دانلود و خرید کتاب کتابخانه نیمه شب مت هیگ ترجمه فاطمه پیرهادی
تصویر جلد کتاب کتابخانه نیمه شب

کتاب کتابخانه نیمه شب

نویسنده:مت هیگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۴۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کتابخانه نیمه شب

کتاب کتابخانه نیمه شب؛ یک کتابخانه بی‌نهایت زندگی نوشتهٔ مت هیگ و ترجمهٔ فاطمه پیرهادی است و انتشارات امتیاز آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب کتابخانه نیمه شب

اگر شانس این را داشته باشید که به کتابخانه نیمه شب بروید و خودتان تمام زندگی‌های دیگرتان را ببینید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ امکان دارد هر کدام از این زندگی‌ها بهتر از زندگی حال حاضر شما باشند؟

همه چیز با کنجکاوی نورا برای دانستن مسیر سرنوشتش شروع شد. او می‌خواهد بداند قصه زندگی او چطور می‌شد اگر در جایی از زندگی انتخاب دیگری می‌کرد. او زندگی‌ای پر از بدبختی و پشیمانی داشته اما در این کتابخانه فرصتی برایش فراهم می‌شود تا مسیر زندگی‌اش را تغییر دهد. او می‌تواند روابط شکست‌خورده و مسیر شغلی‌اش را تغییر دهد و رویاهای کودکی‌اش را دنبال کند. او باید در این سفر به دل کتابخانه نیمه‌شب به دورن خودش نظر کند و آنچه را واقعا به زندگی‌اش معنا و ارزش می‌دهد، پیدا کند. کتابخانه‌ای با انبوهی از کتاب که هرکدام قصه یک زندگی را می‌گویند.

مت هیگ با داستانش یاد می‌دهد که نباید تاثیر دیگران بر زندگی‌مان را نادیده بگیریم؛ حتی اگر خیلی کوچک و ناچیز باشد. باید همواره به لحظه لحظه زندگی‌مان فکر کنیم و آن را تحلیل کنیم و همه احساسات خود را در نظر بگیریم تا مانع خوشبختی خود نشویم.

خواندن کتاب کتابخانه نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

مطالعه و خرید کتابخانه نیمه شب را به دوستداران رمان خارجی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مت هیگ

مت هیگ در سال ۱۹۷۵ در شفیلد انگلستان به دنیا آمد. او رمان‌نویس و روزنامه‌نگار است. مت تحصیلاتش را در دانشگاه هال در رشته زبان انگلیسی و تاریخ به پایان برد و تا به حال آثار داستانی و غیر داستانی زیادی برای کودکان و بزرگسالان نوشته است. مت در بیست و چهار سالگی به افسردگی شدیدی مبتلا شد اما توانست آن را پشت سر بگذارد و به زندگی باز گردد.

بخشی از کتاب کتابخانه نیمه شب

«نورا نُه ساعت پیش از تصمیم‌گیری برای مرگ، در بدفورد، بی‌هدف پرسه می‌زد. شهر مانند یک تسمه‌نقاله در چرخش ناامیدی بود. مرکز ورزشی ریگ‌دار؛ جایی که پدرِ مرحومش یک‌بار او را در حین شنا کردن در استخر دیده بود. رستوران مکزیکی‌ای که دَن را برده بود که فاجیتا بخورند و بیمارستانی که مادرش را آنجا درمان کرده بود.

دَن دیروز به او پیام داده بود.

نورا، من دلم برای صدات تنگ شده. می‌شه با هم حرف بزنیم؟ دَن.

نورا در جواب گفته بود که به شدت سرش شلوغ است. فرستادن پیامِ دیگری برایش ناممکن بود؛ نه به خاطر اینکه دوستش نداشت. اما دیگر نمی‌خواست او را اذیت کند. او زندگی‌ِ دَن را نابود کرده بود. پیس از لغوِ مراسم عروسی توسط نورا، دَن در پیامی برای او نوشت: زندگیم پُر از هرج‌ومرج شده.

او این پیام‌ها را در عالم مستی فرستاده بود.

انگار گردش روزگار بر پایهٔ هرج‌ومرج و آنتروپی می‌چرخد. این یک پایهٔ ساده ترمودینامیک است، شاید پایهٔ اصلی وجود هم باشد.

وقتی شغلت را از دست می‌دهی، چیزهای بدتری هم رخ می‌دهد.

بادی که میان شاخه و برگ درخت‌ها می‌وزید این‌ها را در گوش نورا پچ‌پچ می‌کرد. باران شروع به باریدن کرد. او به سمت یک روزنامه‌فروشی رفت و با احساسی عمیق که می‌گفت همه‌چیز قرار است بدتر شود، آنجا پناه گرفت.»

معرفی نویسنده
عکس مت هیگ
مت هیگ

مت هیگ نویسنده و روزنامه‌نگار انگلیسی است که در ایران با کتاب‌ مشهور کتابخانه‌ نیمه شب شناخته می‌شود. او که خودش با بیماری افسردگی دست و پنجه نرم کرده است و شناختی از آن دارد، دست به تابوشکنی زده است؛ در کتاب‌ها و آثارش به سراغ این موضوع رفته است و باب صحبت و گفتگو پیرامون افسردگی را باز کرده است.

Zahra Roohi
۱۴۰۲/۰۳/۲۴

کتاب خیلی خوبی بود و من این کتاب رو خریدم موضوع جالبی داشت و انگار نویسنده میخواست بگه زیاد حسرت کار هایی که نکردی رو نخور و به زندگیت ادامه بده چون اگر توی گذشته بمونی و پشیمون باشی که چرا

- بیشتر
حسین
۱۴۰۲/۰۴/۲۹

در یک کلام، برای منی که از زندگی ناامید شده بودم عالی بود. این کتاب بهم حسی رو داد که دلم میخواست :)

hmd@
۱۴۰۳/۰۲/۳۰

شاید برامون اتفاق افتاده باشه که به خودمون بگیم اگر فلان اتفاق می‌افتاد شاید وضعیت بهتری تو زندگی داشتم یا حسرت خیلی چیزا رو در گذشته بخوریم و هزار اما و اگر دیگه تا ذهن خودمون رو به زندگی ایده آل

- بیشتر
محمدامین :)
۱۴۰۲/۱۲/۱۵

یه رمان جذاب درباره دختری جوان به اسم «نورا» که فکر می‌کنه به آخر خط رسیده و سعی می‌کنه با خوردن قرص خودشو از زندگی تیره و تارش خلاص کنه، اما بعد از اینکه چشماش سیاهی میره، سر از یه

- بیشتر
♡karane♡
۱۴۰۲/۰۹/۲۴

بطور خلاصه بگم اگه روزهای سختی رو سپری می کنید، این کتاب حکمِ داروی ضد افسردگی رو داره. بطور واقع بینانه دید شمارو به زندگی عوض میکنه! حتما این کتاب رو مطالعه کنید...🪻🤍

parastou
۱۴۰۲/۰۷/۱۶

واقعا ارزش مطالعه داره❤️وقتی فکر میکنی به ته خط رسیدی،هیچ راهی نداری،تصمیمات غلط گذشتت آینده رو از بین برده با خوندنش میفهمی زندگی رو نمیشه فهمید باید زندگی کرد فقط همین🤍

Mobin
۱۴۰۲/۰۶/۲۴

اینکه نشون داده چه طوری ممکنه به‌نوعی از فرش به عرش برسی جالبه از اوج نا امیدی برسی به اوج امیدواری

Huzhin
۱۴۰۲/۰۵/۰۲

من این کتاب رو خیلی خیلی دوست داشتم درس‌های زیادی داد بهم. اما این کتاب کاملا بستگی به شخصیت انسان داره. چون از یه زندگی میپره به یک زندگی دیگه. پیشنهاد میکنم قبل از خوندن این کتاب یه خلاصه کامل ازش بخونین، بعد

- بیشتر
مریم
۱۴۰۲/۰۴/۰۴

کتاب قشنگی بود نگاه جدیدی داشت به زندگی.یک سری کتابا دیگه متناشون تکراری ان ولی این کتاب فوق‌العاده بود

کاربر 8891480
۱۴۰۳/۰۶/۲۴

عالی

«زندگی در آن‌سوی ناامیدی آغاز می‌شود.»
♡karane♡
لحظه‌های شیرین با گذر زمان می‌توانند به لحظه‌های دردناک تبدیل شوند.
amir ali yaghmaey
«چون گاهی تنها راهِ یاد گرفتن، زندگی کردنه.»
riri
وقتی زمان زیادی در یک مکان بمانید گستردگی جهان یادتان می‌رود و هیچ حسی از طول و عرض و جغرافیای آن نخواهید داشت؛ درست همان‌طور که نمی‌توان درک درستی از گستردگی روح هر انسانی داشت. اما وقتی این حس را درک کنی، چیزهایی برایت آشکار می‌شود، امید، خواهی‌نخواهی ظهور می‌کند و مانند گل‌سنگِ چسبیده به صخره به شما می‌چسبد و رهایتان نمی‌کند.
goghd
هیچ بازیکنی نباید تا وقتی که هنوز روی صفحهٔ شطرنج مهره دارد، خودش را بازنده تصور کند.
Mehrnosh Rostami
«دانش حقیقی در این است که تو بدانی هیچ نمی‌دانی.»
hania91
میان جنگل به دوراهی رسیدم و من آن مسیری را برگزیدم که کمتر کسی از آن می‌گذشت و این مسیر سرنوشتم را دگرگون کرد.
yona
«من زندگی رو درک نمی‌کنم.» - «نیازی به درک زندگی نیست. فقط باید اون رو زندگی کنی.»
yona
درونش آتشی بود در کنار اندیشید بسوزاند یا گرمش کند اینک اما فهمید آتشش کم شعله و بی‌هدف است هیبتش پوشالی بود اما قدرت هنوز متعلق به او بود.
yona
آسمان تیره‌وتار می‌شود و سیاهی بر آبی آسمان چیره می‌شود با این حال هنوز ستاره‌ها شهامت دارند که برای تو در آسمان شب بدرخشند
yona
«من هرگز همدمی را پیدا نکردم که به اندازهٔ تنهایی همراه و همدم انسان باشد.»
yona
«تنها بهونه‌ای که من هنوز توی این زندگی هستم تویی.»
yona
«اما اگه همیشه دنبال معنا و معناهای زندگی باشی هرگز زندگی نمی‌کنی.»
yona
همهٔ چیزهای خوب، وحشی و آزادند.
yona
تو می‌تونی همه‌چیز رو داشته باشی ولی هیچ حسی نداشته باشی.
yona
«پایه و اساس اخلاق، شفقت و مهربانی است.»
yona
«زندگی در آن‌سوی ناامیدی آغاز می‌شود.»
yona
نیازی به انجام همهٔ بازی‌ها نیست که حس برنده بودن را تجربه کنیم.
yona
ما همه‌جا با هم پیاده می‌رفتیم. روحش رو توی تک‌تک کوچه‌ها و خیابون‌ها می‌دیدم... همیشه تلاش می‌کردم خاطراتش رو از سرم بیرون کنم، اما نمی‌تونستم. غم و اندوهِ از دست دادن کسی خیلی دردناکه. اگه بیشتر می‌موندم از آدم‌ها بیشتر متنفر می‌شدم. بنابراین وقتی موقعیت پژوهشگری توی سوالبارد به من پیشنهاد شد، با خودم فکر کردم که این پیشنهاد راه نجاتِ منه... خواستم جایی باشم که پر هرگز به اونجا نرفته بود و جایی باشم که باهاش خاطره نداشته باشم؛ جایی که روحش رو دیگه نبینم. اما حقیقت اینه که تأثیر کمی داره، می‌دونی؟ همه‌جا مثل همدیگه‌ست
yona
تنهایی قسمتی از ریشهٔ انسانی است که در این جهانِ بی‌معنا زندگی می‌کند.
کاربر ۸۵۸۵۹۰۸

حجم

۲۹۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۲۹۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۴۷,۰۰۰
۲۳,۵۰۰
۵۰%
تومان