کتاب چیترا
معرفی کتاب چیترا
کتاب چیترا نوشتهٔ رابیندرانات تاگور و ترجمهٔ هومن بابک است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است. این اثر نمایشنامهای تکپردهای است.
درباره کتاب چیترا
کتاب چیترا نمایشنامهای تکپردهای نوشتهٔ رابیندرانات تاگور است. نویسنده این متن نمایشی را براساس یکی از داستانهای ماهابهاراتا نوشته و ماجرای عشق میان شاهدخت چیترانگادا و شاهزاده آرجونا را روایت کرده است. این عشق، نخست با ترفند و نیرنگ آغاز میشود و بار دراماتیک نمایشنامه، همه، بر دوش کشمکش درونی پیرامون این ترفند و نیرنگ است. خدایان، «مادانا» (اروس)، «واسانتا» (لیکوریس)، میرایان، «چیترا» (دختر پادشاه مانیپور)، «آرجونا» (شاهزادهای از خاندان پادشاهی کورو و از مهمترین شخصیتهای کتاب سترگ ماهابهاراتا) و دهقانانی از دورافتادهترین جغرافیای ناحیۀ مانیپور شخصیتهای این نمایشنامه هستند. در بخش دوم مقالههایی را که در باب این متن نمایشی نوشته شدهاند، میخوانید.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب چیترا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامههای خارجی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چیترا
«آرجونا: رؤیا بود یا آنچه کنار دریاچه دیدم حقیقت داشت؟ نشسته در مرغزار، در سایههای بلند غروب، به روزگاران گذشته میاندیشیدم که ناگاه ماهرویی اثیری در پیکرِ فربودِ یک زن از تاریکی درهم شاخساران جنگل برآمد و بر تختهسنگ سپید کنارۀ آب ایستاد. قلب خاک، زیر پاهای برهنۀ سپیدش، از شادی به شماره افتاده بود. با خود گفتم دیر نیست که در شوریدگیهایش حجابِ سستِ تن برگیرد و به باد دهد؛ چون مه زرین بامدادان که از چکاد برفپوش کوهساران خاوری ناپدید میشود.
بر آینۀ رخشان دریاچه خمید، رخسار نگریست، به ترس لرزید و خاموش ایستاد؛ سپس لبخندی زد و بیپروا دست چپ تاباند. خرمن گیسو، پیش پای، بر زمین ریخت و نار آشکار کرد. به بازوانش مینگریست وَ رامشگرانه طرحشان میزد و به خوی زنانگی، دلپسندانه مینواختشان. سر خماند و نگران به شکفتنِ شیرینِ جوانیاش وَ تردی و نازکی سرخی و سفیدی پوستش، لبخندی از سرِ سُروری ناگهانی بر لبانش نشست؛ همانسان که اگر غنچۀ سپید نیلوفر آبی، دیدهگشاده بر بامدادان، گردن کج کند و سایهاش را در آب ببیند، میتواند همۀ روز از خود در شگفت شود. ولی آنی پسِ آن بود که لبخند از رُخش پرید و سایۀ اندوهی به دیدگانش خزید. گیسوان برچید، بازوان پوشاند، آهِ آرام کشید و چون شامگاهی زیبا که در تیرگی شب نهان شود، دور شد. برایم والاترین کامه، بیدرنگ به بار نشست و سپس ناپدید شد ...
ولی کیست که در را هل میدهد؟
(چیترا وارد میشود ــ در جامۀ زنانه.)
آه، این اوست. دل من آرام باش! ... بانوی من! از من نهراسید! من یک سلحشورم.
چیترا: بزرگزاده! تو میهمان منی. من در این معبد میزیم و رسم میهماننوازی نمیدانم.
آرجونا: ای زیباروی! هرآینه بیشتر دیدن تو مرا فرازمندترین میهماننوازیست. اگر بهنادرستی نگیرید، پرسشی خواهم داشت.
چیترا: بار دادیم. بپرس.»
حجم
۱۷۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه
حجم
۱۷۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۵۸ صفحه