کتاب اسطوره شناسی هنر
معرفی کتاب اسطوره شناسی هنر
کتاب اسطوره شناسی هنر نوشتهٔ اسماعیل گزگین و ترجمهٔ بهروز عوض پور است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب اسطوره شناسی هنر
اسطورهها بازتاب روان مردمان باستان هستند و هنر در این عصر از آنجا پدید آمده است که روان آدمی را تسلی دهد. از این راه، میتوان مرجع این هر دو را یکی انگاشت و یا حتی هنر را زبان بیان اسطورهها پیش از اختراع نوشتار دانست. به عقیدهٔ اسماعیل گزگین آثار هنری عصر باستان در اصل اسطورههایی تصویری (پیکتوگرافیک) هستند. آثار هنری عصر باستان مانند اساطیر نوشتاری، زبانی نمادین دارند. اسماعیل گزگین در کتاب اسطوره شناسی هنر بیان کرده است که اسطورههایی که پس از اختراع خط حالت نوشتاری به خود گرفتند، پیش از این اختراع حالتی تصویری داشتند و از این راه، اسطورههای نوشتاری در واقع تداوم همان اسطورههای تصویری هستند. نویسنده در اثر حرکتی از اسطوره را آغاز کرده که به هنر منتهی میشود، در حالی که گاه هم از هنر آغاز شده و به اسطوره منتهی میشود. در این کتاب اساطیر و آثار هنریای مد نظر قرار گرفته شدهاند که در خط سیر حیات بشری نقاط عطف بوده و هر کدام برای خود بزنگاهی مستقل محسوب میشوند.
خواندن کتاب اسطوره شناسی هنر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران حوزههای پژوهش هنر و اسطورهشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب اسطوره شناسی هنر
«پادشاه اوروک، اِنمرکار، جز یک دختر فرزندی نداشت. به دیگر سخن، پسری نداشت که ولیعهدی او را عهدهدار باشد. او به همراه همسر و دخترش برای رفاه شهروندان خود از هیچ تلاشی فروگذار نبود، اما از اینکه پسری نداشت همواره ناخرسند بود و از این بابت بر خود و خانوادهاش سخت میگرفت. روزی از روزها کاهنی به دربار او بار یافت و از وقوع حوادثی مهم خبر داد؛ خبری که ناراحتی پادشاه را دو چندان کرد: دختر پادشاه پسری به دنیا خواهد آورد که در اولین فرصت بر پدربزرگ خود خواهد شورید و او را از تخت شاهی سرنگون خواهد کرد و راه، راه ممانعت از بروز این حادثه، حبس دختر پادشاه در جایی دورافتاده است و بس. به دنبال این کهانت، پادشاه قلعهای بنیاد نهاد و دختر خود را آنجا محبوس کرد تا از هر گونه رابطه با دیگران محروم باشد. سربازانی تا به دندان مسلح نیز مأمور شدند که از سویی از خروج دختر پادشاه از قلعه ممانعت کنند و از سوی دیگر از ورود اغیار به درون قلعه. اما، به رغم این همه و به شکلی که برای هیچ کس آشکار نیست، پس از مدتی دختر پادشاه آبستن شد و نه ماه بعد پسری به دنیا آورد. پیداست که نخستین متهمان نگهبانان قلعه بودند، زیرا جز آنها احدی به او دسترسی نداشت؛ از طرفی آنان در واقع مسئول بودند که به هر طریق ممکن از بارداری دختر پادشاه جلوگیری کنند، اما از پس این نیز برنیامده بودند. به دیگر سخن، آنان در هر حال از طرف پادشاه مجازات میشدند. البته، به شرطی که پادشاه از این همه مطلع میشد. یگانه راه احتراز از این به وضوح آشکار بود: از بین بردن کودک. آری، سرنگهبان قلعه بی هیچ شک و شائبهای فرزند دختر پادشاه را از دستش میقاپد و همان دم از پنجرۀ قلعه بیرون میاندازد. در همین بحبوحه، عقابی که از آن سوی رد میشده جیغ و داد کودک را میشنود و به جستی او را به منقار برمیگیرد و از آنجا دور میشود. عقاب پس از ساعتی پرواز از پای درمیآید و بر نخلستانی فرود میآید تا دمی بیاساید. صاحب نخلستان که عقاب را دیده و متوجه کودک شده، در حال به سوی او گام برمیدارد و تا عقاب اوج گیرد، کودک را از منقار او میرباید. باغبان شگفتزده از کلیت ماجرا از زیبایی کودک به حیرت میآید و او را به خانۀ خود پیش همسرش میبرد. باغبان و همسرش، که عقیم بود و نازا، این کودک را تحفۀ خدایان تلقی میکنند و کمر به تربیت او میبندند و چون سر از چند و چون ماجرا درنمیآوردند، اسم کودک را «آنکه خود همه چیز را میداند» یا، به زبان خود آنان، «گیلگمش» میگذارند. روزها از پی هم میگذرد و کودک قد میکشد، با قدرت و باهوش و خوشقیافه میشود و تا به سن بلوغ میرسد از کنجکاوی زیاد بر آن میشود که دور دنیا سیاحت کند و بر معلومات خود بیفزاید. باغبان و همسرش هم، با وجود تشویش و نگرانی از خواست او، با آن موافقت میکنند. سالیان سفر به طور مستمر بر قدرت و ذکاوت گیلگمش میافزاید و او در همان دم که در نهایت قدرت و ذکاوت است از سر تصادف سر از اوروک درمیآورد. تا قدم در میدان مرکزی شهر مینهد، مردمان گرد او جمع میشوند و از هیبت و شکوهش به حیرت میافتند. این میان، درست چند روز پیش از ورود گیلگمش به شهر، پادشاه دار فانی را وداع گفته بود و چون فرزند ذکوری نداشت دانایان شهر به شور و مشورت بودند که برای شهر خود پادشاهی برگزینند. در این بحبوحه، ورود گیلگمش را پیغامی از خدایان برمیشمرند؛ چنانکه در همان روز نخست همگان در اطراف گیلگمش گرد میآیند و از او تقاضا میکنند که پادشاهی شهر آنان را بر عهده گیرد. گیلگمش هم بی هیچ ناز و ادایی تقاضای آنان را با کمال میل میپذیرد.»
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۰ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۵۰ صفحه