کتاب جودی دکتر می شود
معرفی کتاب جودی دکتر می شود
کتاب جودی دکتر می شود نوشتهٔ مگان مک دونالد است و با ترجمهٔ محبوبه نجف خانی در نشر افق منتشر شده است.
درباره کتاب جودی دکتر می شود
جودی دمدمی نام یکی از شخصیتهای مشهور مگان مک دونالد است. این کتاب دربارهٔ ماجراهای دختری بهنام جودی است که ماجراهای جالبی را پشت سر میگذارد. در این جلد هم داستانهایی برای او پیش میآید. کتاب جودی دکتر می شود در یک صبح بارانی شروع میشود؛ وقتی که جودی نمیخواهد در باران شدید به مدرسه برود و دنبال راه فرار است.
خواندن کتاب جودی دکتر می شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام کودکان علاقهمند به داستان پیشنهاد میکنیم.
درباره مگان مک دونالد
مگان مک دونالد متولد فوریهٔ ۱۹۵۹ در ایالت ویرجینیا است. او مدرک فوقلیسانس کتابداری از دانشگاه پیتسبورگ دارد و نوشتن را از ۱۰سالگی در مدرسه شروع کرده است. مشهورترین مجموعه داستان او مجموعه داستان «ماجراهای جودی دمدمی و برادرش استینک» است.
بخشی از کتاب جودی دکتر می شود
«جودی زبانش را که از قرص مکیدنی شری قرمز شده بود، برای استینک درآورد و گفت: «ببین، زبانم سرخ شده.»
مامان دستش را روی سر جودی گذاشت و گفت: «ولی انگار تب نداری.»
استینک گفت: «دروغگو.»
جودی گفت: «اگر پنج دقیقهٔ دیگر بیایید، میبینید که تب دارم.»
استینک گفت: «دروغگو، دروغگو، دروغگو.»
کاش سرخک داشت، یا آبلهمرغان، یا... اُریون! اریون که داشته باشی، سرت درد میگیرد، گردنت سفت میشود و گلودرد میگیری. اریون که داشته باشی، لُپهایت عین هامپتی دامپتی، کوتولهٔ توی قصهها قلنبه میشود که شکل تخممرغ بود و از روی دیوار افتاد و چند تکه شد. جودی قرص مکیدنی را فرستاد گوشهٔ لپش تا مثل هامپتی دامپتی بشود.
دکتر جودی گفت: «اُریون است! فکر میکنم راستیراستی اُریون گرفتهام!»
استینک گفت: «اُریون! امکان ندارد! تو واکسن زدهای. واکسن ضد اُریون. هر دوتایمان زدیم. مگه نه، مامان؟»
مامان گفت: «آره. استینک راست میگوید.»
ــ شاید یکی از ویروسهای اُریون یکجوری وارد بدنم شده.
مامان گفت: «انگار امروز یک نفر دلش نمیخواهد برود مدرسه.»
ــ میشود؟ میشود توی خانه بمانم مامان؟ قول میدهم تمام روز مریض باشم.
مامان گفت: «بگذار ببینم تب داری یا نه.»
او درجه را از توی جعبهاش درآورد و گفت: «موی گربه؟ ببینم، این موی گربه است که به درجه چسبیده؟»
استینک گفت: «جودی همیشه میگذارد موشی درجه را لیس بزند تا ببیند دمای بدنش چقدر است؟»
مامان سرش را تکان داد و رفت تا درجهٔ تب را بشوید. وقتی برگشت، درجه حرارت جودی را گرفت و گفت: «۳۶ و ۴ دهم. طبیعی است!»
استینک گفت: «دروغ، دروغ، دروغگو. تو مریض نیستی، دروغگوی کلهگنده.»
جودی گفت: «لااقل، درجه حرارتم معمولی است، حتی اگر برادرم معمولی نباشد.»
مامان گفت: «بهتر است لباس بپوشی. نمیخواهم دیر برسی.»
ــ استینک؟ تو یک خائن خبرچینی. استینک خائن ـ خبرچین دمدمی. از این به بعد تو را با این اسم صدا میزنم.
ــ باشد، اما باید تو مدرسه مرا به این اسم صدا بزنی، چون قرار نیست توی خانه بمانی.
جودی زبان سرخ آلبالویی بی ـ اُریونش را برای استینک درآورد.
حسابی دلخور بود. بدجوری دَمَغ شده بود. یک دوشنبهٔ دلگیر و حالگیر بیاُریون. او، جودی دمدمی، احساس میکرد یک اُریونتی دامپتی است! یک اُریونتی دامپتی بدون تب، همین.»
حجم
۸۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۸۱۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
نظرات کاربران
عالیییییییی👌🏻👌🏻👌🏻
من از وقتی که کتاب رو خوندم عاشق ماجراهای جودی شدم من به دیگران هم توصیه میکنم که این کتاب رو بخونن "@fatemhzahra😍😘"