کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم
معرفی کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم
کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم نوشتۀ دنیس ولهن است و انتشارات علمی و فرهنگی آن را منتشر شده است. کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم، دربارۀ پسربچهای به مام جوزف است که از رفتارهای پدرش خسته شده و دوست دارد او جور دیگری باشد.
درباره کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم
یافتن بهترین کتاب کودک یکی از مشغلههای ذهنی والدین محسوب میشود؛ چرا که کودکان با کمک کتابهای کودکانه میتوانند به درک و رشد بهتری برسند. زمانی که صبحت از خرید کتاب کودک میشود منظور فقط کتاب داستان کودک یا کتاب قصههای کودکانه نیست، بلکه این مجموعه کتاب شعر کودک، کتاب علمی کودک و... را هم در برمیگیرد که بسیار مهم هستند.
قبل از هر اقدامی باید بدانید برای چه کسانی میخواهید کتاب بخرید و بر اساس گروه سنی او اقدام کنید. بهعنوانمثال اگر برای کودکی ۱۰ ساله دنبال کتاب هستید، با جستوجوی بهترین کتاب برای کودکانه ۱۰ساله میتوانید مشکل خود را حل کنید؛ اما فراموش نکنید گروه سنی کتابهای کودک بسیار مهم است. در مجموع، کتاب کودک با تصویر بسیار مورد استقبال قرار میگیرد؛ چرا که رنگها کودکان را به خود جذب میکنند. در ادامه با این تقسیمبندی گروه سنی کودکان آشنا میشوید:
گروه الف: سالهای قبل از دبستان
گروه ب: کلاسهای اول، دوم و سوم دبستان
گروه ج: کلاسهای چهارم، پنجم و ششم دبستان
در کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم میخوانیم که جوزف از رفتار پدرش خسته شده است. پدر خریدکردن را فراموش میکند. غذاهای وحشتناکی میپزد و به او در تکالیف مدرسه کمک نمیکند. جوزف مجبور است شام مدرسهاش را بخورد. جوزف کتابخانهای پیدا میکند که پر از انواع پدرهاست و تمامی پدرها، پدرهایی خوب و عالی هستند. آیا او بایستی پدر منظم را به امانت بگیرد و یا پدری ورزشکار و یا پدری باهوش و یا پدری دستودلباز؟ جوزف میخواهد تمامی آنها را امتحان کند، ولی او کدام یک از آنها را نگه میدارد؟ کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم قصهای شاد است که میتواند تمامی بچههایی را که والدینی بینقص ندارند را خوشحال کند.
خواندن کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای کودکان گروه سنی ب و ج مناسب است.
بخشی از کتاب پدرهایی که از کتابخانه به امانت گرفتم
«جوزف در کتابخانه منتظر پدرش بود. روی زمین کتابخانه زانو زده بود و کتابهای بزرگی روبهرویش بودند. او داشت کتاب تاریخ تصویری فوتبال را ورق میزد. صدای بوق ماشینی بلند شد.
همکلاسیاش هلن گفت: «پدرته، خیلی هم عجله داره.» جوزف گفت: «او همیشه عجله داره.» و بعد کتابهایش را بست و ادامه داد: «راستش بعضی وقتها آرزو میکنم کاشکی آدم میتونست پدرش رو انتخاب کنه. مثه وقتی که کتابهای کتابخونه رو عوض میکنیم. کاشکی یه کتابخونه پر از پدر وجود داشت.»
هلن گفت: «بله، همینطوره، یه کتابخونه پر از پدر وجود داره.»
اما درست در همین لحظه، پدر جوزف به کنار آنها رسید بود...»
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه