کتاب از مزرعه
معرفی کتاب از مزرعه
کتاب از مزرعه نوشتهٔ جان آپدایک با ترجمهٔ سهیل سُمّی توسط گروه انتشاراتی ققنوس منتشر شده است. این رمان به بررسی روابط پیچیدهٔ خانوادگی و تأثیرات آن بر زندگی فردی میپردازد.
درباره کتاب از مزرعه
«از مزرعه» رمانی است که در سال ۱۹۶۵ منتشر شده و داستان جوی رابینسون، مردی ۳۵ ساله و مدیر تبلیغات در نیویورک را روایت میکند که به همراه همسر دومش، پگی، و پسرخواندهٔ ۱۱ سالهاش، ریچارد، به مزرعهٔ خانوادگی خود در پنسیلوانیا سفر میکند تا با مادر بیوهاش دیدار کند. این رمان بهطور عمیق به روابط جوی با مادرش، که زنی حساس و وابسته به مزرعه است، و همچنین با همسر جدیدش، پگی، میپردازد. در طول این دیدار، تنشها و احساسات نهفته بین اعضای خانواده آشکار میشود و خواننده را با چالشهای ارتباطی و تفاوتهای نسلی مواجه میسازد.
جان آپدایک (۱۹۳۲-۲۰۰۹) نویسندهٔ برجستهٔ آمریکایی بود که بیش از ۲۰ رمان و مجموعه داستان کوتاه منتشر کرد. او دو بار برندهٔ جایزهٔ پولیتزر برای رمانهای «خرگوش ثروتمند است» و «خرگوش در آرامش» شده است. آثار آپدایک بهخاطر توصیفات دقیق از زندگی طبقهٔ متوسط آمریکا و کاوش در موضوعات پیچیدهٔ انسانی شناخته میشوند.
کتاب از مزرعه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات داستانی که به کاوش در روابط خانوادگی و روانشناسی شخصیتها علاقهمند هستند، مناسب است.
بخشی از کتاب از مزرعه
«از مشاهده کندی حرکتش در مسیر واقعا شوکه شدم. دیده بودم که زیر باران، در فاصله میان انبار تا خانه چطور از پدرم جلو میافتاد. گلودرد مزمن داشت، و با اینکه هرگز لب به سیگار نزده بود، مبتلا به اتساع مجاری ریه بود. بزرگترین جدّ و جهد زندگیاش خریدن این مزرعه و منتقل کردن همه ما به آن بود، اما آنطور که دکتر به او گفته بود، ریههایش مثل ریههای شهرنشینی آبدیده بود. در برابر هوای مرطوب ماه اوت، روی بلوز کهنه صورتیرنگش که برای من یادآور عیدهای پاک دوران کودکی بود، پولیوری پشمی و مردانه پوشیده بود، پولیور پدربزرگم، طوسیرنگ و کشباف که از جلو تا پایین دکمه میخورد. تولهسگ گله، تنها سگی که در آغل نبود، در یکی دو متری پوزه ماهیمانند سیتروئنمان، خشمگین و عصبی، به ما میپرید، و بعد برگشت و بدو به سمت مادرم رفت. کندی دردناک گامهای مادرم سگ را کلافه کرده بود؛ تکه رنگپریده زیر گلو و نوک دم حیوان در تاریکی چمنزار کورسو میزد. چمنها خیلی بلند شده و با حزن و اندوه در انتظار هرس شدن بودند.
وقتی من و ریچارد چمدانها را از صندوقعقب ماشین برمیداشتیم، پگی با عجله و اضطراب به طرف مادرم رفت تا در نیمه راه به او برسد، و من با نگرانی احساس کردم که پگی بدون آنکه خود بداند، با به نمایش گذاشتن سلامتی و چالاکیاش مادرم را عصبی کرده بود. فاصلهبندی یکنواخت سنگهای ماسهای در زیر پاشنههای بلندش باعث میشد به نظر نامتعادل بیاید. او را با چشمهای مادرم میدیدم، انگار در قالب زنی بلندقامت و بزککرده به سمت من تلوتلو میخورد، و همزمان با چشمان خودم، از پشت سر، به شکل دامنی سفید که از من دور میشد، تلألؤیی که مرکز و کانون زندگیام بود. همسرم به عنوان یک زن، چاق نیست، اما درشت است، با شانههایی گرد و افتاده.»
حجم
۱۵۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه
حجم
۱۵۵٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۷۶ صفحه