کتاب دختر سروان
معرفی کتاب دختر سروان
کتاب دختر سروان نوشتهٔ الکساندر سرگیویچ پوشکین و ترجمهٔ پرویز ناتل خانلری است. انتشارات علمی و فرهنگی این رمان روسی را منتشر کرده است.
درباره کتاب دختر سروان
کتاب دختر سروان برابر با یک رمان روسی است که شاهکاری بیزمان، روایتی از عشق، شورش و وفاداری را پیش روی ما گسترانده است. این رمان که در قرن هجدهم میلادی میگذرد، داستان «پتروشا» است؛ جوانی از خانوادهای اشرافی که بهدستور پدرش برای خدمت نظامی به سرزمینهای دورافتاده فرستاده میشود. او در این مسیر عشق واقعی را در «ماری»، دختر فرماندهاش مییابد. در همین هنگام، شورشی بزرگ به رهبری «پوگاچف» سکوت زندگی آرام آنها را میشکند. الکساندر سرگیویچ پوشکین با زبانی شاعرانه و توصیفاتی دقیق، تصویری زنده از روسیهٔ قرن هجدهم ارائه داده است که خواننده را به عمق رویدادهای تاریخی و انسانی میکشاند. این رمان نهتنها داستانی عاشقانه است؛ بلکه بستری برای مفاهیمی چون شرافت، وفاداری و تضادهای اجتماعی ایجاد میکند تا آنها را دوباره واکاوی کند.
خواندن کتاب دختر سروان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی روسیه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره الکساندر پوشکین
الکساندر سرگیویچ پوشکین در ۶ ژوئن ۱۷۹۹ در مسکو به دنیا آمد و در ۱۰ فوریهٔ ۱۸۳۷ در سن پترزبورگ درگذشت. او شاعر و نویسندهٔ روسی سبک رومانتیسیسم بود. او بنیانگذار ادبیات روسی مدرن به حساب میآید. برخی او را بزرگترین شاعر زبان روسی میدانند. مشهورترین اثر ادبی او «یوگنی آنگین» نام دارد که نگارش آن هشت سال و بین سالهای ۱۸۲۵ تا ۱۸۳۲ میلادی به طول انجامید. در نیمۀ قرن نوزدهم آثار معتبری همچون «دختر سروان»، «دوبروفسکی» و «بی بی پیک» را نوشت. در همین روزها منظومۀ «سوارکار مفرغی»، «ترانههای اسلاو غربی» و چندین داستان منظوم و اشعاری با عمق فلسفی سرود. بهعقیدۀ منتقدان، منظومۀ «سوارکار مفرغی» قلۀ آثار الکساندر پوشکین در این ژانر بوده و از بینظیرترین آثار ادبی روسیه به حساب میآید. او به فرهنگ عامهٔ روس دلبسته بود و چند قصه و ترانهٔ عامیانه تصنیف کرد؛ همانند «قصهٔ خرس ماده» (۱۸۳۰)، «داماد» (۱۸۲۵) و «قصهٔ ماهیگیر و ماهی» (۱۸۳۳). حماسههای منظوم پوشکین مثل «فوارهٔ باغچهسرای» در سال ۱۸۲۴ انتشار یافت و موجب کامیابی او شد. از دیگر آثار پوشکین میتوان به «داستانهای بلکین» و «تراژدیهای کوچک» اشاره کرد.
درباره پرویز ناتل خانلری
پرویز ناتل خانلری در اسفند ۱۲۹۲ در تهران به دنیا آمد و در شهریور ۱۳۶۹ در همین شهر درگذشت. او که از اهالی ناتل نور در مازندران بود، ادیب، سیاستمدار، مترجم، زبانشناس، نویسنده و شاعر معاصر ایرانی است. خانوادهٔ پدر و مادر او هر ۲ مازندرانی بودند و در حکومت قاجار شغل دیوانی داشتند. کلمهٔ «ناتل» (نام قدیمی شهری در مازندران) به پیشنهاد نیما یوشیج (نوهٔ خالهٔ مادرش) بر نام خانوادگی او افزوده شد و با آنکه خود همیشه آن را به کار میبرد، در شناسنامهاش نبود. پرویز ناتل خانلری تحصیلات ابتدایی را در مدرسهٔ سن لویی، مدرسهٔ آمریکایی تهران و مدرسهٔ ثروت تهران گذراند. درسهای دورهٔ اول دبیرستان را بهطور متفرقه امتحان داد و هنگام ورود به دارالفنون برای دورهٔ دوم متوسطه، به تشویق «بدیعالزمان فروزانفر» که آن زمان معلم دارالفنون بود، رشتهٔ ادبی را انتخاب کرد؛ سپس وارد دانشسرای عالی شد و در سال ۱۳۱۴ هجری شمسیْ دانشنامهٔ لیسانس زبان و ادبیات فارسی را از دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران دریافت کرد. پس از گذراندن دورهٔ آموزشی خدمت نظام وظیفه، از سال ۱۳۱۵ بهخدمت وزارت فرهنگ درآمد و مدتی دبیر دبیرستانهای رشت بود. او ضمن تدریس در دبیرستانها، دورهٔ دکتری زبان و ادبیات فارسی را گذراند. در سال ۱۳۲۲ خانلری جزو اولین گروه دریافتکنندگان دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران بود. موضوع پایاننامهٔ دکتری او «تحول غزل در شعر فارسی» بود که بهراهنمایی «ملکالشعرا بهار» به انجام رساند و بعداً با عنوان «تحقیق انتقادی در عروض و قافیه و چگونگی تحول اوزان غزل فارسی» به چاپ رسید. پس از پایان خدمت وظیفه، دوران خدمت در دانشگاه تهران را آغاز کرد. خانلری کرسی «تاریخ زبان فارسی» را در دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران ایجاد کرد و تا سال ۱۳۵۷، خود متصدی تدریس آن بود. از دانشجویان و شاگردان موفق او میتوان به دکتر «قدمعلی سرامی» اشاره کرد. در همان اوایل دوران خدمت در دانشگاه تهران، در سال ۱۳۲۵، انتشارات دانشگاه تهران را بنیان گذاشت و خود بهمدت ۵ سال مدیریت آن را بر عهده داشت.
بخشی از کتاب دختر سروان
«درشکه در مقابل ایوانِ خانۀ حاکم ایستاد. مردم به شنیدن زنگ درشکۀ پوگاچف ازدحام کردند. شوابرین برای پذیرایی رئیس خود روی ایوان ظاهر شد. لباس قزاقی پوشیده و ریش را بلند کرده بود. همینکه پوگاچف آهنگ پیادهشدن کرد، شوابرین پیش دوید و او را در فرودآمدن کمک کرده، شادی خود را از دیدار او اظهار نمود. سپس چون مرا دید، لحظهای ساکت ایستاد، ولی به زودی خودداری کرده، دست به طرف من دراز کرده و گفت: “تو هم از ما شدی؟”
من بدون آنکه جواب بدهم، روی را برگرداندم.
چون به آن اتاقی که آنقدر با آن آشنا بودم، وارد شدم و دیپلم حاکم مرحوم را مانند یادگار غمانگیزی از ایام گذشته به دیوار آویخته دیدم، اندوهی عظیم بر من مستولی گشت. پوگاچف روی همان صندلی که سابقاً ایوان کوزمیچ در روی آن چرت میزد و به پرخاشهای زنش گوش میداد، جلوس کرد. شوابرین شخصاً برای او ودکا آورد. پوگاچف گیلاس را گرفت و به من اشاره کرده، گفت: “به ایشان هم بده.”
شوابرین با سینی مشروب به من نزدیک شد، ولی من بار دوم از او روی گردانیدم. چنین به نظر میرسید که سخت از این حرکت مبهوت شده و با کندذهنی عادی، حدس زده است که پوگاچف از او ناراضی است. ازاینرو ترسان شد و با تردید به من نگاه کرد. پوگاچف چگونگی اوضاع قلعه را از او پرسید و کمی نیز دربارۀ وضع سپاه دشمن صحبت کرده، ناگاه درضمن مکالمه گفت: “راستی، برادر، این دختری که تو محبوس کردهای کیست؟ او را به من نشان بده.”
رنگ شوابرین مانند مرده سفید شد و با صدایی لرزان گفت: “حضرتِ اجل، محبوس نیست... مریض است... و در اتاق خود خوابیده...”
یاغی برخاسته گفت: “مرا به نزد او ببر.”
مخالفت با فرمان پوگاچف محال بود. شوابرین او را به جانب اتاق ماری ایوانونا برد و من نیز از دنبال آنان روان شدم.
شوابرین روی پله ایستاد و گفت: “آقا، شما حق دارید که با من هرچه میخواهید بکنید. ولی به یک نفر خارجی اجازه ندهید که در اتاق زن من داخل شود.”
من بر خود لرزیدم و با حالتی که میخواستم او را پاره کنم، گفتم: “پس تو با او عروسی کردهای؟”
پوگاچف کلام مرا قطع کرده، گفت: “آرام باش! این کار مربوط به من است.”
سپس رو به شوابرین کرده، گفت: “بیهوده مباحثه نکن، من هرکس را بخواهم به اتاق او خواهم برد. آقا، از دنبال من بیایید.”
شوابرین نزدیک در باز ایستاد و گفت: “حضرتِ اجل به شما اطلاع میدهم که دخترک تب شدیدی دارد و سه روز است که به کلی مدهوش است.”»
حجم
۱۲۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۰۵ صفحه
حجم
۱۲۹٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۰۵ صفحه