کتاب خانه ای در انتهای هوپ استریت
معرفی کتاب خانه ای در انتهای هوپ استریت
کتاب خانه ای در انتهای هوپ استریت نوشتهٔ منا ون پراگ و ترجمهٔ فاطمه خسروی است. نشر نون این رمان عاشقانه را روانهٔ بازار کرده است. این اثر جلد ۲۱۵ از مجموعهٔ «منظومهٔ داستان ترجمه» است.
درباره کتاب خانه ای در انتهای هوپ استریت
کتاب خانه ای در انتهای هوپ استریت رمانی است که در ۲۶ فصل نوشته شده است. این رمان که فریبنده و شیطنتآمیز توصیف شده، درمورد امید و خردمندی زنانه است. «آلبا»، جوانترین دانشجوی دکتری دانشگاه کمبریج است که از بدترین اتفاق زندگیاش رنج میکشد. او بدون آنکه بداند کجاست، خودش را مقابل خانهای در انتهای «هوپ استریت» مییابد. زن مسن زیبایی به نام «پِگی» او را به یک شرط دعوت به ماندن در خانه میکند و آن اینکه او فقط میتواند ۹۹ شب آنجا بماند و نه بیشتر؛ تا زمانی که به زندگیاش سروسامانی بدهد. آلبا خیلی زود درمییابد خانهٔ هوپ استریت یک خانهٔ معمولی نیست؛ خانهای جادویی است که روزگاری چهرههایی فراموشناشدنی همچون ویرجینیا وولف، دوروتی پارکر و آگاتا کریستی در اوج ناامیدی در آن زندگی کردهاند. آلبا با کمک ساکنان پیشین خانهٔ هوپ استریت شروع به کنار هم گذاشتن تکهپارههای زندگیاش میکند و راهی را در پیش میگیرد تا شاید زندگیاش را نجات دهد.
منا ون پراگ، نویسندهٔ این رمان، آثاری به سبک رئالیسم جادویی مینویسد. این رمان از جایی آغاز میشود که راوی دارد از خانهٔ هوپ استریت برایمان میگوید. این خانه نزدیک به ۲۰۰ سال در انتهای هوپاستریت بوده است؛ با برجکها و دودکشهایی که سر به فلک کشیدهاند. یک باغ در جلوی خانه است که پر از گیاهان خودرو است. این خانه در شب مانند یتیمخانهٔ عصر ویکتوریایی است که ۱۰۰ کودکِ ناامید را در خود جای داده، اما وقتی ابرها از هم باز میشوند و نورِ مهتاب به آن میتابد، گویی با خانهای جادوشده روبهرو هستید. این توصیف راوی از این خانه است.
رمان «خانه ای در انتهای هوپ استریت» با بخشی به نام «راهنمای زنان هوپاستریت» به پایان رسیده است.
خواندن کتاب خانه ای در انتهای هوپ استریت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر انگلستان و قالب رمان عاشقانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خانه ای در انتهای هوپ استریت
«آلبا دست مادرش را میگیرد و آنها با یکدیگر روی پشتبامهای کینگز کالج قدم میزنند. چهاردستوپا از دودکشها بالا میروند و روی سفالهای لَق قدم میگذارند. آنها زیر نور خورشید حرف میزنند. ابتدا حرارت خورشید در صورتهایشان هویدا میشود تا اینکه خورشید غروب میکند و لبههای سرمنارههای سنگی را، که اطراف آنها سر به فلک کشیده، نورانی میکند. آلبا و الیزابت مینشینند و بر چمنزاری مشرفاند که دانشجوها در رودخانهٔ مجاورش بلمرانی میکنند و وقتی با یکدیگر برخورد میکنند، به حبابهای شامپاین میخندند. پشتسرشان زمینهای درخت بلوط دیده میشود که پُر از غاز هستند. هالههای نور ملایم اطراف درختان را تار میکنند و بهتدریج ناپدید میشوند؛ و سپس همهچیز رو به تاریکی میگذارد.
الیزابت دستش را روی شانهٔ دخترش میگذارد. آلبا به گزگزِ روی پوستش و گرمایی که بهآرامی وجودش را فرامیگیرد لبخند میزند. امیدوار است وقتی بیدار میشود، بتواند این حالت را حس کند.
الیزابت میگوید: «خب، دختر عزیزم. یه حرفی دارم که باید به پدرت بگی.»
وقتی آلبا چشمهایش را باز میکند، برای اولینبار هر کلمهای را که مادرش گفته بود به خاطر میآورد. یک ساعت بعد، پس از تلاشی بیهوده برای فراموش کردن دوبارهاش، به آلبرت تلفن میکند. دو ساعت بعد، او با پدرش پشت کافهٔ کوچکی در کینگز پرید نشسته و از لحظهٔ فاش کردن راز مادرش میترسد و میان اینکه آلبرت حرفش را باور میکند یا نه گیر کرده است. این انتخاب بین نابود شدن آلبرت یا دیوانه بودن اوست. او هیچکدام را نمیخواهد. او با کلوچهٔ دارچینی جلوش بازی میکند، کشمشها را درمیآورد و آنها را دور بشقاب پخشوپلا میکند. آلبرت تماشا میکند. خیلی دلش میخواهد او هم یک کلوچهٔ دارچینی داشته باشد تا با آن بازی کند و از حدتِ خونسردیاش بکاهد.»
حجم
۳۱۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۳۱۳٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
نظرات کاربران
با توجه به بیوگرافی کتاب که در بخش توضیحات آمده، رمان جالبی به نظر می امد که باعث شد تهیه اش کنم. در کل داستان بدی نیست ولی با عرض پوزش از مترجم، ترجمه خیلی بدی دارد. با ترحمه بهتر میتونست کتاب
نتونستم بیشتر از چند صفحه به خوندنش ادامه بدم ترجمه بدی داشت.
ایده کتاب فوق العاده جذاب بود برام، جمله به جمله و خط به خط کتاب سرشار از احساسات و زیبایی بود، کتابیه که واقعا رنگ های طبیعت رو به رختون میکشه ، احساس سبکی، گرما و صمیمیت میکنید با خوندنش. بخوام
وسطای کتاب هستم بااین حال یه بند خوندمش و عاشقشم عجیبه برام که چرا نظر زیادی نگرفته کتاب فوق العاده باحالیه
این کتاب برای کسانیست که در مسیر خود گم شده اند ...