کتاب در اهمیت پرسیدن
معرفی کتاب در اهمیت پرسیدن
کتاب در اهمیت پرسیدن نوشتهٔ الکساندرا کارتر و ترجمهٔ عاطفه حاجیآقایی است و نشر مون آن را منتشر کرده است. با خواندن این کتاب از سؤالکردن نترسید و آنچه میخواهید به دست بیاورید.
درباره کتاب در اهمیت پرسیدن
با خواندن کتاب در اهمیت پرسیدن یاد میگیرید که با صرف اندکی وقت، کمتر از سی دقیقه، با پرسیدن پنج سؤال خوب و مناسب از خودتان (و جواب به آنها)، نتایج بسیار بهتری بگیرید و موقع مذاکره با فردی دیگر، احساس اعتمادبهنفس بیشتری کنید.
در جهانی مادیگرا که بخش بزرگی از کارهایمان را بر اساس واکنش به دیگران یا تمرکز بر آنها انجام میدهیم، سؤالکردن از خودمان شاید غیرعادی به نظر برسد. خیلی از ما، در تمام شغلها، یاد گرفتهایم مهارت مذاکره و رهبری به توانایی صحبت کردن برمیگردد یا حتی چیزی فراتر از توانایی صحبت کردن... اینکه مذاکرهٔ موفق یعنی جواب همهٔ سؤالها را بدانی.
حالا اینکه «از خودمان سؤال کنیم»، چه ارتباطی با مذاکره و پیشبرد موفق روابط دارد؟ آنطور که معلوم است ربط زیادی دارد. میان خودآگاهی و رهبری مؤثر که مهارت مذاکره هم بخشی از آن است، ارتباط واضح و آشکاری وجود دارد. البته همهٔ خودآگاهیها یکسان و برابر نیستند. در واقع دو نوع خودآگاهی متفاوت وجود دارد: درونی و بیرونی. خودآگاهی درونی همان توانایی ماست برای رفتن به اعماق وجودمان و دیدن خود حقیقیمان: اولویتها، نیازها، احساسات، اهداف، نقاط قوت و ضعفهایمان. خودآگاهی بیرونی تواناییمان در ارزیابی و وارسی این قضیه است که در چشم دیگران چطور فردی هستیم. بهنظرتان بیشترمان کدامیک از این خودآگاهیها را در اولویت قرار میدهیم؟ وقتی به قیمت آسیبزدن به شناخت حقیقی خودمان، روی این موضوع تمرکز میکنیم که در چشم دیگران چطور دیده میشویم، بهعبارتدیگر، وقتی خودآگاهی بیرونی برتر و خودآگاهی درونی کمارزشتری داریم، بهاحتمال خیلی زیاد تصمیماتی میگیریم که با ارزشها و اولویتهایمان همخوانی ندارند.
سؤالاتی که در این کتاب مطرح میشوند بیشتر از آنکه چرایی باشند به چگونگی مربوط میشوند؛ مثلا به جای اینکه بپرسیم: «چرا اون کار رو کردم؟» باید بپرسیم: «چی از اون تصمیم عایدم شد؟» طرفهای مذاکرهای که از خودشان سؤالات چهچیزی میپرسند، به درجات بالاتری از خودآگاهی درونی میرسند، درنتیجه آنها را به نتایج کاری و ارتباطی بهتری سوق میدهد.
این موضوع که بیشتر ما آدمها مهارت سؤال کردن از خودمان را نداریم منطقی است. آنقدر درزمینهٔ حرف زدن با خودمان کمکاری کردهایم که وقتی چنین کاری میکنیم، اغلب بلد نیستیم سؤالات درستی از خودمان بپرسیم. کتاب در اهمیت پرسیدن در این زمینه به ما کمک میکند.
خواندن کتاب در اهمیت پرسیدن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که میخواهند با ذهن منسجمتری با دیگران گفتوگو کنند و قرارداد کاری ببندند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب در اهمیت پرسیدن
«مای زو وارد فروشگاه بلومینگدیلز شعبهٔ نیویورک شد و لحظهای را صرف فکر کردن به چشماندازها، صداها و رایحهها کرد. سالها پیش، او در نقش مشتری از این درها وارد فروشگاه شده بود. اما امروز یک کارفرما بود.
مای در سال ۱۹۹۱، بعد از اشتغال در بانک جهانی و کارآموزی در نقش دیپلماتی چینی، از چین به آمریکا مهاجرت کرد. او به لطف تحصیلات سیاسیاش توانست به آمریکا بیاید؛ تحصیلاتی که نهتنها دروس زبان انگلیسی، بلکه دورههای هنر رنسانس و ساعتها گشتوگذار در فروشگاههای لباسی را شامل میشد که به یکباره کنار مدرسهٔ راهنماییاش سبز شده بودند. مای با تمام وجود به هنر و مُد علاقه داشت. اما هیچ تجربهٔ مرتبطی در این زمینه نداشت و به کاری نیاز داشت که بتواند خرجش را درآورد. برای همین در شرکت تجهیزات پزشکی آمریکایی مشغول شد که به بیمارستانهای چینی تجهیزات صادر میکرد. شغل کسلکنندهای بود، اما میتوانست با آن قبضهایش را بپردازد.
خیلی اتفاقی شرکتش برای او داخل هتلی در نیویورک و کنار فروشگاه بزرگِ بلومینگدیلز اتاق گرفت. مای میدید در ساعتهای بیکاریاش اطراف فروشگاه بلومینگدیلز میچرخد و با حسرت به اجناس فروشگاه نگاه میکند. از مُد فوقالعادهای که در لباس زنان داخل فروشگاه میدید حیرت کرده بود، اما وقتی داخل فروشگاه لوازمخانگی شد، فضای متفاوتی را دید. آن حس مُد و فشنی که در بقیهٔ بخشهای بلومینگدیلز نفوذ کرده بود در بخش لوازمخانگی دیده نمیشد؛ از نظر مای انگار بیشترشان در چند دههٔ قبل گیر کرده بودند و مثل «کاغذدیواری خانهٔ مادربزرگها» بودند. او به گای راز از رادیوی عمومی گفت هدفش کم کردن «شکاف بین خونه و مُد» بود.
اولین قدمش این بود که با جایی دربارهٔ کالاهای خانگی مذاکره کند تا بتواند به بهترین نحو ممکن نام خود را سر زبانها بیندازد. مای بعد از ارزیابی امکانات تجاری مختلف، تصمیم گرفت روی شمعهای عطری تمرکز کند. تحقیق کرد و فهمید اگر شمعها ظاهر و رایحهٔ عالی داشته باشند، مردم نهفقط برای تعطیلات که برای تمام سال آنها را میخرند.
اما اول، باید میفهمید چطور شمع درست کند.
پس قدم بعدیاش این بود که با آزمون و خطا تجربه کسب کند. پیش یکی از فروشندههای عطرِ نیوجرسی رفت تا یاد بگیرد چطور عطرها را با پارافین مخلوط کند و بعد چندین هفته را صرف آزمایش شمعها در زیرزمینش کرد. از قوطیهای سوپ کمپبل برای قالب استفاده کرد و آزمایشی عطرها را به آنها افزود. یک روز موقع آزمونهایش، فراموش کرد مادهٔ شیمیایی را که باعث مخلوط شدن روغن و پارافین میشد اضافه کند. برای همین وقتی شمع را از قالب درآورد، به خاطر نبود این مادهٔ شیمیایی، ظاهر متفاوتِ فسیلمانند یا قدیمی پیدا کرده بود. او تصمیم گرفت این اشتباه را بخشی از برند تجاری شمعهایی بکند که سال ۱۹۹۴ راهاندازی کرد: شرکت شمعسازی خلیج چساپیک.
قدم بعدیاش این بود که با مغازهها مذاکره کند. مای به من گفت: «اینکه قدمها رو بهنوبت برداری خیلی مهمه. من شمعهام رو به مغازههای پدر و مادرها میفروختم، چون خبر داشتم اونها برای اینکه در برابر فروشگاههای زنجیرهای بزرگ زنده بمونن باید ترفندهای روز رو خیلی خوب بشناسن. میدونستم باید از چیزی که اونجا یاد گرفتم استفاده کنم. با این کار میتونستم هروقت آمادگی داشتم، قدم بعدی رو بهسمت فروشگاههای بزرگ بردارم.»
مای با تکیه بر موفقیت محلیاش، به فروشگاه بلومینگدیلز رفت و با ارتباط برقرار کردن با دستیارهایی که جواب تلفن میدادند، کارش را شروع کرد. هر بار که به آنها زنگ میزد یا به دیدنشان میرفت، از آنها دربارهٔ خودشان میپرسید: قبل از این کارشان کجا زندگی میکردند، چهچیزی باعث شد بخواهند درزمینهٔ مُد کار کنند. بالاخره توانست با استفاده از همین جذابیت و سماجتش شمارهٔ خریداری را که تصمیم میگرفت برای بلومینگدیلز چه محصولاتی سفارش دهند از آنها بگیرد. خریدار فوراً عاشق شمعهای مای شد و آنها را برای فروش در همان فروشگاههای بلومینگدیلزی خرید که مای با افرادش ارتباط داشت.»
حجم
۳۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۳۴۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه