
کتاب بادام
معرفی کتاب بادام
کتاب بادام نوشتۀ وون پیونگ سون و ترجمۀ فریناز بیابانی است و انتشارات دانشآفرین آن را منتشر کرده است.کتاب بادام داستان نوجوانی به نام یونجه را روایت میکند که از نوعی ناتوانی ذهنی رنج میبرد، اما عشق، دوستی و تلاش، مسیر زندگی او را برای همیشه تغییر میدهند.
درباره کتاب بادام
وقتی یونجه به سن بلوغ میرسد، یک تراژدی غیرقابلتصور اعضای خانوادۀ او را درگیر میکند و اکنون او باید به تنهایی با جهان اطراف خود مواجه شود. از خلال این تجربۀ هولناک است که یونجه در مواجهه با احساسی قرار میگیرد که تاکنون هرگز آن را درک نکرده است: عشق. دو نورون به شکل بادام در اعماق مغز یونجه وجود دارند که باعث میشوند او نتواند احساسات خود را بشناسد و آنها را بروز دهد. یونجه در زندگی خود هیچ دوستی ندارد، اما مادر و مادربزرگ فداکارش همواره در تلاش هستند تا زندگی امن و رضایتبخشی را برای او فراهم کنند. خانۀ کوچک آنها در طبقۀ بالای یک کتابفروشی قرار دارد. مادر یونجه روی دیوارهای کتابفروشی کاغذها و علامتهایی را نصب کرده است که به او یادآوری میکنند چه زمانی باید بگوید متشکرم و چه زمانی باید بخندد. تا این که در شب کریسمس و شانزدهمین سالگرد تولد یونجه، ناگهان همه چیز تغییر میکند. در طول داستان، همانطور که یونجه شروع به گشودن درهای زندگی خود به روی افراد جدید میکند، با دختری به نام گون آشنا میشود. هنگامی به شکلی ناگهانی زندگی گون در معرض خطر قرار میگیرد، یونجه از این شانس برخوردار میشود که از منطقۀ امنی که در اطراف خود ایجاد کرده است خارج شود تا تبدیل به قهرمانی شود که هرگز فکرش را نمیکرد.
خواندن کتاب بادام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
رمان بادام میتواند برای نوجوانی را که در مواجهه با بحرانهای سن بلوغ قرار دارند، و همچنین بزرگسالان علاقهمند به ادبیات شرق آسیا جالب باشد.
درباره نویسنده
وون پیونگ سون نویسنده و فیلمساز اهل کرهی جنوبی در سال ۱۹۷۹ در سئول چشم به جهان گشود. او تحصیلات آکادمیک خود را در رشتههای جامعهشناسی، فلسفه و کارگردانی تکمیل کرده است. «بادام»، «ضد حملهی سی»، «برف در آوریل»، «هیولا: سایه نیمروز» و «به مادربزرگم» عناوین آثاری هستند که به قلم وون پیونگ سون نوشته و منتشر شدهاند که البته در دو کتاب «هیولا: سایه نیمروز» و «به مادربزرگم»، پیون سونگ در نقش یکی از نویسندگان اثر ظاهر شده است. وون چیونگ سون در عرصۀ سینما نیز فعالیت میکند و فیلم سینمایی بلند او با عنوان «مزاحم» در سال ۲۰۲۰ تولید شد و به نمایش درآمد.
چه نسخههای دیگری از کتاب منتشر شده است؟
کتاب بادام به فارسی ترجمه و از سال ۱۴۰۱ به بازار کتاب ایران وارد شده است. از مترجمان کتاب میتوان به «زینبسادات موسوی معلم» (آستان مهر)، «مریم بردبار» (کتیبهی فارسی)، «بنفشه شریفیخو» (انتشارات قطره)، «فریناز بیابانی» (نشر دانشآفرین)، «ملیجه فخاری» (انتشارات کتاب مجازی) و «ارغوان آقایی» (انتشارات نارنگی) اشاره کرد. درباره بهترین ترجمه رمان بادام بیشتر بخوانید.
بخشی از کتاب بادام
«در حالی که مامان دنبال پماد میگشت، مامانبزرگ با لبخندی بزرگ و یک بسته آبنبات آلویی در دستش میگفت «میدونم که خندهدار به نظر میرسه، اما طعم شورخونی یه جورایی با طعم شیرینی خوب جور در میاد.» عجیب است اما من هرگز از حرفهای مامانبزرگ خسته نمیشدم، فارغ از اینکه بارها آنها را از زبانش شنیده بودم. مامانبزرگ از ناکجاآباد وارد زندگی من شده بود. پیش از اینکه مامان از زندگی کردن تنها خسته شود و کمک بخواهد، آنها تقریباً برای هفت سال با هم صحبت نکرده بودند. تنها دلیل آنها برای قطع پیوند خانوادگی شخصی خارج از خانواده بود، که بعداً پدر من شد. مامانبزرگ وقتی مامان را باردار بود، پدربزرگ را به خاطر سرطان از دست داده بود. از آن به بعد او زندگیاش را وقف این کرده بود که دخترش به خاطر نداشتن پدر، اذیت نشود. او اساساً خود را قربانی مامان کرده بود. خوشبختانه مامان در مدرسه به خوبی از پس درس برآمده بود و به یکی از دانشگاههای زنان در سئول راه یافته بود...»
حجم
۹۶۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۹۶۱٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
نظرات کاربران
آلکسی تایمیا یا نارسایی هیجانی یک ویژگی روان-عصبی است که فرد در شناسایی و توصیف هیجانات عملکرد ضعیفی از خود ارائه میدهد. داستانپردازی این کتاب از ابتدا روان و هیجانانگیز است و به تدریج در میانههای کتاب هیجانانگیزتر نیز میشود. بهنوعی همگی
با اختلاف بهترین و روونترین ترجمه این کتاب
جالب بود. ترجمش خوب بود
قشنگ بود اشکمو در آورد🥹🥲✨🤍
واقعا بهترین تجربه عمرم رو کردم🥱
~ ۱۰ ~ این کتاب درباره پسری که نمیتونه احساسی رو درک کنه و بروز بده... ولی در عین حال کتاب سرشار از احساسه... واقعا لذت بردم از خوندش
داستان درمورد پسری بود که احساسات نداشت یه اتفاق های در زندگی اش رخ میده و کتاب خوبی بود اما من اگه جای نویسنده بودم آخر داستان را طوری دیگه تمام میکردم بازم پیشنهاد میکنم