تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب چشمانی شفاف در شهر نقره ای
معرفی کتاب چشمانی شفاف در شهر نقره ای
کتاب چشمانی شفاف در شهر نقره ای حاصل گردآوری و ترجمهٔ «اسدالله امرایی» و با همکاری نویسندگانی چون «جوی ویلیامز»، «جان آپدایک»، «رابرت اولن باتلر» و «آن بیتی» توسط نشر گویا منتشر شده است. این مجموعه داستان کوتاه، منتخبی از داستانهای نویسندگان برجستهٔ غربی در قرن بیستم و بیستویکم میلادی را گرد هم آورده و تصویری متنوع از جریانهای داستاننویسی معاصر ارائه میدهد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب چشمانی شفاف در شهر نقره ای
کتاب «چشمانی شفاف در شهر نقرهای؛ ۲۰ نویسنده، ۶۰ داستان (جلد پنجم)» از مجموعهٔ «بیست نویسنده، شصت داستان» بهانتخاب و ترجمهٔ «اسدالله امرایی»، برگزیدهای از داستانهای کوتاه نویسندگان مطرح غربی را گردآوری کرده است. داستانها از دهههای پایانی قرن بیستم تا اوایل قرن بیستویکم انتخاب شدهاند و هرکدام بازتابی از دغدغهها، تحولات اجتماعی و هنری و تجربههای زیستهٔ نویسندگان خود هستند. در این جلد، آثار نویسندگانی از نسلهای مختلف و با پیشینههای گوناگون آمده که هر یک گوشهای از زندگی و استیصال انسان معاصر را به تصویر میکشند. موضوعاتی چون خانواده، جنگ، مهاجرت، هویت و بحرانهای فردی و جمعی در بستر روایتهایی موجز و گاه تلخ و گزنده بازتاب یافتهاند. این مجموعه ضمن وفاداری به تنوع سبکها و صداها، به خواننده امکان میدهد با جریانهای مختلف داستاننویسی غربی و تحولات آنها در مواجهه با جهان مدرن و پسامدرن آشنا شود. جلد پنجم با حضور نویسندگانی چون «جان آپدایک»، «آن بیتی»، «جوی ویلیامز» و «رابرت اولن باتلر» بر تجربههای زیستهٔ انسان غربی و بازتاب آن در فرم داستان کوتاه تمرکز دارد.
داستانهای موجود در کتاب «چشمانی شفاف در شهر نقرهای» با زبانی موجز و گاه طنزی تلخ، به لایههای پنهان روابط انسانی و بحرانهای هویتی و تأثیرات سیاست و تاریخ بر زندگی فردی میپردازند. هر داستان، تصویری از تلاش انسان برای معنادادن به تجربههای زیسته و مواجهه با دگرگونیهای جهان معاصر است. در داستانی از «جوی ویلیامز»، زندگی دختری نوجوان در تگزاس روایت میشود که با بیماری، خانوادهای متزلزل و تجربههای گذار نوجوانی روبهرو است. او در جستوجوی هویت و معنای زندگی با ترسها و امیدهایش دستوپنجه نرم میکند. داستانی از «جان آپدایک» به زندگی مردی میپردازد که میان تعلقات مذهبی، مسئولیت خانوادگی و بحرانهای میانسالی سرگردان است و در دل مناسک کلیسا و خاطرات خانوادگی، معنای حضور و فقدان را جستوجو میکند. «رابرت اولن باتلر» در داستانهایش به تجربهٔ مهاجرت، جنگ و خاطره میپردازد. شخصیتهای او اغلب با گذشتهای سنگین و نشانههایی از وطن دوردست یا جنگی فراموشنشدنی زندگی میکنند.
چرا باید کتاب چشمانی شفاف در شهر نقره ای را خواند؟
این مجموعه فرصتی است برای آشنایی با طیف متنوعی از داستانهای کوتاه معاصر غربی و نویسندگانی که هر یک با سبک و نگاه خاص خود، تجربههای انسانی را روایت میکنند. خواننده با مطالعهٔ این کتاب میتواند با جریانهای مختلف داستاننویسی، دغدغههای اجتماعی و فردی نویسندگان و شیوههای روایتپردازی نوین آشنا شود. این مجموعه امکان مقایسهٔ رویکردهای متفاوت به موضوعاتی چون خانواده، جنگ، مهاجرت و هویت را فراهم و به درک عمیقتری از تحولات ادبیات داستانی غرب کمک میکند.
خواندن کتاب چشمانی شفاف در شهر نقره ای را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه، دانشجویان و پژوهشگران ادبیات معاصر و کسانی که بهدنبال شناخت جریانهای ادبی غرب و تجربههای انسانی متنوع هستند، مناسب است؛ همچنین برای کسانی که دغدغههایی چون مهاجرت، بحران هویت یا تأثیرات جنگ و خانواده را در ادبیات دنبال میکنند.
درباره اسدالله امرایی
اسدالله امرایی، مترجم و نویسندهٔ ایرانی در نخستین روز اردیبهشت ۱۳۳۹ به دنیا آمد. از نوجوانی با مطالعهٔ نشریات و روزنامهها انس گرفت و بهتدریج به ادبیات علاقهمند شد. آشنایی با یکی از همسایگانشان که اهل ادب و معلم بود، نقش مهمی در هدایت او بهسوی ادبیات داستانی ایفا کرد و سبب شد از سال ۱۳۵۵ نوشتن را آغاز کند. نخستین داستان او با عنوان «سیگار خاموش» در نشریهٔ پیک نوجوان منتشر شد و بهدنبال آن موفق به دریافت نخستین جایزهٔ ادبی خود شد. در سال ۱۳۶۰ به دنیای روزنامهنگاری پا گذاشت و طی بیش از سه دهه با نشریاتی مانند کیهان، اطلاعات، سروش، همشهری، گردون، کارنامه، آدینه، آفتاب، ایران جوان و چند رسانهٔ دیگر همکاری کرد. مدتی در سازمان هواشناسی کشور و در بخش روابط بینالملل فعالیت کرد.
استعداد زبان انگلیسی اسدالله امرایی در دبیرستان توسط معلم زبانش کشف شد. تشویقهای او موجب شد امرایی چند داستان کوتاه انگلیسی را ترجمه کند و تصمیم بگیرد این مهارت را بهصورت آکادمیک دنبال کند. در دانشگاه در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی ادامهٔ تحصیل داد و مدرک کارشناسی خود را دریافت کرد. نخستین ترجمهٔ جدیاش، داستان «امتحان رانندگی» نوشتهٔ «آنجلیکا گیبز» در روزنامهٔ اطلاعات منتشر شد و در سال ۱۳۶۸ نخستین کتاب ترجمهشدهاش با عنوان «خوشخنده و داستانهای دیگر» از «هانریش بل» را منتشر کرد. یکی از ترجمههای شاخص او، مجموعه داستان کوتاه «مردان بدون زنان» اثر ارنست همینگوی است که نسخهٔ پارسی آن نخستینبار در سال ۱۳۷۰ بههمت امرایی به بازار نشر راه یافت.
اسدالله امرایی در طی سالها فعالیت خود آثار برجستهای از ادبیات جهان را به فارسی برگردانده است؛ ازجمله کتابهای «خزان خودکامه» اثر گابریل گارسیا مارکز، «کوری» و «بینایی» نوشتهٔ ژوزه ساراماگو، «گلهای میخک» از ریموند کارور، و سهگانهٔ «ایزابل آلنده» شامل «شهر جانوران»، «سرزمین اژدهای طلایی» و «جنگل کوتولهها»؛ همچنین کتاب «داستانهای زنان دربارهٔ زنان» از آثار مهم او است که داستانهایی از نویسندگان زن سراسر جهان را در بر میگیرد و به دغدغهها و مسائل زنان میپردازد. کتاب «خزان خودکامه» از ترجمههای برجستهٔ او است که رمانی مشهور از گابریل گارسیا مارکز را در بر دارد و به زندگی و ذهنیت یک دیکتاتور مستبد میپردازد. اسدالله امرایی یکی از چهرههای برجسته و صاحبسبک در عرصهٔ ترجمهٔ ادبیات داستانی جهان به زبان فارسی شناخته میشود؛ مترجمی که با دقت، وسواس و علاقه، آثار مهمی را به پارسی برگردانده و سهم بزرگی در آشناکردن مخاطبان ایرانی با ادبیات جهان داشته است.
بخشی از کتاب چشمانی شفاف در شهر نقره ای
«شاید تعجب کنید که مردی ویتنامی یکی از کفشهای جان لنون را صاحب شده. نه فقط یکی از کفشهای جان لنون بلکه همان کفشی که لنون وقتی دم آپارتمانِ داکوتایش ترور شد به پا داشت. آن مرد که میگویند، منم و من پول دارم، البته، چون خریدن این چیزها پول میخواهد. من در مملکتِ سابقم آدم خیلی متمولی بودم، درست پیش از آن موقعی که چهارتا پابرهنهٔ بزدل ترسو تفنگهاشان را به زمین انداختند و مملکت را دادند دست کمونیستها. لابد حالا با خودتان میگویید این چه حرفهایی است که این بابا میزند؟ آدمحسابی نیست لابد، مردی که دنیا را به چیزی نمیگیرد، چطور میتواند از پابرهنههای بزدل حرف بزند. من فقط میگویم پابرهنه بودن و فقر دلوجرئت آدم را از بین میبرد. برای آنهایی که فقیر هستند، کتکخوردن، سلب حقوق و آزادیهای اولیه و سرکوب تحت شدیدترین شکل ممکنِ استبداد بدتر از فقر است. چرا باید خطر درد و رنج و سرکوب و مرگ را برای منافع اندک به جان بخرند؟ اگر من هم فقیر بودم، بزدل میشدم.
اما من در ویتنام ثروتمند بودم و همین به من جرئت میداد، آنقدر که در دریای چین جنوبی سوار قایق شوم و از همهٔ آن چیزهایی که مال من بود چشم بپوشم و به کشوری بیگانه بیایم و دوباره با دست خالی شروع کنم. این همان کاری است که کردهام. آخرش به نیواورلئان لوئیزیانا رسیدم و چون از ویتنام شمالی آمده بودم و کاتولیک بودم، سر از بین هموطنهای خاور دوریام درآوردم؛ در حوزهٔ کلیسای اورلئان، در مجتمعی به اسم ورسای که به دلیل اسم مجتمع مسکونیمان آن را ورسای مینامیدند و درواقع اردوگاه پناهندگان بود.»
حجم
۱۳۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۳۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه