دانلود و خرید کتاب در حریم یار محمدجواد مظفر
تصویر جلد کتاب در حریم یار

کتاب در حریم یار

انتشارات:انتشارات کویر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب در حریم یار

کتاب در حریم یار نوشته محمدجواد مظفر، نویسنده و روزنامه‌نگار و مدیر انتشارات کویر است. روزنوشت‌های نویسنده در سفر حجی است که در سال ۱۳۶۴ داشته است.

درباره کتاب در حریم یار

 محمدجواد مظفر درباره این اثر در مقدمه می‌نویسد:

 نخستین بار در سال ۱۳۶۱، و به عنوان هدیه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت، حجهالاسلام عبدالمجید معادیخواه به فعالان ستاد دهه فجر که در سال ۱۳۶۰ تاسیس و من در آنجا مسئولیت انتشارات را عهده دار شده بودم، قرار شد همه مسئولان آن ستاد به حج تمتع اعزام شوند. از آنجا که همیشه از گرما گریزان بوده و با این استدلال که این هدیه با شرایط کارکردن و فعالیت در ستاد حج مکه و مدینه، اعطا شده و من ممکن است به علت گرمای شدید آن شهرها نتوانم از عهده برآیم و در نتیجه حج من شبهه ناک باشد، با همه اصرار دوستان که همگی عازم سفر حج شدند از رفتن به آن سفرکه برای همه امتیاز بالایی محسوب می‌شد و بسیاری با ولع فراوان به دنبال به دست آوردن آن بودند، خودداری کردم. پس از بازگشت دوستان از سفر یکی از آن‌ها گفت: "شبی تو را در خواب دیدم که در لباس احرام در مسجد الحرام هستی" و اشک به چشمان من آورد که شاید آن تصمیم مورد قبول صاحب البیت واقع شده و خدا را سپاس گفتم. تا این که درآغازین روزهای سال ۱۳۶۲ به پیشنهاد یک دوست، ابوالقاسم خوشرو۱ ـ دانشجوی آن زمان دانشگاه علم و صنعت و از همکاران ستاد دهه فجر و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که بیشتر به کارهای عکاسی علاقه‌مند بود، باتوجه به اطلاع از میزان علاقمندی و فعالیت من در کار تدریس و معلمی در نهادهای انقلاب ومؤسسات آموزش عالی ودانشگاه‌ها، خصوصاً تدریس درس تاریخ انقلاب اسلامی به مؤسسه آموزش عالی وزارت امور خارجه (دانشکده روابط بین‌الملل) پیوستم.

 سبب دیگر این پیشنهاد آن بودکه برادر بزرگتر او ـ غلامعلی خوشرو ـ مؤسس و رئیس آن مؤسسه آموزش عالی بود. او در آن زمان در مقطع کارشناسی ارشد در رشته جامعه‌شناسی در دانشگاه تربیت مدرس به تحصیل اشتغال داشت. پس از دیدار اولیه و آشنایی با سوابق و توانمندی‌های من، از آغاز اردیبهشت آن سال رسماً مشغول به کار و تدریس در آن مؤسسه شدم و عملاً از آن تاریخ تا پایان کار خود در آن مؤسسه ضمن تدریس به عنوان معاون آموزشی فعالیت می‌کردم. 

در سال ۱۳۶۴ مطابق برنامه همه‌ساله که تعدادی از کارکنان وزارت امور خارجه از بخش‌های مختلف انتخاب و به حجّ تمتع اعزام می‌شدند، من نیز به پیشنهاد غلامعلی خوشرو از مؤسسه انتخاب و به همراه هیأت وزارت امور خارجه به حج اعزام شدم. جزوه حاضر محصول دست نوشته‌های روزانه آن سفر است که متأسفانه به علت گرفتاری‌های کاری در آن سفر و شاید تنبلی، ناقص ماند. هرچند که بیش از سی و سه سال از آن تاریخ می‌گذرد ولی امیدوارم بتوانم در اولین فرصت با یاری حافظه به تکمیل آن موفق شوم. انشاءالله

محمّدجوادمظفّر

شانزدهم تیرماه یکهزار و سیصد و نود وهفت

خواندن کتاب در حریم یار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به سفرنامه‌خوانی مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب در حریم یار

پنج روز است که در مکه مکرمه به‌سر می‌بریم. در این روزها که هنوز کار ستاد مکه شروع نشده است و ساختمان جدیدی که قرار است به آن نقل مکان کنیم درحال آماده‌شدن است؛ فرصت خوبی بوده تا بتوانیم به خود برسیم.

جای تأسف است که نه اتومبیلی در اختیار داریم و نه فرد مطّلعی که در این شهر مدرن بتواند ما را به گذشته رهنمون کند و نشان دهد که مثلاً کدام نقطه امروز که بازار، پاساژ، بانک، وزارتخانه‌ای سردرآورده خانه کدامیک از بزرگان صدر اسلام بوده است. نشان دهد که رسول خدا از چه راهی به خانه خدا می‌آمده یا در کجا می‌زیسته تا خاکش را طوطیای چشم کنیم. اما به‌هرحال باید که در این شهر که قبلاً هرگز نمی‌توانستم چنین تصوری درباره‌اش داشته باشم به خدا بیاندیشم و به رسول (ص) او به علی و فاطمه (ع)، به تاریخ، به ابراهیم و اسماعیل و هاجر.

قبلاً در ایران که بودم وقتی کتاب جمال انسانیت از عالم بزرگوار آقای صالحی نجف‌آبادی را که شرح و تفسیر سوره یوسف از قرآن است، خواندم که چگونه اراده خداوندی انسانی خداجو و متقی را حافظ و نگاهبان است و او را از قعر چاه به حکومت و عزت می‌رساند. یا آنکه چگونه رسول خدا را که آن همه رنج و مشقت و محرومیت کشید و سه سال در شعب ابی‌طالب شدیدترین ناملایمات را به‌خاطر خدا تحمل کرد و کودکان طائف او را با سنگ دنبال کردند؛ روزی به حاکمیت شبه جزیره واز همه مهمتر به حاکمیت قلب‌ها رساند و به او جاودانگی بخشید و تا دنیا دنیاست عشق او را در دل هزاران هزار انسان قرار داد.

یا به تبعید امام خمینی در آبان ۱۳۴۳ در دل شب سیاه و ظلمانی حاکمیت استبداد شاهی که بارها در سر کلاس‌هایم برای دانشجویان بازگفته‌ام می‌اندیشَم که چگونه خداوند پس از آنکه ایمان و استقامت او را آزمود و این مرد خدا از کوره آزمایشات الهی سربلند بیرون آمد. به او عزت بخشید و قدرت و حکومت. همو که چنان مظلومانه در نیمه شب به ترکیه تبعید شد، روزی در عظیم‌ترین استقبال تاریخ بشری، درحالی که یک ملت به او احساس نیاز می‌کرد و تمنای وجودش را داشت به کشور بازگشت.

و امروز در کهن‌ترین سرزمین که تاریخی به درازای داستان شگفت خلقت را به‌همراه دارد، تجلی قدرت خدا را در سرگذشت یک زن می‌بینیم که چگونه اطاعت خدا کرد و تسلیم شد و به مقام رضا رسید. در آن بیابان بی‌آب و علف تحمل رنج کرد؛ برای یافتن جرعه‌ای آب که با آن کودک تشنه‌اش را سیراب کند ساعت‌ها دوید و از آن زمان به بعد قرن‌ها می‌گذرد و همه ساله میلیون‌ها مسلمان از اطراف و اکناف جهان باید که به اینجا بیایند و به امر پروردگار یکتا خاضعانه همان عملی را تکرار کنند که آن کنیز کرد. بی‌هیچ کبر و غرور و منیّتی. در میانه راه هروله کنند همان‌گونه که او کرد. این است جاودانگی ابدی. وقتی تو به سرچشمه لایزال هستی پیوند خوردی جاودانه می‌شوی وچون از او دور شدی می‌گندی و می‌پوسی. همه نکته همین‌جاست دل به خدابستن، به‌خاطر او زیستن، به راه او رفتن، با عشق او نفس‌کشیدن، اطاعت امر او کردن، پرده عصمت خدا را ندریدن، از رحمت او نومیدنشدن، در بزنگاه‌های آزمایش پایداری کردن، دسیسه‌ها و وسوسه‌های شیطان را شناختن و با آن مبارزه کردن و... و سپس به ابدیت پیوستن، جاودانه‌شدن و ماندن برای همیشه. اما همان‌گونه که بارها گفته‌ام از مو باریک‌تر واز شمشیر تیزتر نیز همین‌جاست. این به آن معنانیست که تو اگر این کارها را انجام دهی حتماً خدا تورا عزت خواهد داد. اگر این‌گونه فکر کنی نقطه سقوط تو همین‌جاست. کاسبکارانه و معامله‌گرانه برخورد کرده‌ای، خدا را به گرو کشیده‌ای، دم خروس ذات نفع‌طلبانه‌ات پیدا شده است که این کارها را می‌کنم تا آن اجرها را بدهد. دروغ بودن عشقت آشکار می‌گردد و حتماً در میانه راه دستت رو می‌شود. خدا معشوقی نیست که با قربان صدقه‌های دروغی (العیاذ بالله) سرش را شیره بمالی، عشق دروغین و عاشق ناپاک و دل‌های هرجایی را رسوا می‌کند. هم خدا و هم مقام، هم خدا و هم ثروت، هم خدا و هم شهرت، هم خدا و هم کدخدا، هم او قدر تو را بداند و هم رئیس، مردم، دیگران. ریاکار در حریم عشق او راه ندارد، او شریک نمی‌خواهد. هرگاه خالص شدی، هرگاه واقعاً کار را برای رضای او کردی همان‌گونه که آن نمونه‌های عالی بشری کردند؛ در آن صحرای سوزان هاجر اگر امر خدا را گردن نهاد به این فکر نبود که من این کار را می‌کنم تا خدا در سال‌ها و قرن‌های آینده نام مرا بلندآوازه کند. اگر چنین می‌اندیشید همین نقطه سقوط او بود. او تنها به رضای خدا و اطاعت از او می‌اندیشید. پس خدا او را عزت بخشید. این است رمز و راز وادی عشق. در این روزها معمولاً کارما رفتن به مسجدالحرام است و قدم‌زدن در بازار و خیابان و استراحت.

در هر روز سعی می‌کنم به نیابت برخی از عزیزانی که مورد نظرم هستند مانند برادر و همسر و برخی از دوستان طواف کرده و نماز طواف به‌جای آورم. شب جمعه به سفارش همسرم دعای کمیل را در صحن مسجدالحرام خواندم. اما هنوز متأسفانه نتوانسته‌ام حجرالاسود را ببوسم. شاید از سر محافظه‌کاری باشد ولی به‌هرحال با عینک که ممکن نیست جلو رفت!


نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۷ صفحه

حجم

۱۱۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۷۷ صفحه

قیمت:
۷,۵۰۰
تومان