دانلود و خرید کتاب جودی و تابستان پرماجرا مگان مک دونالد ترجمه محبوبه نجف خانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب جودی و تابستان پرماجرا اثر مگان مک دونالد

کتاب جودی و تابستان پرماجرا

انتشارات:نشر افق
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب جودی و تابستان پرماجرا

کتاب جودی و تابستان پرماجرا نوشتهٔ مگان مک دونالد و ترجمهٔ محبوبه نجف خانی و ویراستهٔ مژگان کلهر است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان برای کودکان نوشته شده و از مجموعهٔ «کتاب‌های فندق» این نشر است.

درباره کتاب جودی و تابستان پرماجرا

کتاب جودی و تابستان پرماجرا که با تصویرسازی‌های «پيتر اچ. رينولدز» منتشر شده، نهمین رمان از مجموعهٔ «جودی دمدمی» است. در این داستان «جودی» در حال گذراندن آخرین روزهای مدرسه است. او شمارش معكوس پایان مدرسه و شروع تابستانش را آغاز کرده است؛ فقط ۲۷ دقيقه و ۱۷ ثانيه و نُه ميلی‌ثانيه مانده تا تابستان. جودی دمدمی، قرار است بهترين تابستان عمرش را داشته باشد. تابستان او چگونه خواهد گذشت؟ این‌بار چه ماجراهایی برای جودی دمدمی رخ می‌دهند؟ بخوانید تا بدانید. 

خواندن کتاب جودی و تابستان پرماجرا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به کودکان گروه سنی «ج» و تمام کودکانی که به خواندن رمان علاقه دارند، پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مگان مک‌ دونالد

مگان مک دونالد متولد پیتزبورگ پنسیلوانیا و دانش‌آموختهٔ رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از کالج آبرلین است. او نویسنده‌ای پرکار است که آثارش به ۲۲ زبان ترجمه شده‌اند و مورد اقتباس سینمایی هم قرار گرفته‌اند. عمدهٔ شهرت او به‌ خاطر دو مجموعهٔ «جودی دمدمی» و «استینک دمدمی» است که هر دو به فارسی ترجمه شده و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته‌اند.

بخشی از کتاب جودی و تابستان پرماجرا

«جودی به انگشتر حال‌نمایش نگاه کرد. بی‌برو برگرد رنگ سبز سوسو می‌زد.

اُپال سبد پیک‌نیک را برداشت و گفت: «وقت رفتن است.» جودی و استینک پشتِ سر او به راه افتادند.

ـ انگشترت عین لجن ته حوض، سبز شده.

ـ استینک، تو خودت یک لجن ته حوضی سوپرکهکشانی هستی.

جودی و استینک جلوی ماشین ایستادند. جودی داد زد: «آهای عمه اُپال، کجا دارید می‌روید؟»

ـ به قبرستان! مگر پیاده نمی‌رویم؟

جودی و استینک غش و ریسه رفتند.

ـ حرفش را هم نزنید. از این‌جا تا قبرستان یک میلیون کیلومتر راه است. باید با هامفری برویم.

ـ هامفری کیه؟

ـ بابا اسم ماشین‌مان را گذاشته هامفری. می‌گوید ماشین‌مان شبیه مرسدس بنز قدیمی، مدل هامفری است.

عمه اُپال لبخند زد و گفت: «بابای‌تان قبلاً یک دوچرخه به اسم هامفری داشت. آهان، فهمیدم چه کار کنیم! بیایید با دوچرخه برویم!»

استینک به نشانهٔ مخالفت سرش را تکان داد و گفت: «بعد از تاریک شدن هوا اجازه نداریم.»

عمه اُپال لبش را گاز گرفت و گفت: «بد شد. خیلی خب، پس با ماشین می‌رویم.»

جودی و استینک روی صندلی عقب نشستند و کمربند ایمنی‌شان را بستند. اُپال ماشین را توی دنده گذاشت، سرش را برگرداند تا پشت را نگاه کند، ولی ماشین جلو پرید. اُپال محکم ترمز کرد.

جودی فریاد زد: «آهای! مواظب باشید!»

استینک گفت: «اووم، شما رانندگی بلدید، درسته؟»

اُپال گفت: «معلوم است که بلدم! من در سرتاسرِ شاخ آفریقا رانندگی کرده‌ام... حدود ده سال پیش.» و این بار ماشین را دنده عقب گذاشت و گاز را فشار داد. ماشین یک‌دفعه از جا کنده شد و توی خیابان پیچید و همان‌طور که لاستیک‌ها جیغ می‌کشیدند و ماشین تکان می‌خورد، توقف کرد.

استینک فریاد زد: «شما به این می‌گویید رانندگی؟»

ـ ببخشید. نگران نباشید. رانندگی کم‌کم یادم می‌آید.

ـ مواظب باشید! دارید می‌زنید به...

هامفری به جدول کنار خیابان خورد و رفت توی پیاده‌رو.

ـ ... صندوق پست!

عمه اُپال فریاد زد: «یا خدا!»

جودی و استینک غش و ریسه رفتند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱٫۴ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان