دانلود و خرید کتاب گیتانجلی رابیندرانات تاگور ترجمه ع. پاشایی
تصویر جلد کتاب گیتانجلی

کتاب گیتانجلی

مترجم:ع. پاشایی
انتشارات:کارگاه اتفاق
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گیتانجلی

«گیتانجلی» نیایش‌های رابیندرانات تاگور(۱۹۴۱-۱۸۶۱) با ترجمه ترجمه ع. پاشایی است. تاگور، شاعر و عارف بنگالی عمر پرباری داشته که در طی آن در زمینه‌های گوناگون فرهنگی، سوای شاعری، کارنامه‌ی بلند و درخشانی پدید آورده است که حتی با یک نگاه زودگذر به آن هم می‌شود این را فهمید. او بیش از سی نمایش‌نامه و صد داستان بلند و کوتاه دارد، با بیست مجموعه‌مقاله در زمینه‌های دستور زبان، عروض، تاریخ، علم، مسائل اجتماعی و سیاسی، فلسفه و دین و یادداشت‌های روزانه‌ی بسیار، نامه‌های بی‌شمار، سفرنامه‌ها، کتاب‌های درسی برای کودکان و خیلی چیزهای دیگر. او در موسیقی دست داشت؛ دو هزار ترانه و سرود ساخت، در کار آموزش شوق و شور بسیار داشت. دانشگاه ویشوَه بهارَتی را بنیاد گذاشت و مستقیم و نامستقیم در سیاست هند نقش چشمگیری داشت. گِرد عالم گشت و شادی و همدلی را بشارت داد. از رهگذر آثار و کارهایش هند در آن ایام نامور شده بود. روی‌هم‌رفته چنان شخصیت چشمگیری داشت که مهاتما گاندی درباره‌اش گفت: برجسته‌ترین چیزی که در تاگور هست همان شخصیت اوست. تاگور عارفی عمیقاً انسان‌گرا و عاشق زیبایی و حقیقت و فرزانگی است. فرزانه‌ای خلاصه‌ی تمامی فرهنگ‌های جهان. در واقع او آبگینگی تمام حرکت‌های تفکر شرق و غرب در هند و شاید هم بیرون از هند است. هم از تجربه‌های غربی بهره‌ گرفته و هم از سرچشمه‌های شرقی که در هند بوده نوشیده‌است. مجموعه‌ی گیتانجَلی (Gitanjali) که به معنی «پیشکش سرود» است برای تاگور جایزه‌ی نوبل سال ۱۹۱۳ را به ارمغان آورد: رها کن این ذکرگفتن و غزل‌خواندن و تسبیح‌گرداندن را! در آن کنج تاریکِ تنهای معبد با درهای بسته که را می‌پرستی؟ چشم‌هایت را باز کن و ببین که خدایت روبه‌رویت نیست! او آن‌جاست که برزگر، زمین سفت را شخم می‌زند؛ او آن‌جاست که راه‌ساز سنگ‌ها را می‌شکند. او با آن‌هاست، در آفتاب و در باران، و پیرهنش همه خاکی است. آن ردای مقدس را درآور و حتا مثل او روی زمین خاک‌آلود بنشین! رهایی؟ کجا باید دنبال رهایی گشت؟
Ozra
۱۳۹۸/۰۸/۳۰

«آن جا که جان را بیمی نیست و سر، بلند است؛ آن جا که دانش آزاد است؛ آن جا که جهان را دیوارهای تنگ خانه‌ها تکه‌تکه نکرده‌اند؛ آن جا که کلمات از عمق حقیقت بیرون می‌آیند؛ آن جا که تلاشِ بی خستگی، دست‌هایش را

- بیشتر
Petros Ashour
۱۴۰۰/۰۶/۰۸

«یازده» رها کن این ذکر گفتن و غزل خواندن و تسبیح گرداندن را! در کنجِ تاریکِ تنهای معبد با درهای بسته که را می‌پرستی؟ چشم‌هایت را باز کن و ببین که خدایت رو‌به‌رویت نیست! او آن‌جاست که برزگر، زمین سفت را شخم می‌زند؛ او آن‌جاست

- بیشتر
کاربر 8575749
۱۴۰۳/۰۹/۱۵

کتاب قشنگی بود ، نقاشی های تاگور خیلی باحال بودن و بعضی جاها متوجه نشدم چی کشیده

Mostafa F
۱۴۰۳/۰۱/۱۹

این کتاب ر برای چالش کتابخوانی ۱۴۰۳ انتخاب کردم و بعد نخوندمش. از تاگور خیلی سال پیش چن تا داستان کوتاه خونده بودم اما از این شعرهاش خوشم نیومد. کتاب ر به علاقه‌مندان شعر غیرفارسی، معنویت و عرفان هندی پیشنهاد می‌کنم. مترجم تو

- بیشتر
مهیار
۱۳۹۸/۰۷/۱۱

بعضی از بند هاش که مخاطبش خداست،قربون صدقه خدا رو میره که مشابهش یا حتی بهترش رو میشه تو دعاهای کمیل و .... خوند. از بعضی بندهایی که مث این عاشق های افسرده حرف میزنه، خوشم نیومد.با آه و ناله کردن

- بیشتر
hamid vahidi
۱۳۹۷/۱۲/۰۳

کتاب خوبی است

آن‌جا که جان را بیمی نیست و سر، بلند است؛ آن‌جا که دانش آزاد است؛ آن‌جا که جهان را دیوارهای تنگ خانه‌ها تکه‌تکه نکرده‌اند؛ آن‌جا که کلمات از عمق حقیقت بیرون می‌آیند؛ آن‌جا که تلاشِ بی‌خستگی، دست‌هایش را به طرف کمال دراز می‌کند؛ آن‌جا که نهر زلالِ خِرد راهش را در شن‌زار غم‌انگیز عادات مرده گم نمی‌کند؛ آن‌جا که تو جان را به اندیشه و کردارِ همیشه‌گسترنده راه‌نمایی می‌کنی ـ ای پدر، کشورم را در آن بهشتِ آزادی بیدار کن.
Ozra
آرزوهای من بسیارند و زاری من شفقت‌انگیز است، اما تو کاملاً سفت و سخت دست رد به سینه‌ام زدی و نجاتم دادی؛ و این رحمت نیرومند به تمام زندگی من شکل داده است. روزبه‌روز تو مرا شایسته‌ی هدیه‌های ساده‌ی بزرگ می‌کنی که نخواسته به من دادی این آسمان را و نور را، این تن و جان را و دل را مرا از خطرات آرزوی بیش از حد نجات می‌دهی. وقت‌هایی هست که سست و پاکشان می‌روم و وقت‌هایی که بیدار و شتابان در جست‌وجوی مقصدم؛ اما تو ستمگرانه خود را از چشم من پنهان می‌کنی. روزبه‌روز، تو با ردّ همیشه‌ی من مرا شایسته‌ی قبول کاملت می‌کنی و مرا از خطرات آرزوی سست و نامطمئن می‌رهانی.
fa
شب کمابیش در انتظار او بیهوده گذشته است. می‌ترسم که مبادا صبح، موقعی که من از خستگی خوابم برده، او ناگهان به در خانه‌ام بیاید. یاران، راه باز کنید، مانعش نشوید.
k.m
بیندرانات تاگور (Rabindranath Tagore) (۱۸۶۱-۱۹۴۱) عمر پرباری داشته که در طی آن در زمینه‌های گوناگون فرهنگی، سوای شاعری، کارنامه‌ی بلند و درخشانی پدید آورده است، که حتا با یک نگاه زودگذر به آن هم می‌شود این را فهمید:
hamid vahidi
مرا به جشن این جهان دعوت کرده‌اند، و به این ترتیب زندگیم برکت یافته است. چشمم چیزها دیده و گوشم چیزها شنیده است. در این جشن کارم این بود که ساز بزنم و من هر کاری که می‌توانستم کردم. حالا می‌پرسم، آیا دیگر وقتش شده که من وارد شوم و رویت را ببینم و درود خاموشم را پیشکش کنم؟
ناهید
من فقط چشم‌به‌راه عشقم تا خود را سرانجام به دست او بسپارم. برای این است که خیلی دیر است و من مرتکب چنین کوتاه کاری‌ها شده‌ام. آن‌ها با قوانین و قواعدشان می‌آیند که مرا محکم ببندند؛ اما من همیشه از چنگ‌شان گریخته‌ام؛ چون من فقط چشم‌به‌راه عشقم که خود را سرانجام به دست او بسپارم. مردم ملامتم می‌کنند و مرا سربه‌هوا می‌خوانند؛ بی‌شک در ملامت من محقند. روز بازار تمام شده و کار پُرکاران به آخر رسیده است. آن‌ها که مرا بیهوده صدا می‌زنند با خشم برگشته‌اند. من فقط چشم‌به‌راه عشقم که خود را سرانجام به دست او بسپارم.
ramin3313
آمد و کنارم نشست، اما من بیدار نشدم. بیچاره من، چه خواب نفرین‌شده‌یی بود. موقعی آمد که شب آرام بود، با چنگش در دست؛ و رؤیاهای من با نغمه‌های او همنوا شدند. افسوس، چرا شب‌های من همه این‌طور از دست می‌روند؟ آه، چرا من همیشه از دیدار آن که نَفَسش خوابم را نوازش می‌کند محرومم؟
ramin3313

حجم

۵۵۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۵۵۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان