کتاب جنگ روشنایی روز
معرفی کتاب جنگ روشنایی روز
کتاب جنگ روشنایی روز نوشتهٔ پیتر وی. برت و ترجمهٔ فاطمه سعیدی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان فانتزی نوجوان را منتشر کرده است. این اثر سومین جلد از مجموعهٔ «شیاطین» است.
درباره کتاب جنگ روشنایی روز
کتاب جنگ روشنایی روز رمانی فانتزی است که برای نوجوانان و به قلم پیتر وی. برت نگاشته شده است. پیتر وی. برت این داستان این رمان را با لحظاتی که میان شخصیتی به نام «اینورا» و برادرش «سالی» میگذرد، آغاز کرده است. آن دو زیر آفتاب نشسته بودند و هرکدام یک سبد ناتمام بین پاهای برهنهٔ خود قرار داده بودند و انگشتانشان سریع و فرز حصیرها را میبافتند. در آن لحظه از روز، تنها سایهٔ کوچکی در دکهٔ کوچکشان افتاده بود. مادرشان، «مانوا»، آنجا نشسته بود و سبد خودش را میبافت و همانطور که کار میکردند انبوه برگهای خشک نخلی که در مرکز دایرهشان قرار داشت، رفتهرفته کاهش مییافت. اگر میخواهید بدانید چه ماجراهایی پیش روی شخصیتهای این داستان است، این رمان فانتزی را بخوانید.
خواندن کتاب جنگ روشنایی روز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانانی که به خواندن رمانهای فانتزی علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جنگ روشنایی روز
«او فکر کرده بود گزارشهای اولیهای که از خاطرات ناموثق مورها به دست آورده بود چیزی بیش از یک نابهنجاری نیست و دو شاهزادهٔ دونپایه را برای رسیدگی به موضوع فرستاده بود. گزارشهای آنها نگرانکننده بود. انسانها در سه پروردگاه محلی هم حرزهای مبارزه را به دست آورده بودند و هم روحیهٔ جنگیدن را، دو چیزی که گمان میرفت نابود شده و احیای آن غیرممکن است. انسانهای ذهن با تقویت مورهایشان به تدریج شکل میگرفتند. ملکه تمایل نداشت که انسانها منقرض شوند – در این صورت ذهنهایش چطور میتوانستند خود را سیر کنند؟ – اما این یاغیگریها هم قابل تحمل نبود.
اما شاهزادهها، که مشتاق جلب لطف ملکه و جفتش بودند به او اطمینان داده بودند که کشتن ذهنها و پراکنده کردن ارتششان قبل از اینکه فساد به پروردگاههای دیگر کشیده شود، زحمت زیادی ندارد. طبق آخرین گزارشهایشان، آنها اقدام به حمله کرده بودند.
و بعد، هیچ.
تمام دربار ذهن منتظر بازگشت آنها بودند اما فقط سکوت بود و درک چیزی که حتی فکرش غیرممکن بود. شکست آنها مسلم بود اما آنقدر باعث بیآبرویی نبود که از بازگشتشان جلوگیری کند. نه وقتی که دوزخ میتوانست قدرتشان را به آنها برگرداند، مورهایشان را افزایش دهد و به آنها اجازه دهد که با قدرت بیشتری بازگردند. علت بسیار شومتر از آن بود.
آنها فقط شکست نخورده بودند، نابود شده بودند.
شاهزادهها جوان و در مقایسه با برادرانشان ضعیف بودند اما بااینحال محتاط و زیرک بودند و کنترل کامل جادویشان را داشتند. درحالیکه انسانها مثل نوزادانی که تازه اولین حرزهایشان را میکشیدند، فقط با آن بازی میکردند. چطور ممکن است که کاملاً شکست خورده باشند؟
وقتی حقیقت آشکار شده بود، ملکه خشمگین شده بود. هر شاهزاده، از ضعیفترین تا قویترین آنها، جفت احتمالی و ارزشمندی برای او بود. مخصوصاً حالا. خشم ملکه و تناقضی که در بروز آن نشان میداد، حدس برادران جفت ملکه را تأیید میکرد: زمان تخمگذاری ملکه نزدیک بود و به زودی دربار زیر پای شاهزادگانی که برای جا گذاشتن نشان خود روی کیسهٔ تخمهای ملکه با یکدیگر میجنگیدند، لگدمال میشد.
جفت ملکه از سطح متنفر بود و از اینکه مجبور بود در این لحظه آنجا باشد بیشتر متنفر بود. او باید در دربار میماند، به ملکه رسیدگی میکرد و رقبایش را دور میکرد نه که این بالا باشد و خودش را با دامهایی که فراموش کرده بودند غذا هستند درگیر کند. اما ملکه از او خواسته بود شخصاً برود و با اینکه طی دورهاش ذهنش تا حد زیادی مشغول بود، باز هم آنقدر قدرتمند بود که بتواند شیطان احمقی که از او سرپیچی کرده بود را وادار به عمل به دستوراتش کند – البته اگر او را با یک حرکت چنگالش نمیکشت. ملکه کاملاً صاحب او بود و او به این خاطر از ملکه متنفر بود.
حواسش را گستراند و ذهن شاهزادگان دوزخی دیگر را که در شب بیماه کیلومترها دورتر برخواسته بودند، جستجو کرد. سه شاهزاده در شمال و سه شاهزاده در جنوب. او ملکه را متقاعد کرده بود که بزرگترین رقیبانش را همراه او به سطح بفرستد تا تحت فرمان او شورش را سرکوب کنند.»
حجم
۹۵۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۳۶ صفحه
حجم
۹۵۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۳۶ صفحه