دانلود و خرید کتاب رامونای آتش پاره بورلی کلی یری ترجمه پروین علی پور
تصویر جلد کتاب رامونای آتش پاره

کتاب رامونای آتش پاره

معرفی کتاب رامونای آتش پاره

کتاب رامونای آتش پاره نوشتهٔ بورلی کلی یری و ترجمهٔ پروین علی پور و ویراستهٔ متین پدرامی است. نشر افق این کتاب را منتشر کرده است. این داستان برای کودکان نوشته شده و از مجموعهٔ «کتاب‌های فندق» از این نشر است.

درباره کتاب رامونای آتش پاره

چاپ هفدهم کتاب رامونای آتش پاره با تصویرسازی‌های «آلن تایگرین» منتشر شده است. بورلی کلی یری این رمان کودک را در هشت بخش نگاشته که عنوان آن‌ها عبارت است از «روز بزرگِ زندگی رامونا»، «نشان بده و توضیح بده»، «تکلیفِ روی صندلی»، «معلمِ جانشین»، «حلقهٔ نامزدی رامونا»، «بدجنس‌ترترین جادوگرِ روی زمین!»، «روزی که همه چیز خراب شد!» و «کودکستان، بی کودکستان!». 

خواندن کتاب رامونای آتش پاره را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به همهٔ کودکانی که به خواندن رمان علاقه دارند، پیشنهاد می‌کنیم.

درباره پروین علی پور

پروین علی پور (متولد ۱۳۲۵ در شهسوار) مترجم آثار کودک و نوجوان است و از پیشگامان این حوزه در ایران به شمار می‌آید. کتاب «چه‌جوری می‌شود بال شکسته‌ای را درمان کرد» با ترجمهٔ او به‌عنوان کتاب برتر کودک و نوجوان معرفی شد. او کارشناس‌ارشد روان‌شناسی است و به‌دلیل علاقه‌اش به ادبیات، سال‌ها به‌عنوان دبیر ادبیات به بچه‌ها تدریس کرده و حدود شش سال با سمت تهیه‌کننده در تلویزیون مشغول به کار بوده است. علی‌پور چندین جایزه از شورای کتاب کودک دریافت کرده است. او نویسندهٔ برگزیدهٔ شانزدهمین دورهٔ کتاب فصل در بخش کودک و نوجوان، برندهٔ دیپلم افتخار «IBBY»، جشنوارهٔ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کتاب سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده است. او بیش از ۹۰ اثر از جمله تألیف و ترجمه منتشر کرده است. «به کجا چنین شتابان؟!» از آثار تألیفی و «من ساکتم؛ خجالتی نیستم»، «روزنامه فروش» و «آرزوهای کوچک» از ترجمه‌های او هستند.

بخشی از کتاب رامونای آتش پاره

«هوی چیزی نگفت، چون دیگر راه افتاده بود و داشت پشتِ سرِ هنری از عرض خیابان می‌گذشت.

زمانی‌که هنری به آن‌سوی خیابان رسید و مانند همیشه عقب‌گردِ سریعی کرد، دید که رامونا جا مانده است! گفت: «رامونا، باید با من از خیابان رد می‌شدی، حالا که نیامدی، مجبوری صبر کنی تا چند بچهٔ دیگر هم بیایند.»

رامونا با سرخوشی جواب داد: «اشکالی ندارد!» و به سوی محوطهٔ پُر از گل ولای راه افتاد.

هنری فریاد کشید: «آهای رامونا! برگرد عقب! خودت را به دردسر می‌اندازی.»

رامونا گفت: «مأمورهای انتظامات نباید سرِ کار با کسی حرف بزنند!» و یک‌راست، واردِ گِل‌ها شد. بعد، در نهایت تعجب، متوجه شد که پاهایش دارند از زیر تنه‌اش سُر می‌خورند!

رامونا نمی‌دانست که گِل‌ها آن‌قدر لیز هستند. به هرحال، برای آن‌که تعادلش را حفظ کند، اول یک پای چکمه‌پوشش را آهسته و بااحتیاط داخلِ گِل‌ها می‌گذاشت و بعد، پای دیگرش را از درونِ گِل‌های چسبناک بیرون می‌کشید.

رامونا شادمانه برای هنری ـکه به نظر می‌رسید می‌کوشد بر کشمکش درونی‌اش چیره شودـ دست تکان داد. هنری دهانش را، طوری‌که گویی می‌خواهد چیزی بگوید، باز می‌کرد و دوباره می‌بست. رامونا حتی برای بچه‌های کودکستان هم، که از لای نرده‌های حیاط تماشایش می‌کردند، دست تکان داد.

اکنون با هر قدمی که برمی‌داشت، گِلِ بیش‌تری به چکمه‌هایش می‌چسبید. روبه بچه‌ها، فریاد کشید: «پاهای فیلی مرا نگاه کنید!» چکمه‌هایش لحظه به لحظه، سنگین و سنگین‌تر می‌شد.

هنری دیگر نتوانست طاقت بیاورد. داد زد: «رامونا! الان توی گِل‌ها گیر می‌کنی.»

رامونا با سماجت گفت: «نخیر هم! گیر نمی‌کنم!» و ناگهان متوجه شد که نمی‌تواند پای راستش را بلند کند. سعی کرد پای چپش را بلند کند. امّا آن‌هم محکم به گِل‌ها چسبیده بود. دودستی، لبهٔ یک لنگه چکمه‌اش را گرفت و کوشید پایش را بلند کند، ولی نتوانست آن را تکان بدهد. بعد، سعی کرد پای دیگرش را بلند کند؛ امّا آن را هم نتوانست تکان بدهد. ای داد! هنری حق داشت! رامونا خود را به دردسر انداخته بود و حتماً خانم بی‌نی هم از این رفتارِ او خوشش نمی‌آمد. امّا دیگر کار از کار گذشته و رامونا وسطِ گل‌ها گیر کرده بود!

هنری برخلافِ مقررات انتظامات، سرِ رامونا داد کشید: «بِهت که گفتم!»

رامونا احساس کرد که در زیر بارانی‌اش، گرم و گرم‌تر می‌شود. سپس امتحان کرد و دید که می‌تواند پاهایش را یکی‌یکی از داخل چکمه دربیاورد. امّا هرچه دودستی لبهٔ چکمه‌های نازنینش را گرفت و کشید، نتوانست آن‌ها را از درونِ گِل ولای بیرون بکشد.

بیش از پیش احساس گرما کرد. با خود گفت که دیگر هرگز نمی‌تواند از داخلِ آن‌همه گِل نجات پیدا کند! لابد بچه‌ها، کلاس را بدون او شروع می‌کردند و او را تنهای تنها در گِل‌ها رها می‌کردند! حتماً خانم بی‌نی هم از او، که به جای نشستن سرِ کلاس و خواندنِ سرود بامدادی، بیرون، وسطِ گل‌ها ایستاده بود، خوشش نمی‌آمد. چانهٔ رامونا شروع کرد به لرزیدن.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

حجم

۵٫۷ مگابایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۲۱۶ صفحه

قیمت:
۴۴,۰۰۰
۱۳,۲۰۰
۷۰%
تومان