
کتاب هزار و یک خشم (کتاب دوم، هزار و یک گل و خنجر)
معرفی کتاب هزار و یک خشم (کتاب دوم، هزار و یک گل و خنجر)
کتاب الکترونیکی «هزار و یک خشم (کتاب دوم، هزار و یک گل و خنجر)» نوشتهٔ «رنی عهدیه» و با ترجمهٔ «فریده اشرفی» توسط نشر ایرانبان منتشر شده است. این اثر دومین جلد از مجموعهٔ «هزار و یک خشم» بهشمار میآید و داستانی در ژانر فانتزی تاریخی و عاشقانه را روایت میکند. محوریت داستان بر شخصیتهایی چون شهرزاد و خالد استوار است و در بستری از افسانهها و اسطورههای شرقی، به فرازونشیبهای زندگی، عشق، انتقام و رازهای خانوادگی میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب هزار و یک خشم (کتاب دوم، هزار و یک گل و خنجر)
در «هزار و یک خشم (کتاب دوم، هزار و یک گل و خنجر)» رنی عهدیه با الهام از فضای افسانهای شرق و قصههای هزار و یک شب، روایتی چندلایه و پررمزوراز را خلق کرده است. این رمان با ساختاری روایی و چندصدایی، داستان شخصیتهایی را دنبال میکند که هرکدام با گذشتهای پر از درد و راز، درگیر نبردهای درونی و بیرونی هستند. روایت کتاب میان شهرزاد، خالد و دیگر شخصیتهای کلیدی جابهجا میشود و هر فصل، بخشی از پازل بزرگتر داستان را آشکار میسازد. فضای داستان، تلفیقی از واقعیت تاریخی و عناصر جادویی است که بهویژه در توصیف مکانها، روابط و آیینها نمود پیدا میکند. کتاب با تمرکز بر روابط خانوادگی، عشقهای ممنوعه، انتقام و تلاش برای بقا، تصویری از جامعهای بحرانزده و شخصیتهایی در جستوجوی هویت و عدالت ارائه میدهد. این جلد، ادامهٔ ماجراهای کتاب نخست است و با گسترش جهان داستانی، شخصیتها را در موقعیتهای تازه و پیچیدهتری قرار میدهد.
خلاصه داستان هزار و یک خشم (کتاب دوم، هزار و یک گل و خنجر)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با تمرکز بر شهرزاد آغاز میشود؛ دختری که پس از وقایع تلخ و خونین ری، همراه خانوادهاش به اردوگاهی در دل صحرا پناه برده است. او با بار سنگین گذشته، اندوه از دستدادن عزیزان و رازهایی که باید پنهان بمانند، دستوپنجه نرم میکند. شهرزاد در تلاش است تا پدر بیمارش را نجات دهد و همزمان، میان وفاداری به عشقش خالد و مسئولیتهای خانوادگی، گرفتار شده است. خالد نیز در ری، با عذاب وجدان، خشم و نفرینی که بر او سایه انداخته، روزگار میگذراند و در پی راهی برای جبران گذشته و یافتن آرامش است. در این میان، روابط میان شخصیتها پیچیدهتر میشود؛ شهرزاد با اتهاماتی از سوی نزدیکانش روبهروست و باید برای اثبات بیگناهی و حفظ خانوادهاش، تصمیمات دشواری بگیرد. حضور شخصیتهایی چون طارق، ایرسا و تیمور (عنکبوت)، فضای داستان را پرتنشتر میکند و هرکدام با انگیزهها و زخمهای خود، در مسیر شهرزاد قرار میگیرند. روایت کتاب، میان اردوگاه بدویها، کاخ ری و خاطرات تلخ و شیرین گذشته در نوسان است و شخصیتها را وادار میکند تا با حقیقتهای تلخ روبهرو شوند. در دل این کشمکشها، رازهایی دربارهٔ نفرین خالد، گذشتهٔ پدر شهرزاد و سرنوشت دختران قربانیشده، بهتدریج آشکار میشود. داستان با تعلیق و گرههای متعدد، خواننده را تا مرز تصمیمهای سرنوشتساز شخصیتها پیش میبرد، بیآنکه پایان ماجرا را لو دهد.
چرا باید کتاب هزار و یک خشم (کتاب دوم، هزار و یک گل و خنجر) را بخوانیم؟
این کتاب با فضاسازی منحصربهفرد و روایت چندلایه، تجربهای متفاوت از داستانهای فانتزی و عاشقانه ارائه میدهد. «هزار و یک خشم (کتاب دوم، هزار و یک گل و خنجر)» نهتنها به بازآفرینی اسطورهها و افسانههای شرقی میپردازد، بلکه دغدغههایی چون هویت، انتقام، بخشش و قدرت انتخاب را در بستری پرتنش و احساسی به تصویر میکشد. شخصیتپردازی عمیق و روابط پیچیده میان قهرمانان، خواننده را با دنیایی روبهرو میکند که در آن هیچکس کاملاً سفید یا سیاه نیست و هر تصمیم، بهایی سنگین دارد. این اثر برای کسانی که به داستانهای پرکشش و شخصیتمحور علاقه دارند، جذابیت ویژهای خواهد داشت.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای فانتزی، عاشقانه و تاریخی مناسب است؛ بهویژه کسانی که به روایتهای چندصدایی، شخصیتپردازی عمیق و داستانهایی با محوریت راز، انتقام و روابط خانوادگی علاقه دارند. همچنین مخاطبانی که به بازآفرینی اسطورهها و افسانههای شرقی گرایش دارند، از این اثر لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب هزار و یک خشم (کتاب دوم، هزار و یک گل و خنجر)
«سن دختر، یازده سال و سه فصل بود. سه فصل، نُه ماهِ بسیار مهم. امروز صبح که پدرش او را برای انجام کار مهمی ترک کرده بود، این ماهها اهمیت یافتند؛ پدرش رفته بود تا وظیفهای خطیر را به انجام برساند. بنابراین، او با آهی حاکی از بیزاری از زندگی، آستینهای پارهاش را بالا کشید و بار دیگر بیل را پر از خردهسنگهای خاکآلود کرد و در گاریدستیِ نزدیکش ریخت. برادر هشتسالهاش که تقلا میکرد تکهٔ دیگری از نخالههای پوشیده از خاکسترِ آوارِ خانهشان را کنار بکشد، گفت: «این خیلی سنگین است. خیلی.» هنگامیکه از بین آن بقایای سوخته، ابری از دوده به هوا برخاست، پسر به سرفه افتاد. دختر گفت: «بگذار کمکت کنم.» بیل را انداخت و صدای دَنگِ بلندی به گوش رسید. «من اصلاً به کمک نیاز ندارم!» «ما باید با هم کار کنیم، وگرنه نمیتوانیم پیش از بازگشت بابا به خانه، همهجا را تمیز کنیم.» سپس دستبهکمر ایستاد و به برادرش خیره شد. پسر گفت: «به اطرافت بنگر!» دستانش را در هوا از هم گشود. «ما اصلاً نمیتوانیم همهجا را تمیز کنیم.» چشمان دختر، دستان او را دنبال نمود. دیوارهای گِلیِ خانهشان فرو ریخته بود. ویران. سیاهشده. سقف خانه ریخته و راه به آسمان گشوده بود. به آسمانی گرفته و اندوهبار. به آنچه زمانی شهری باشکوه بود. خورشید نیمروز، در پسِ بامهای ویرانِ ری پنهان میشد و سایهروشنهایی بر سنگ تیره و مرمرِ سوخته میانداخت. اینجاوآنجا، تودههایی از نخالهها که هنوز دود از آنها برمیخاست، یادآوریِ بیرحمانهای از اتفاقی بودند که تنها چند روز پیشازآن رخ داده بود.»
حجم
۳۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه
حجم
۳۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۹۰ صفحه