جِفری» (شوهر شِرلی و ۶۰ساله)، «ماویس» (باپتیست)، «مارگارت» (باپتیست)، «خانم فینچ»، (باپتسیت) و «آی وی» (مادر مِی و ۹۰ساله) شخصیتهای این متن نمایشی کلاسیک هستند.
کاریل چرچیل در نمایشنامهٔ «باتلاق فِن» داستان زنان روستایی منطقهٔ فِن (باتلاقهای شرق انگلستان، که در طول قرنها به تدریج خشک شدند تا زیر کشت محصولات کشاورزی بروند) را روایت کرده است؛ زنانی که برای امرار معاش مجبور به کار کردن در مزارعی هستند که به شیوهٔ شبهفئودالی توسط خاندانهای قدیمی و بنام انگلستان اداره میشوند. این زمینهای باتلاقی در گذشتههای دور «به رسم امانت» از طریق خاندان سلطنتی به اجداد صاحبان امروزی زمینها سپرده شدهاند و آنان از آن زمان تا کنون میراثدار این زمینها بودهاند. کاریل چرچیل در این اثر نشان داده که چگونه نظام سرمایهداری در طول اعصار بر طبقهٔ کارگر و فرودست جامعه سایهای پدرانه گسترده و آنها را دچار نفرینی (اگر نه از نوع جبرگرایانهٔ یونانیاش اما به همان میزان، پایدار) کرده، چنانکه نسل به نسل گریبان این مردمان، بهویژه در این نمایشنامه، زنان را گرفته و در هر برهه به شکلی نو در بدن و روان زنانهٔ آنها به منصهٔ ظهور رسیده است. باتلاق فِن چهار نسل از زنان را به تصویر میکشد.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب باتلاق فن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی انگلیس و علاقهمندان به نمایشنامههای کلاسیک پیشنهاد میکنیم.
درباره کاریل چرچیل
کاریل چرچیل در ۳ سپتامبر ۱۹۳۸ در لندن به دینا آمد. وی نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویسی است که بیش از ۳۰سال مسئولیتهای اجتماعی را با تجربیات تئاتری ترکیب کرده. چرچیل، در آثار خود به فمینیسم، سوءاستفاده از قدرت و سیاستهای جنسیتی میپردازد. وی را میتوان «مخترع زندگی دراماتیک به زبان انگلیسی» دانست.
از ویژگیهای آثار نمایشی کاریل چرچیل میتوان به تخریب و ساخت دوبارهٔ سبک سنتی زبان و داستانسرایی اشاره کرد.
آثار تلخ چرچیل به تماشاگر و خواننده این فرصت را میدهد تا شاهد بازتابی از غمها و نومیدیهایشان باشند.
در صحنههای غریب اما مسخکنندهٔ آثار چرچیل، میتوان از عادات ذهنی گریخت و به عمق دنیای اطراف وارد شد.
برخی نمایشنامههای کاریل چرچیل عبارتاند از:
سالارزنان، زندگی فاسد کنندگان بزرگ، هتل، این یک صندلی است، خیلی دور، یک نمایش رویایی، مستی کامل برای ابراز عشق، هفت طفل جهود (نمایشنامهای برای غزه).
بخشی از کتاب باتلاق فن
«آی وی: من عمداً از مدرسه دیر میاومدم خونه تا مجبور نشم به مامانم تو چغندرها کمک کنم. واسه همین هم مجبور بودم بدون عصرونه صاف برم سر زمین. «میتونی تو تاریکی عصرونه بخوری.» مامانم میگفت: «اما نمیتونی تو تاریکی چغندر دربیاری.» اون موقع شیش سالَم بود. جک تا وقتی چهارده سالِش نشده بود کفش نمیپوشید. ممکن بود میخی، سوزنی بره تو پاش. تو دل شب پیاده میرفت جلسههای اتحادیه. یه یارویی با موتورش سر میزد و تو خیابون خالی سخنرانی میکرد و همه تو خونه بودند و گوش میدادند، واسه اینکه جرئت نمیکردند برند بیرون. واسه اینکه معلوم نبود تیوسان پیر ممکن بود چی بهشون بگه. «به آبیها رأی بدید، رفقا» این رو میگفت و بهشون پول میداد مشروب بخورند. اونها روبانهای آبی رو پشت پرچینها در میآوردند. با این حال هنوز مشروبهاشون رو داشتند. شب چشمهات رو میبستی و اون وقت صبح وقتش بود که بازشون کنی. جک نصفهشبها بیرون تو حیاط بود. «گردسوز و فیتیلهٔ منه.» من گفتم: «به خاطرش به من مدیونی آقای تیوسان.» با جاروی باغبونی دنبالش کردم. گفتم: «تو عضو اتحادیه شدی جک»، دیگه هیچ کاری نمیتونستم بکنم. حالا تعادلم به هم میخوره. عقب عقب میرم. اگه برادرم جان رو که اسب صورتش رو گاز گرفته بود حساب کنی، پنج نفر بودیم. «تو همون آدم نکبتی اتحادیهای؟» اون دکتر قلابییه که میگفت میتونه سرطان رو درمون کنه گفت دل و رودهٔ گوسفند رو درآورد و گفت این سرطانییه که درش آورده. من باور نکردم اما خیلیها کردند. وقتی با ماشین از اونجا رفت، خونهٔ دکتر رو سنگبارون کردند. وقتی برگشت، با یه گروه نوازندههای سازهای برنجی ازش استقبال کردند. قرصهای لودانوم خوب چیزی بودند واسه درد. چشم به هم میزدی از لیتلپول تا ویسبچ پیاده میرفتم. نود سالمه آره؟ یه یاروی پیری بغلی ما زندگی میکرد که صد سالش بود. میاومد لب آب و رو به مأمور کفن و دفنی که اون ور زندگی میکرد داد میزد: «جِرویس، جِرویس، بیا تابوت من رو درست کن.» اون میگفت: «تو همون آدم نکبتی اتحادیهای؟» اون میگفت: «آره خودمم.» «خب که چی؟» این روزها مردم این قدر با محبت عروسی نمیکنند. «جِرویس بیا تابوت من رو درست کن.» »
حجم
۶۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۶۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه