
کتاب پنه لوپ و جادوی سرخ درخشان (جلد اول)
معرفی کتاب پنه لوپ و جادوی سرخ درخشان (جلد اول)
کتاب الکترونیکی «پنهلوپ و جادوی سرخ درخشان (جلد اول)» نوشتهٔ والیا زینک و با ترجمهٔ الهام مقدس، توسط نشر ایرانبان منتشر شده است. این اثر جلد نخست از مجموعهٔ «پنهلوپ» است و داستانی فانتزی و نوجوانانه را روایت میکند که در آن دختری با ویژگیهای عجیب و جادویی، درگیر کشف هویت و رازهای خانوادگی خود میشود. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پنه لوپ و جادوی سرخ درخشان (جلد اول)
«پنهلوپ و جادوی سرخ درخشان» اثری داستانی و فانتزی است که با محوریت نوجوانان و دغدغههای هویت، خانواده و جادو نوشته شده است. روایت کتاب حول زندگی دختری به نام «پنهلوپ گوویندر» میچرخد که در خانهای کوچک کنار جنگلهای باتلاقی با مادر، مادربزرگ و گربهاش زندگی میکند. داستان در فضایی واقعگرایانه اما آمیخته با عناصر جادویی و تخیلی پیش میرود و بهتدریج رازهایی از گذشتهٔ خانواده و قدرتهای نهفتهٔ پنهلوپ آشکار میشود. ساختار کتاب بهصورت روایی و خطی است و با زبانی توصیفی، دنیای نوجوانی، روابط خانوادگی و کشف تواناییهای ویژه را به تصویر میکشد. این اثر با تمرکز بر رشد شخصیت و مواجهه با چالشهای غیرمنتظره، مخاطب را به دنیایی پررمزوراز و خیالانگیز میبرد.
خلاصه کتاب پنه لوپ و جادوی سرخ درخشان (جلد اول)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با معرفی «پنهلوپ گوویندر»، دختری با موهای خاکستری و بوی آتش، آغاز میشود که توانایی شنیدن افکار دیگران پیش از بیانشدن را دارد. او در کنار مادر، مادربزرگ و گربهاش در خانهای عجیب و رنگارنگ زندگی میکند. پنهلوپ از کودکی متوجه تفاوتهایش با دیگران است، اما مادرش تمایلی به صحبت دربارهٔ این موضوعات ندارد. با وقوع یک حادثه برای مادر و بستریشدن او در بیمارستان، پنهلوپ بیشتر با مادربزرگ وقت میگذراند و بهتدریج متوجه میشود که موهایش بهطور ناگهانی سرخ و درخشان شدهاند. این تغییر ظاهری، آغاز کشف رازهای خانوادگی است؛ پنهلوپ درمییابد که مادرش سالها موهای او را رنگ میکرده تا هویت واقعیاش پنهان بماند. در ادامه، پنهلوپ با قدرتهای جادویی خود روبهرو میشود: توانایی شنیدن افکار، ارتباط با جاده و حتی معلقشدن در هوا. او همچنین از گذشتهٔ پدرش و ارتباطش با دنیای جادوگران سرخمو آگاه میشود. داستان با ماجراهایی در مدرسه، دوستی با همکلاسیها و تلاش برای درک هویت و قدرتهای تازه ادامه مییابد و پنهلوپ در مسیر پذیرش خود و خانوادهاش گام برمیدارد، بیآنکه هنوز همهٔ رازها برایش آشکار شده باشد.
چرا باید کتاب پنه لوپ و جادوی سرخ درخشان (جلد اول) را بخوانیم؟
این کتاب با ترکیب عناصر فانتزی و واقعیت، دنیایی سرشار از رمز و راز را پیش روی مخاطب میگذارد. روایت رشد و بلوغ یک نوجوان در مواجهه با تفاوتها و کشف هویت شخصی، از ویژگیهای برجستهٔ این اثر است. «پنهلوپ و جادوی سرخ درخشان» با پرداختن به روابط خانوادگی، دوستی و پذیرش خود، فرصتی برای همذاتپنداری و غرقشدن در دنیایی خیالانگیز فراهم میکند. همچنین، حضور عناصر جادویی و ماجراهای غیرمنتظره، داستان را برای علاقهمندان به ژانر فانتزی و نوجوان جذابتر میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای فانتزی، جادویی و ماجراجویانه علاقه دارند مناسب است. همچنین برای کسانی که دغدغهٔ هویت، تفاوت و پذیرش خود را دارند یا دوست دارند داستانهایی دربارهٔ روابط خانوادگی و کشف رازهای گذشته بخوانند، گزینهٔ مناسبی بهشمار میآید.
بخشی از کتاب پنه لوپ و جادوی سرخ درخشان (جلد اول)
«پنهلوپ گوویندر دختر عجیبی بود؛ موهای خاکستری و سربیرنگی که روی صورتش میافتاد با بوی آتش همیشگی، عجیبش کرده بود. گاهی وقتها پنهلوپ حتی پیش از آنکه مادرش، خانم گوویندر، دهانش را باز کند و او را صدا بزند، صدایش را میشنید و میگفت: «بله مامان. امروز موهامو شستهم.» و یا «باشه! باشه! الان قهوهٔ مادربزرگ رو براش میبرم بالا.» موهای خاکستریسربی برای پنهلوپ کاملاً طبیعی بود. او موهایش را طور دیگری نمیشناخت. بهزحمت متوجه بوی آتش میشد و شنیدن حرف آدمها پیش از اینکه به زبان بیایند هم اصلاً فکرش را مشغول نمیکرد. فقط روز تولدش او را به فکر فرو میبرد. روز تولدش در تابستان بود، دقیقتر بگوییم ۱۳ آگوست. هر سال سیزدهم آگوست باران میآمد. همیشه. و این موضوع بهجز پنهلوپ توجه کسی را جلب نمیکرد. چون بیشتر مردم از چتر یا شنل استفاده میکردند و متوجه نمیشدند کسی از باران سیزدهم آگوست خیس نمیشود. وقتی پنهلوپ در هفتمین سالروز تولدش از عجیببودن بارش باران به مادرش گفته بود، رنگ از صورت مادر پریده بود و غرغرکنان گفته بود نمیخواهم از این چیزهای عجیبوغریب کلمهای بشنوم. واقعاً بهاندازهٔ کافی در زندگیام از آنها داشتهام. پنهلوپ از او پرسیده بود که منظورش چیست، اما خانم گوویندر ساکت مانده بود. پنهلوپ فکر میکرد برق اشک را در چشمان او دیده است و چون مادرش را خیلی دوست داشت، دیگر چیز بیشتری از باران عجیبوغریب روز تولدش نگفت. نه در هشتمین سالروز تولدش و نه هیچوقت دیگری.»
حجم
۲۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۲۰۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه