کتاب چراغ را خاموش کن
معرفی کتاب چراغ را خاموش کن
کتاب چراغ را خاموش کن نوشتهٔ تری دیری و ترجمهٔ نوشین ابراهیمی است. نشر افق این رمان نوجوان را منتشر کرده است.
درباره کتاب چراغ را خاموش کن
کتاب چراغ را خاموش کن (Put out the light) رمانی نوشتهٔ تری دیری است که برای نوجوانان نگاشته شده است. این رمان خارجی در سال ۲۰۱۱ موفق به دریافت جایزهٔ کتاب سال «شفیلد» شده است. داستان این رمان در سال ۱۹۴۰ میگذرد، زمانی که «بیلی» و «سالی» در شهر شفیلد زندگی میکردند؛ شهری که سایه جنگ بر آن سنگینی میکرد و انتظار بمبارانهای آلمانی را میکشید. همزمان با به صدا درآمدن آژیر خطر، آنها به همراه دیگر شهروندان تلاش میکردند تا شهر را برای حمله هوایی آماده کنند، اما در همین حال، رویداد عجیبی رخ میدهد: کسی در پناهگاه مشغول دزدی است. بیلی و سالی تصمیم میگیرند تا این معما را حل کنند.
در سوی دیگر، در آلمان، دو پسر نوجوان به نامهای «مانفرد» و «هانسل»، با انگیزهای قوی برای خدمت به کشورشان، تصمیم میگیرند به کارخانه تولید بمب نفوذ کنند و نام یک سرباز انگلیسی را روی یکی از بمبها بنویسند، اما سرنوشت، آنها را با «ایرنا»، دختر جوان لهستانی آشنا میکند. ایرنا به سرعت به مانفرد و هانسل نشان میدهد که واقعیت زندگی در آلمان نازی بسیار متفاوتتر از آنچه در مدرسه به آنها آموزش دادهاند است.
داستان در هم تنیده این دو گروه از نوجوانان، ما را به دل جنگ جهانی دوم میبرد. نویسنده با مهارت خاصی بین شخصیتهای مختلف جابهجا میشود و روایت را جذاب و خواندنی میکند. از یک سو، شاهد تلاشهای بیلی و سالی برای حل معمای دزدی در پناهگاه هستیم و از سوی دیگر، ماجراجوییهای هیجانانگیز مانفرد و هانسل و ایرنا را دنبال میکنیم. این کتاب نه تنها سرگرمکننده است، بلکه اطلاعات تاریخی دقیقی را نیز در اختیار خواننده قرار میدهد. نویسنده به خوبی توانسته است فضای آن دوران را به تصویر بکشد و حقایق تلخ جنگ جهانی دوم را بدون پرده پوشی روایت کند.
خواندن کتاب چراغ را خاموش کن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان دوستدار رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره تری دیری
ترنس ویلیام تری دیری (متولد ۴ مارس ۱۹۴۶) نویسندهٔ آثار کودکان بریتانیا با بیش از ۲۰۰ کتاب است. آثار او بیش از ۲۵ میلیون نسخه منتشر شده و به بیش از چهل زبان ترجمه شده است. در سال ۲۰۱۲ او بهعنوان دهمین نویسندهای که کتابهایشان بیشتر در کتابخانههای بریتانیا امانت گرفته شده است، شناخته شد. مجموعه کتابهای تاریخ ترسناک او در میان کودکان و بزرگسالان محبوب است. سیآیتیوی در سال ۲۰۰۲ از روی این مجموعه، کارتون ساخت و CBBC از سال ۲۰۰۹ طرحی کمدی را بر پایهٔ این کتاب اجرا میکند. دیری خود نیز در برخی از قسمتهای این مجموعه نقش ایفا کرده است. دیری دکترای افتخاری آموزش را در سال ۲۰۰۰ از دانشگاه ساندرلند دریافت کرد. تری دیری جایزههای زیادی برده است از جمله بلوپیتر، جایزهٔ بهترین نویسندهٔ آثار غیر داستانی قرن در بریتانیا.
بخشی از کتاب چراغ را خاموش کن
«مامان ادامه داد: «گفتید اگر آژیر بکشند یکراست به نزدیکترین پناهگاه میروید.»
گفتم: «میدانستیم حملهای در کار نیست! به پایگاه فربک تلفن کردیم و آنها گفتند که حملهای در کار نیست!»
پلیس همانطور که یادداشت برمیداشت گفت: «اگر فربک تماس شما را تأیید کند، این بار قسر در میروید. اما اگر باز هم مچتان را توی خیابانها بگیرم، آنقدر توی زندان نگهتان میدارم که موهایتان مثل دندانهایتان سفید شود.»
مامان که حسابی جوش آورده بود گفت: «بابایشان چنان گوشمالیای بهشان بدهد که زندان را به خانه ترجیح بدهند.»
مامان پلیس را بدرقه کرد و ما را بدون شام و بطری آب گرم توی تخت فرستاد.
تا چند هفته اوضاع وحشتناک بود. مامان چیزی به بابا نگفت، اما دیگر اصلاً اجازه نمیداد شبها بیرون برویم. مجبور بودم بعد از مدرسه یکراست بیایم خانه. حتی اجازه نداشتم با دوستانم به محل تغییر خط قطارها بروم و سرگرم شوم۳۱. سالی مجبور بود سیبزمینیها را پوست بکند و هر شب کف آشپزخانه را بسابد. آژیر خطر که به صدا درمیآمد ماسکهای گازمان را برمیداشتیم و دنبال مامان به پناهگاه عمومی میرفتیم. درست مثل برههایی بودیم که دنبال گوسفند مادر راه میافتند. به قول یک نفر "جنگ جهنم است". در طول آن شش هفته معنی این حرف را خوب فهمیدم.
اوایل دسامبر بود که بابا مرخصی گرفت و به خانه آمد. هر روز بعد از مدرسه بدوبدو به خانه میآمدم و تا شب توی حیاط پشتی فوتبال بازی میکردیم. آنقدر توی حیاط میماندم که یا چشمانم دیگر توپ سنگین و قهوهای را نمیدید یا مامان از سروصدای تاپتاپ و تلقتلوق برخورد توپ به دیوار و سطل زباله سرسام میگرفت. سالی خوشحال نبود. مجبور بود با مامان توی آشپزخانه بماند، سیبزمینی پوست بکند و برای ما چای دم کند.
مامان حرف آخر را زد و گفت: «دخترها فوتبال بازی نمیکنند.»
این را هم بگویم که سالی دوست داشت بابا توی خانه باشد. بابا از خلبانها و جنگهایشان در آسمان شمال ماجراهای زیادی تعریف میکرد. میگفت: «آنها دیوانهاند. روی چمنها مینشینند، کارت بازی میکنند، نامه مینویسند یا کتاب میخوانند، اما همین که صدای هشدار بلند میشود همه چیز را رها میکنند، توی اسپیتفایرها و هریکینهایشان میپرند و در کمتر از دو دقیقه به هوا بلند میشوند. خودشان به این کار میگویند "پریدن سریع"۳۲ و همین هم هست. گاهی پنج بار در روز این کار را میکنند.» »
حجم
۱۸۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۱۸۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه