
کتاب نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت
معرفی کتاب نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت
کتاب نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت با عنوان اصلی The secret letters of the monk who sold his Ferrari نوشتهٔ رابین شارما و ترجمهٔ رضا اسکندری آذر توسط نشر نون منتشر شده است. داستان این کتاب دربارهٔ وکیلی است که زندگی پر زرق و برق اما خالی از معنای او، پس از یک حمله قلبی، دگرگون میشود. او که تا پیش از این در لذتگرایی غرق بود، با احساس خلاء درونی و تجربهٔ نزدیک به مرگ، به دنبال معنای حقیقی شادی میگردد. آشنایی او با یک راهب، نقطهٔ عطفی در زندگیاش میشود و او را به مسیری جدید از خودشناسی و آرامش هدایت میکند. این کتاب، شرحی الهامبخش از این دگرگونی عمیق درونی است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت
کتاب نامههای محرمانه راهبی که فراریاش را فروخت عنوان یکی از آثار مشهور و پرفروش رابین شارما، نویسندهٔ کانادایی در حوزهٔ توسعه فردی و خودیاری است. این کتاب که در سال ۲۰۱۱ به چاپ رسید، ادامهای بر کتاب محبوب «راهبی که فراریاش را فروخت» محسوب میشود، اما میتواند به صورت مستقل نیز خوانده شود. در این کتاب، شارما با استفاده از قالب نامهنگاری، مفاهیم عمیق فلسفی و کاربردی را در قالب داستانی جذاب و آموزنده ارائه میدهد. این اثر، دربرگیرندهٔ درسهای ارزشمند برای دستیابی به زندگی با معنا، هدفمند و سرشار از آرامش است. کتاب حاضر یک رمان انگیزشی و الهامبخش است که به بررسی عمیقتر مباحث خودسازی، معنای زندگی و دستیابی به پتانسیلهای فردی میپردازد. داستان این کتاب از طریق نامههایی روایت میشود که «جولین منتل»، قهرمان کتاب «راهبی که فراریاش را فروخت»، برای خواهرزادهاش میفرستد. در این نامهها، جولین تجربیات، آموختهها و حکمتهایی را که در سفر معنوی خود به دست آورده است، با خواهرزادهاش به اشتراک میگذارد. او به خوانندگان کمک میکند تا با نگاهی تازه به زندگی، از چالشها و مشکلات بهعنوان فرصتهایی برای رشد استفاده کنند و به آرامش درونی دست یابند. رابین شارما با زبانی شیوا و دلنشین، مفاهیم پیچیده را به گونهای ساده و قابل فهم بیان میکند که خوانندگان به راحتی میتوانند آنها را در زندگی روزمره خود به کار بگیرند.
خلاصه کتاب نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت
چرا باید کتاب نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت را بخوانیم؟
کتاب نامههای محرمانه راهبی که فراریاش را فروخت یک راهنمای عملی و الهامبخش برای زندگی با معنا، هدفمند و پر از آرامش است. این کتاب به شما کمک میکند تا با شناسایی ارزشهای واقعی، تغییر عادات ناکارآمد و تمرکز بر رشد درونی، از زندگی خود رضایت بیشتری کسب کنید و به پتانسیل کامل خود دست یابید، حتی اگر با چالشها و مشکلات زندگی دست و پنجه نرم میکنید.
خواندن کتاب نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به کسانی که به دنبال معنا و هدف در زندگی خود هستند، افرادی که در مسیر توسعه فردی و خودیاری هستند، کسانی که با استرس و اضطراب دست و پنجه نرم میکنند، علاقهمندان به داستانهای الهامبخش و آموزنده و کسانی که به دنبال تغییرات مثبت در زندگی خود هستند، پیشنهاد میکنیم.
درباره رابین شارما
رابین شارما، نویسندهٔ پرطرفدار کانادایی متولد سال ۱۹۶۵، سالهاست که در زمینهٔ توسعهٔ فردی فعالیت میکند. او که پیش از این وکیل بود، در ۲۵سالگی تصمیم گرفت مسیر شغلی خود را تغییر دهد و به یک سخنران انگیزشی تبدیل شود. شارما علاوه بر نویسندگی، سخنران و مجری برنامههای تلویزیونی نیز هست. او از سال ۱۹۹۴ تاکنون بیش از ۱۰ کتاب منتشر کرده است. از جمله آثار برجستهٔ او میتوان به «باشگاه ۵ صبحیها» (۲۰۱۸) اشاره کرد که تحولی اساسی در مدیریت فردی ایجاد کرد. کتاب دیگر او به نام «راهبی که فراریاش را فروخت» نیز با استقبال گستردهای مواجه شده است.
بخشی از کتاب نامه های محرمانه راهبی که فراری اش را فروخت
«حین خروج از شهر سیدنی و ورود به بزرگراه، به یاد آنچه در شبهجزیرهٔ یوکاتان دیده بودم افتادم، البته، نه هوا، نه خانهها و نه پوشش گیاهی... نه، اینجا هوا سرد بود. درختهای نراد، بالسام و توس با شاخههای انبوه و رنگ سبز سیر... و همینطور آب. همه جا آب بود. جاده پیچ و تاب برمیداشت ـ از روی جیپیاس میدیدم که مسیرم مستقیم نیست، اما بعد از طی چند کیلومتر جادهٔ پر از درختزار، جنگل و پهنهای از آب (دریاچه یا خلیج) میتوانم مقصدم را ببینم. آنچه مرا به یاد یوکاتان انداخت کم بودن جمعیت در کیپ بریتون بود. درست مثل زمانی که مریدا را ترک کرده بودم، بهمحض خروج از سیدنی، احساس کردم آدمها را پشتسر گذاشتهام. از کنار مناطق وسیعی رد میشدم که بهندرت کسی درشان زندگی میکرد. گاهی، شاید یک یا دو خانه در حاشیهٔ جاده ظاهر، اما کمی بعد در آینهٔ عقب، میان دریایی از درختان، محو میشدند. سفر کردن در این زمینهای پرتافتاده برای ملاقات با فردی، حتی یک غریبه، حس آرامش به آدم میداد. با خودم فکر کردم در انتهای این سفر، یک نفر منتظرم است.
ماری مکنیل و اَنگِس مکدانلد نزدیک بزرگراه خوشمنظرهای موسوم به کابوت ترِیل، روبهروی جادهٔ خلیج سنت انز، زندگی میکردند. ماری در پیامش گفته بود که صندوقپست و تیرکی را با یک شماره رویش، در حاشیهٔ جاده خواهم دید، که از آنجا باید مقداری مسیر را ادامه دهم تا خانهشان را ببینم. خوشبختانه، جیپیاس زحمتم را کم کرد و کمی بعد، داشتم از یک مسیر سنگریز بالا میرفتم که بوتههای انبوه در طرفینش ردیف بودند و نوک بام خانهای از بالای درختان مقابلم پیدا بود. احتمالاً، ماری داشت از پنجره بیرون را نگاه میکرد، چون بهمجرد اینکه اتومبیل را کنار دو وانت واقع در کنارهٔ خانه پارک کردم، زن قدبلندی با موهای جوگندمی روی پلههای جلوی خانه ایستاده بود و برایم دست تکان میداد. با خودم گفتم این باید ماری باشد.»
حجم
۳۷۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۲۱ صفحه
حجم
۳۷۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۲۱ صفحه