کتاب دختران کوهستان
معرفی کتاب دختران کوهستان
کتاب دختران کوهستان نوشتهٔ شنون هیل و ترجمهٔ نسرین وکیلی و پارسا مهین پور است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده و اولین جلد از مجموعهٔ «آکادمی شاهزادهخانمها» است.
درباره کتاب دختران کوهستان
کتاب دختران کوهستان که برای نوجوانان نوشته شده، حاوی رمانی است که ۲۵ فصل دارد. آیا دختری کوهنشین میتواند شاهزادهخانم شود؟ وقتی به «میری» خبر میرسد که شاهزاده قصد دارد همسرش را از میان دختران روستای آنها انتخاب کند، ناگهان زندگی سادهٔ او به هم میریزد. میری از یک سو درگیر رقابتی شدید با دخترها میشود و از سوی دیگر باید با معلمی سختگیر کنار بیاید، اما اکنون که آکادمی تصرف شده، میری باید بهدنبال راهی برای نجات همکلاسیها و روستای عزیزش باشد. شنون هیل بیش از ۲۰ رمان برای نوجوانان نوشته که بیشترشان در فهرست پرفروشهای نیویورک تایمز قرار گرفته است. رمان «دختران کوهستان» جلد اول از مجموعهٔ «آکادمی شاهزادهخانمها» است که برندهٔ مدال افتخار نیوبری شده است.
خواندن کتاب دختران کوهستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دختران کوهستان
«رئیس راهزنها به راهزن دیگر گفت:
«به کوهستان برو، و وقتی به آنجا رسیدی
هیچ مردی را زنده نگذار،
حتی یک نفر!
هیچ مردی را زنده نگذار!»
میری دیگر یک لحظه هم درنگ نکرد. اگر اِسا میگفت بدو، پس باید میدوید. پیدر خیلی جلوتر از او نبود. شاید میتوانست به او برسد. راه سنگلاخی که همهٔ عمرش راحت روی آن دویده بود، انگار آن روز سر سازگاری با او نداشت. دویدن روی آن مثل دویدن روی گل سخت و پرزحمت شده بود. با اینکه نمیدانست از چه چیز فرار میکند یا به دنبال چه میدود، دلش میخواست بال در میآورد تا مثل شاهین پرواز کند.
از پیچ جاده گذشت و امیدوار بود پیدر را جلوتر از خودش در تکهٔ مستقیم و طولانی جاده ببیند. اما انگار پیدر پس از جدا شدن از او یک نفس، با همهٔ سرعت به دویدنش ادامه داده بود.
بعد صدایی از پشت سرش شنید. اول فکر کرد پژواک صدای خودش است، اما... نه... انگار صدا با صدای قدمهای خودش فرق داشت. سریعتر بود. سرش را برگرداند. مردی غریبه بود و هر لحظه به او نزدیکتر میشد.
اگر میتوانست، با فریاد پیدر را صدا میکرد. اما ترس راه گلویش را بسته بود. همهٔ حواسش را بر این متمرکز کرده بود که توان بیشتری به پاهایش برساند تا جهشهایش بلندتر و سریعتر شوند، هر چند که لحظه به لحظه امیدش کمرنگتر میشد. حتی پیش از اینکه عاقبت دست مرد به او برسد و او را بگیرد، میدانست راه گریزی ندارد.
جیغ کشید، لگد زد، دست مرد را گاز گرفت، اما او مردی بسیار قوی بود. مرد او را مثل پر کاه زیر بغل زد و به آکادمی برد و وسط اتاقخواب روی زمین پرتش کرد. بعد در حالی که از میان دندانهایش نفسنفس میزد گفت: «این یکی رو بیرون پیدا کردم. نیموجبی نفسم رو برید تا بگیرمش.»
دخترها همه روی زمین نشسته بودند و نات هم کنار دیوار ایستاده و طوری دستش را گرفته بود که به نظر میرسید از بالای مچ شکسته باشد. اتاق کاملاً پر بود. مردها پانزده نفر بودند و همه پوستینهایی از پوست بز یا گوسفند به تن داشتند. پاپوشهای چرمی تا رانشان را پوشانده بود و با بندی که دورشان پیچیده بودند، حسابی محکمشان کرده بودند. همه کلاههای گرم پوستی به سر داشتند. چند نفر از آنها گوشوارههای دایرهایشکل بزرگی به گوششان آویزان بود و بعضی میلهای آهنی یا چماق در دست داشتند. همه ریشهای نامرتبی داشتند و صورتشان از زمین جارو نخورده هم کثیفتر بود.»
حجم
۲۳۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۲۳۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه