
کتاب چرکنویس
معرفی کتاب چرکنویس
کتاب چرکنویس نوشتهٔ بهمن فرزانه است. گروه انتشاراتی ققنوس این داستان بلند ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب چرکنویس
کتاب چرکنویس اثر بهمن فرزانه، داستانی بلند در باب روابط ارباب و رعیتی است که هر دو شیفتهٔ سینما هستند. این کتاب، بازگوکنندهٔ دورهای از تهران قدیم تا به امروز است. این اثر اولینبار در سال ۱۳۸۴ منتشر شده و در شش فصل به رشتهٔ تحریر درآمده است. این داستان دو شخصیت اصلی به نامهای «بهرام» و «قاسم» دارد. آنها از کودکی با یکدیگر دوست و همراه بودهاند و در کنار هم بزرگ شدهاند. بهرام از خانوادهای ثروتمند و قاسم از خانوادهای فقیر بوده است. عشق به سینما پیوندی میان آنها ایجاد میکند.
خواندن کتاب چرکنویس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی فارسی و علاقهمندان به قالب داستان بلند پیشنهاد میکنیم.
درباره بهمن فرزانه
بهمن فرزانه در سال ۱۳۱۷ متولد شد. او به زبانهای ایتالیایی، فرانسوی، انگلیسی و اسپانیایی مسلط بود و بیش از ۵۰ کتاب به فارسی ترجمه کرده است. فرزانه در انتخاب کتاب برای ترجمه دقت زیادی بهکار میبرد و اولین بار او بود که مارکز را به خوانندگان ایرانی معرفی کرد. او سالها در فلورانس و رم زندگی کرد؛ در بهار ۱۳۹۲ به قصد استراحت به ایران بازگشت و اعلام کرد دیگر قصد رفتن به ایتالیا را ندارد. بهمن فرزانه در هفدهم بهمن همان سال و در ۷۵سالگی در تهران درگذشت.
بخشی از کتاب چرکنویس
«هر وقت صحبت از بچه میشود، فورا همه میگویند «مهر مادری»! انگار فقط دخترها هستند که دلشان بچه میخواهد. هیچ وقت از مهر پدری صحبت نمیشود. انگار مردها حق پدر شدن ندارند. باید در آن نمایشنامه نقش دوم را بازی کنند. ولی پدرها هم فرزندانشان را دوست دارند. فقط، مثل زنها آن را بروز نمیدهند. مرد «نباید» احساسات خود را بروز بدهد، نباید گریه کند، نباید عاشق شود. چون این مسائل «زنانه» است. چه مزخرفاتی!
وقتی به فیلمهای گریهدار میرفتیم، میدیدم که در پایان فیلم، وقتی چراغهای سالن روشن میشد، سرمه زنها روی گونهها جاری شده و مردها هم یواشکی دارند از زیر عینک چشمان خود را پاک میکنند.
چرا بشر همیشه ابراز احساسات را عیب دانسته است؟ آیا مرد فقط باید به جنگ برود تا «مردانگی» خود را ثابت کند؟ چرا برای مرد بودن باید شمر و یزید بود؟
به هر حال، برای خودم فلسفهبافی میکردم و میدیدم که مثل مادرها دلم بچه میخواهد. مادری که «مرد» بود. در واقع دلم بچه را میخواست، نه مادر بچه را. به عبارت دیگر، دلم میخواست بدون زن گرفتن، بچه داشته باشم. آن هم غیرممکن بود. چون میدیدم که دیگر قادر نیستم عاشق بشوم. ولی آیا برای زن گرفتن و بچهدارشدن حتما میبایستی عاشق بشوی؟ میدیدم که مردها بدون عشق ازدواج میکنند. صرفا با این عقیده که «باید زن گرفت»، زن میگرفتند و بعد بچه هم خودبخود به وجود میآمد و خانه پر میشد. حال، اگر من عاشق نمیشدم، حق نداشتم بچه داشته باشم؟ با خودم میگفتم زن بگیر، وقتی بچهدار شدی طلاقش میدهی و بچه را هم ازش میگیری. در این جامعه مردسالاری ما همه چیز امکان دارد. بله، زن فقط به درد این میخورد که برای تو «جانشین» به دنیا بیاورد. بعد، چشمش کور، باید برود و گورش را گم کند. طلاق که بسیار رواج دارد. پس معطل چی هستی؟ یک دختر جوان و سالم پیدا کن تا پشت سر هم برایت بچه بزاید. مثل این دستگاههایی که یک ژتون میاندازی و از زیر دستگاه یک پپسیکولا برمیداری و رفع عطش میکنی. مگر قرار است بروی با آن دستگاه ازدواج کنی؟ نه، برای رفع عطش فقط همان یک سکه کافی است. در این جامعهای که مردها حکمفرمایی میکنند، چرا حالا که نوبت خودت شده است میخواهی از حق زنان دفاع کنی؟ میخواهی مثلاً بگویی که «روشنفکر» هستی؟ از این فرنگیمآبی دست بردار. ما که در فرنگ نیستیم، اینجا هستیم. باید این طوری فکر کنیم، این طوری رفتار کنیم. «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو!» بعد هم پشتت که قرص است. جوان هستی. پولدار هستی. با یک اشاره مادربزرگت را به خواستگاری میفرستی و کار تمام است. سکه را انداخته و نوشابه را سرکشیدهای. بگذار دیگران بروند از حق زنان دفاع کنند، به تو چه؟
و بعد، وقتی میدیدم نوه رقیه خانم دارد میرود و رویش را به طرف من برگردانده و دارد دست تکان میدهد، به او میگفتم: «میآیی اینجا با من زندگی کنی؟» و او میخندید و میگفت: «نخود نخود، هر کی رود خونه خود»؛ یعنی کور خوندی!»
حجم
۱۳۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۳۹٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه