دانلود و خرید کتاب ماشین جهنمی ژان کوکتو ترجمه مهدیس احمدیان شالچی
تصویر جلد کتاب ماشین جهنمی

کتاب ماشین جهنمی

معرفی کتاب ماشین جهنمی

کتاب ماشین جهنمی نمایشنامه‌ای نوشتهٔ ژان کوکتو و ترجمهٔ مهدیس احمدیان شالچی و محمدحسن روستایی است و انتشارات سیب سرخ آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب ماشین جهنمی

نمایشنامهٔ ماشین جهنمی در اصل یک نمایشنامهٔ مدرن است. این نمایشنامه به هیچ معنایی رئالیستی نیست، بلکه نمایشنامه‌ای است از شعر و قوهٔ پندار، تجسم‌یافته از افکار و افسانه و در گذری ابدی مابین رؤیا و واقعیت؛ همانند طرح‌ها و نقاشی‌های کوکتو. کوکتو اعتقاد دارد که بشر نمی‌تواند سرنوشت خود را با زرنگی یا تقلب عوض کند ولی شاعر می‌تواند و شاید بازی را یک‌جا ببرد. طراحی هوشمندانه درام سوفوکلس، کوکتو را واداشت که فضای ادیپوس شهریار را مانند ماشینی جهنمی در کارگاه خدایان ببیند و این‌چنین بود که ماشین جهنمی را به‌صورت تراژدی ـ کمدی مدرنی برای صحنه تنظیم کرد. براساس همین فضای هول‌آور است که کوکتو جملهٔ معروف خود را می‌گوید: «خدایان وجود دارند، شیاطین هم.‌» اعتقادی که به‌طور فصیح ماشین جهنمی بر پایهٔ آن نوشته شده است. نمایشنامهٔ ژان کوکتو بیانی است برای آزادی انسان و اعتراضی است علیه طبیعت اصلی وضع بشری و بااین‌حال فقط اعتراضی علیه فلسفه‌های جبری نیست، خیلی بیشتر از آن است. در تعبیر این افسانه قدیمی، به نظر کوکتو تمام این‌ها هرقدر راست هم باشد، منصفانه نیست. ادیپ هرگونه کوششی را می‌نماید که از جنایاتی که محکوم بود مرتکب شود، جلوگیری کند. کوکتو نتیجه‌گیری می‌کند که وضع انسان رازی به ابعاد بی‌انتهاست و بشر هرگز نمی‌تواند از روی دلخواه حقیقت مرگ را قبول کند. کوکتو در نمایشنامهٔ ماشین جهنمی تودهٔ مردمی از کاراکترهای حقیقی را تصویر می‌نماید، آن‌چنانی که یوکاستا مخلوطی از کمدی و همچنین تراژدی را به فضای نمایشنامه هدیه می‌کند؛ مخصوصاً صحنه‌ای که ادیپ خوابیده و یوکاستا از خود بیخود شده، چهره‌اش را در برابر آینه خالی می‌بیند و گونه‌هایش را با کف دست به طرف بالا می‌کشد. کوکتو هرگز در پی تکرار نبود، چشم‌انتظار فرصتی بود که دوباره بتوان تجربه کرد: «آنچه امروز روی می‌دهد اشتیاق به روی دادن چیزی تازه است که یک‌بار فرصت آن پیش آمد و هدر رفت.» کار کوکتو شبیه کار پروست است. کارکرد حافظه کوکتو و پروست پیش از آن‌که یادآوری باشد، ساختن است. زمان گمشده و ازدست‌رفته، عمر رفته، تجربه‌های انجام‌نشده و... همگی اموری هستند برای ابد درک‌ناشدنی. مرگ آن‌ها را با تجربه‌ای امروزی جبران می‌کنیم، با نوشتن و ساختن. این‌گونه به جهان زندگان بازمی‌گردند.

اُرفه، شاعری فرانسوی (نمادی از همان اسطوره ارفئوس یونانی) به یاری منطق شعر (آنچه کوکتو «تناقض‌نمایی شعر» می‌خواند) یعنی به یاری همان فرشته راهنما، به دیار مرگ و جایگاه جاودانی می‌رسد. در اجرای نمایش اُرفه خود کوکتو نقش فرشته راهنما را ایفا کرده بود. شاعر فقط اُرفه نیست، راهنما نیز هست. شعر مثل نسیمی است که میان مرگ و زندگی می‌وزد. 

نگاه مجذوب کوکتو به الهه شعر یونانیان چنان بود که نگاه ستایشگر کودکی به مادر قصه‌گویش پیش از خواب. بچه‌ها قصه را تا به پایان در آمیزه‌ای از باور و ناباوری می‌شنوند و بارها پایان را به خواب پیوند می‌زنند. کوکتو هیچ‌جا بهتر از دیو و دلبر این شاعرانگی کودکانه را نشان نداد. آثار کوکتو تا اندازه‌ای یادآور آثار رمانتیک‌های آلمانی است و به شعر و اسطوره پیوند می‌خورد. راز این همبستگی و پیوند، رؤیا و کابوس است ولی کوکتو کلید رؤیا را در آنچه سوررئالیست‌ها راهگشا می‌دانستند نمی‌یافت. کاری به کار نقطهٔ تلاقی جنسیت و نمادسازی نداشت و به نمادسازی فرویدی بی‌اعتنا بود.

خواندن کتاب ماشین جهنمی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران نمایشنامه‌های مدرن پیشنهاد می‌کنیم.

درباره ژان کوکتو

ژان موریس یوجین کلمنت کوکتو که بیشتر با نام ژان کوکتو شناخته می‌شود در پنجم جولای سال ۱۸۸۹ در پاریس به دنیا آمد. خودکشی پدرش در نه‌سالگی سبب شد تا ترک تحصیل کند و ردّپای موضوع مرگ در آثارش برجای بماند.

از نکات جالب در آثار کوکتو استفاده فراوان وی از آثار گوناگون خود ازجمله نوشته‌ها و شعرهای برجسته‌اش و حتی نقش‌های محوری با بازی خودش است. آثاری مملو از نمادها و طرح‌هایی که همهٔ آفرینش هنری کوکتو را شکل داده، موضوعات و نمادهایی است همچون نارسیسیم، اسطوره اُرفئوس، آفرینش شعری، آینه و دیگر ورودی‌ها به جهان‌های مخفی، افسانه‌های پریان، گل‌ها و انسان‌های زیبا در وضعیت‌های نقش‌نگارانه. کوکتو می‌دانست چه‌طور در خلق آثارش تصورات شاعرانه را جان بخشد. او با آثارش بر سینمای فرانسه و نیز بر موج نوی فرانسه بسیار تأثیرگذار بوده است. کوکتو را بیش از همه برای رمان «ترس‌های مقدس» (۱۹۲۹)، نمایشنامه «والدین مخوف» (۱۹۲۹) و فیلم «دیو و دلبر» (۱۹۴۵) می‌شناسند؛ البته اجرای پیتر بروک از ماشین جهنمی او در سال ۱۹۴۵‌ نیز در گسترش شهرت کوکتو بی‌تأثیر نبوده است. کوکتو را به بهانهٔ حضور نداشتن در مقاومت فرانسه، در معرض انتقادها و عیب‌جویی‌های فراوانی قرار دادند. اگرچه کوکتو هنرمندان را به سخنگویی بی‌پرده در برابر سلطهٔ سیاسی دعوت می‌کرد، خود شخصاً نقشی در این مورد نداشت و بیشتر به دلیل اعتیاد و نظراتش دربارهٔ جنسیت در مقابل حملات جناح راست آسیب‌پذیر بود ولی کوکتو در این زمان و تا پایان عمر به‌رغم این سختی‌ها، همچنان به فعالیت‌های نمایشی و هنری خود ادامه داد و پس از جنگ‌جهانی دوم به افتخارات بسیاری دست یافت. در آثار کوکتو، یک رؤیای مخدوش را می‌بینیم با همهٔ معیارهای لازمش و هیچ تلاشی برای نشانه‌گذاری و کد دادن منتهی به رمزگشایی در آن دیده نمی‌شود. کوکتو با اغراق‌کردن تصاویر رؤیایش به فرمی سوررئالیستی ـ اکسپرسیونیستی می‌رسد که تأکیدش بر اغراق و پارادوکس‌نمایی است؛ برای نمونه، کوکتو در نمایشنامه «دروغگو» به پارادوکس‌های ذهنی یک شخصیت می‌پردازد که مانند «دهان» در «من نه»‌ (نوشتهٔ ساموئل بکت) مدام حرف می‌زند و با هربار سخن گفتن، هرچه بیش‌تر ضعف و نادانی و جنایت‌های خود را فاش می‌کند. جالب این‌که کوکتو خود نقش اول این نمایشنامه را بازی کرده است.

ژان کوکتو گفته است: «درام یعنی سادگی در عین پیچیدگی.» کوکتو با نمایشنامه‌ها و اجراهایش ثابت کرده که درام مساوی با «عمل» است؛ عملی معطوف به هدف و این هدف چیزی جز افشاگری نیست و عمل درام‌نویس داوری نیست، بلکه شهادت دادن است و آنچه را از زشتی‌ها و پلیدی‌ها شهادت می‌دهد به عنصری از اعتراض می‌آمیزد.

ژان کوکتو به درام شاعرانه معتقد بود و می‌گفت در تئاتر سحر و جادویی هست که تماشاگر را مجذوب خودش می‌کند و این جادو می‌تواند شاعرانگی آن باشد. در اُرفئوس، داوران آن جهان که از شعر و شاعری بی‌خبرند از اُرفئوس می‌پرسند که شاعر کیست و پاسخ می‌شنوند: «نوعی نویسنده، نویسنده‌ای که چیزی نمی‌نویسد.» چیزی نوشتن اگر پیروی از منطقی استدلالی باشد، کار شاعر نیست. کوکتو از قول شعر می‌گوید: «من آن دروغم که همواره حقیقت را می‌گوید.» این شاید به این دلیل که نیچه‌ای‌ترین حرف او و نیچه‌ای‌ترین تعریفی است که شاعری از شعر ارائه کرده، به دل می‌نشیند. کوکتو می‌گوید: «وظیفهٔ هنرمند این است که مسائل پیچیده را ساده کند، نه این‌که آن را پیچیده‌تر کند.» در نمایشنامهٔ اُرفئوس، کوکتو در عین این‌که به اسطوره‌ای یونانی می‌پردازد، درواقع اسطوره‌های ساده و شخصی خود را نیز ارائه می‌دهد.

«زیبای بی‌اعتنا» اثر کوکتو یک کاراکتر اصلی دارد و یک کاراکتر دیگر که همیشه روی صندلی ساکت نشسته ولی در اجرای آن در فستیوال کلن سه نفر شرکت داشتند، چه‌گونه؟ چون کارگردان و همسرش که نقش‌ها را بازی می‌کردند، کسی را پیدا نکرده بودند که از فرزند آن‌ها نگهداری کند، پس ساده‌ترین و بهترین راه‌حل را یافته بودند: «بچه را هم می‌گذاریم توی نمایش.»

کوکتو توانست دشوارترین مسائل فلسفی انسان روزگارش را در درام‌هایش منعکس کند. سبک کوکتو به‌آهستگی خود را به دنیا تحمیل کرده است. سبکی مرکّب از خودداری کلاسیک و فانتزی عاشقانه و خیالی که به‌شدت با تکنیک‌های سورئالیستی مقید شده است. در کارهایش دائماً می‌کوشد که به کلیت افسانه برسد و عناصر شعر و داستان ساختگی را که نیازهای هنری هر عصری است، مجسم کند. کوکتو به رسم و سنت هرج‌ومرج که با آن فرانسه را تعریف می‌کند، تعلق دارد. در آثارش هیچ روشن نمی‌شود که چه‌قدر اخلاق، هنر، نیکی و زیبایی به‌جای هم گرفته شده‌اند. کوکتو در گذری دائمی از حقیقت به رؤیاست و مابین رؤیا و واقعیت مرزی را رعایت نمی‌کند؛ کوکتو می‌کوشد کوشش‌های راسین را در دادن تابعیت فرانسوی به اساطیر یونان احیا کند.

 هر اثر کوکتو یادآور حسرت چخوف‌وار عشقی است که هرگز بیان نشده و سال‌ها بعد راز سربه‌مهر آن کشف شد. امید به بازگشت، ناامیدی، جبر باقی ماندن در موقعیت کنونی و حسرت، مشخصه‌های آثار او هستند که برای همه یک راه‌حل می‌شناخت، مردن و باز زنده شدن. کوکتو گاهی آرامشی را جست‌وجو می‌کرد بسیار ناب، آرامش‌بخش و دست‌نیافتنی و سرانجام پس از یک زندگی هنری سرشار و کسب جوایز و افتخارات بسیار، در سال ۱۹۶۳ بعد از شنیدن خبر مرگ ادیت پیاف در پی یک حملهٔ قلبی مرگ را در آغوش گرفت، همانند بالهٔ مشهور خود؛ مرد جوان و مرگ.

بخشی از کتاب ماشین جهنمی

«مسیری گشتی در اطراف باروهای تبس. دیوارهای بلند، شب طوفانی، آذرخش تابستانی، سروصدای شدید و نوای موسیقی گروهی.

سرباز جوان: آن‌ها می‌خندند.

سرباز: انگار وانمود می‌کنند.

سرباز جوان: تمام شب می‌رقصند.

سرباز: چون نمی‌توانند بخوابند چنین می‌کنند.

سرباز جوان: می می‌نوشند و عشق‌بازی می‌کنند و شب را در میخانه می‌گذرانند درحالی‌که من با تو این‌جا به راست و چپ رژه می‌روم. من خسته‌ام، می‌فهمی؟ خسته.

سرباز: پس بگریز.

سرباز جوان: نه، تصمیمم را گرفته‌ام. می‌خواهم نامم را برای رفتن پیش ابوالهول بنویسم.

سرباز: ابوالهول؟ برای چه؟

سرباز جوان: برای این‌که باید کاری کرد و به این انتظار بی‌جا پایان داد.

سرباز: نمی‌ترسی؟

سرباز جوان: من و ترس؟

سرباز: بله، ترس. من افراد زرنگ‌تر و سرسخت‌تر از تو هم دیده‌ام که می‌ترسیدند، بااین‌حال تو فکر می‌کنی می‌توانی ابوالهول را بکشی و جایزه بزرگ را ببری؟

سرباز جوان: چراکه نه؟ شاید من تنها کسی باشم که از دست ابوالهول زنده می‌ماند، بسیار خب، می‌دانم که دیوانه شده‌ام اما شاید حقیقت داشته باشد. شاید من بتوانم معمایی را که او طرح می‌کند، پاسخ بدهم.

سرباز: بازنده بخت‌برگشته، هیچ می‌دانی که ابوالهول صدها هزار مرد از میان پهلوانان و ادیبان را زنده‌زنده پوست کنده است؟ آن‌وقت تو، سرباز خام‌دست می‌خواهی...

سرباز جوان: من می‌روم.

سرباز: موفق باشی قهرمان.

سرباز جوان: من از شمارش سنگ‌های این دیوار خسته‌ام.

سرباز: درست می‌گویی. بهتر است منفجرشان کنی.

سرباز جوان: و این موسیقی سرسام‌آور...

سرباز: نشنو.

سرباز جوان: و چهرهٔ کریه تو و ...

او باز می‌ماند.

سرباز: چه شده؟ از این‌جاست یا آن‌جا؟ آرام باش ببینم این چیست؟

سرباز جوان: برو به جهنم.

سرباز نیزه‌اش را به دیوار پشت سر سرباز جوان می‌کوبد.

سرباز: چه شده؟

سرباز جوان: تو چیزی نشنیدی؟

سرباز: نه... کجا؟

سرباز جوان: انگار شنیدم... منظورم این است که...

سرباز: رنگت پریده. حالت خوب است؟ احساس ضعف نمی‌کنی؟

سرباز جوان: مسخره است. انگار صدایی شنیدم. خیال کردم خودش است.

سرباز: ابوالهول؟

سرباز جوان: نه، شبح.

سرباز: روح قدیمی، لائوس، ما را نمی‌ترساند و نباید تو را به وحشت بیندازد اما انگار می‌اندازد. می‌دانی که؟ تنها برای نخستین‌بار ترسناک است و نه بعد از آن. او یک شبح بد نیست. او یک دوست است. آه، مشکل این است که همه در تبس سراسیمه و پریشان هستیم؛ من، تو، ثروتمندان، فقیران. همه به‌جز تعداد انگشت‌شماری از بالادستی‌ها. ما از جنگیدن با دشمنی که نمی‌شناسیم، خسته شده‌ایم. از پیشگویی‌ها، قهرمانان قربانی‌شده و مادران شجاع به ستوه آمده‌ایم. اگر این‌قدر حیران نبودیم به‌جای آن‌که درنهایت گم‌گشتگی برقصیم و بنوشیم تا از یاد ببریم، مست و زمین‌گیر می‌شدیم و به‌جای این‌که تو را مسخره کنم و انتظار یک شبح را بکشم، تو را در قمار شکست می‌دادم.»

adelnia60
۱۴۰۱/۱۲/۰۳

میشه مسئولین طاقچه توضیح بدن چرا قیمت چاپی این کتاب تو سایتها با قیمت الکترونیکی کتاب یکیه؟

اگر ما آن‌گونه که انسان‌ها تصورمان می‌کنند ظاهر نشویم، آن‌ها اصلاً ما را نمی‌بینند
ali73

حجم

۱۰۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

حجم

۱۰۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۲۶ صفحه

قیمت:
۲۴,۳۰۰
تومان