کتاب سوموکاری که نمی توانست تنومند شود
معرفی کتاب سوموکاری که نمی توانست تنومند شود
کتاب سوموکاری که نمی توانست تنومند شود نوشتهٔ اریک امانوئل اشمیت و ترجمهٔ پویان غفاری است. انتشارات افراز این داستان را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب سوموکاری که نمی توانست تنومند شود
کتاب سوموکاری که نمی توانست تنومند شود قصهٔ زندگی نوجوانی دستفروش به نام «یون» و ارتباطش با رهگذری به نام «شومینتسو» است. یون هیکلی لاغر و نحیف دارد و شومینتسو رهگذری است که هر روز با دیدن یون این جمله را تکرار میکند: «در وجودت یک گنده میبینم». یون با شنیدن این جمله عصبانی میشود، اما سرانجام شومینتسو موفق میشود با آموزش آیین بودایی ذن و فن مراقبه به یون، ارادهٔ او را تقویت کند. این منجربه کسب پیروزیهای بسیار در مسابقات سومویی میشود. یون در این مدت تجربههای متعددی به دست میآورد که مهمترین آن اعتقاد به معنویات و در نتیجه ارادهٔ قوی برای رسیدن به خواستههایش است.
خواندن کتاب سوموکاری که نمی توانست تنومند شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب داستان پیشنهاد میکنیم.
درباره اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت، نمایشنامهنویس، داستاننویس، رماننویس و کارگردان فرانسوی - بلژیکی، طی حدود ۱۰ سال بهصورت یکی از پرخوانندهترین نویسندگان فرانسویزبان دنیا درآمد، آثارش به ۴۰ زبان برگردانده شد و نمایشنامههایش در بیش از ۵۰ کشور بهطور منظم به صحنه رفت. او تحسینشدۀ منتقدان است و برگزیدۀ خوانندگان و چند اثرش نیز به فیلم درآمده است. اشمیت در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در حومهای از شهر لیون در جنوب فرانسه متولد شد. در کودکی به موسیقی علاقۀ بسیار داشت و در ۹سالگی به آموختن پیانو پرداخت. ابتدا مایل بود آهنگساز شود، اما معلمانش او را از این کار منصرف کردند تا از همان نوجوانی استعداد آشکارش در نگارش را پرورش دهد.
پس از گذراندن دورۀ ادبیات، در آزمون ورود به دانشسرای عالی موفق میشود و از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ به تحصیل در فلسفه میپردازد و پایاننامۀ دکترایش را با عنوان «دیدرو و مابعدالطبیعه» مینویسد که در ۱۹۹۷ با عنوان «دیدرو و فلسفۀ اغوا» منتشر میشود. اشمیت چندینسال به تدریس فلسفه در دبیرستان و سپس در دانشگاه اشتغال داشته است. او خود معتقد است که فلسفه موجب نجاتش شده و به او آموخته است تا خودش باشد و احساس رهایی کند. فیلسوف به نویسنده تبدیل میشود؛ نویسندهای که مدام اسطورهها و حکایات بنیانگذار را جذب میکند تا با خلاقیت خستگیناپذیر خود آنها را از نو بتند. در سالهای دهۀ ۱۹۹۰، نمایشنامههایش در چندین کشور با اقبال بسیار روبهرو میشود. «شب والونی» که نسخۀ مدرنی است از اسطورۀ دون ژوان، در ۱۹۹۱ موجب شهرت او در فرانسه میشود؛ سپس «مهمان ناخوانده» در ۱۹۹۳، ۳ جایزه از جوایز مولیر را نصیب او میکند. از آن پس، تدریس فلسفه در دانشگاه را رها میکند و تماموکمال به کار نگارش میپردازد. در ۱۹۹۵، «گلدن جو» و در ۱۹۹۶، «دگرگونههای معمایی» را میآفریند. چند ماه بعد، یک تکگویی دربارۀ آیین بودا انتشار مییابد با عنوان «میلارِپا» که در ۱۹۹۷ در جشنوارۀ آوینیون و در ۱۹۹۹ در پاریس به نمایش در میآید. همین متن است که اشمیت را به فکر میاندازد تا دورۀ حکایتهایش را دربارۀ ادیان آغاز کند که بعداً به دورۀ «نادیدنیها» شهرت مییابد.
فردریک یا بولوار جنایت در ۱۹۹۸ تقریباً همزمان در فرانسه و آلمان به نمایش درمیآید. «مهمانسرای دو دنیا» در ۱۹۹۹ ـ ۲۰۰۰، مدتی طولانی بهروی صحنه میماند. «آقاابراهیم و گلهای قرآن» که در دسامبر ۱۹۹۹ برای نخستینبار اجرا میشود، در ژوییۀ ۲۰۰۱ در جشنوارۀ آوینیون به اجرا درمیآید. در ۲۰۰۴ فیلمی بر اساس آن ساخته میشود با شرکت «عمر شریف» که تندیس سزار بهترین بازی را برایش به ارمغان میآورد. پس از این جزوۀ دوم از دورۀ نادیدنیها، نوبت به سومی میرسد با عنوان «اسکار و بانوی گلیپوش» که در فوریۀ ۲۰۰۳ با اقبالی گسترده روبهرو میشود. در سپتامبر ۲۰۰۳، نخستینبار نمایشنامهٔ «خردهجنایتهای زناشویی» اجرا میشود و چندینماه پیاپی با گیشۀ پر در صحنه میماند.
اشمیت در همان ایام به نگارش رمان میپردازد و در ۱۹۹۵ «فرقۀ خودبینان» را منتشر میکند که استقبال بسیار گرم منتقدان را در پی دارد. در سال ۲۰۰۰، «انجیل بهروایت پیلاطس»، جایگاه او را بهعنوان رماننویس تثبیت میکند. از آن پس، هر رمانی که منتشر میکند، هفتهها و ماهها در فهرست پرفروشترین رمانها قرار میگیرد. در ۲۰۰۱، «سهم آن دیگری» را منتشر میکند که به هیتلر اختصاص دارد و در ۲۰۰۲، نسخهای خیالپردازانه و هجایی دربارۀ اسطورۀ فاوستوس مینویسد با عنوان «آنگاه که یک اثر هنری بودم». حکایتهای دورۀ نادیدنیها، در کشورهای فرانسویزبان و کشورهای دیگر با اقبال فراوان روبهرو شد؛ چه در کتابفروشیها و چه در صحنۀ نمایش. کتابهای «میلارِپا» در زمینۀ عرفان، «آقاابراهیم و گلهای قرآن» دربارۀ اسلام، «اسکار و بانوی گلیپوش» دربارۀ مسیحیت، «فرزند نوح» (۲۰۰۴) دربارۀ کلیمیت، «سومویی که نمیتوانست گنده شود» (۲۰۰۹) دربارۀ ذنِ بودایی هستند.
از سال ۲۰۰۰، اریک امانوئل اشمیت که خود را از دنیای ادب و سیاست دور میدارد، با سیل جوایز روبهرو میشود؛ در همان سال فرهنگستان فرانسه جایزۀ بزرگ تئاتر را برای مجموعۀ نمایشهایش به او اهدا میکند؛ در ۲۰۰۴ جایزۀ بزرگ خوانندگان لایپزیگ، دویچِر بوخِرپرایس را برای حکایت «آقاابراهیم و گلهای قرآن» و در برلین، جایزۀ معتبر دی کادریگا را برای «انسانیتش و خردمندیای که شوخطبعیاش در وجود انسانها پرورش میدهد» دریافت میکند. در همان پاییز ۲۰۰۴ مجلۀ ادبی لیر در پی نظرسنجی از فرانسویای مبنی بر اینکه از «کتابهایی که زندگیشان را تغییر دادهاند» نام ببرند، «اسکار و بانوی گلیپوش» در کنار کتاب مقدس و کتابهای سهتفنگدار و شازدهکوچولو قرار میگیرد و این درمورد نویسندهای در قید حیات جرو استثناهاست.
بخشی از کتاب سوموکاری که نمی توانست تنومند شود
«سکوت میان ما حکمفرما شد. میتوانستم تکرار کنم: «من میرم» اما بهجای اینکه هر جملهٔ دیگری را با صدای بلند بر زبان بیاورم اجازه دادم تا آن سکوت ادامه پیدا کند، چون حس میکردم که شومینتسو بهتر از من راه خروج از آن سکوت را میداند.
پس از یک مدت طولانی، شومینتسو از درون کاسهای یک دانه بادام هندی برداشت و آن را به من نشان داد.
- جون، الان برات توضیح میدم که چرا رشد نمیکنی. اگه من این بادوم هندی رو توی یه خاک غنی و نرم که خوب زیر و رو شده باشه بکارم، اونوقت شانس خیلی زیادی وجود داره که این دونهٔ بادوم هندی رشد کنه، ریشه بده و از اون یه درخت سبز بشه. اما در عوض اگه اونو اینجا بذارم...
او دانهٔ بادام هندی را برکف سیمانی اتاق گذاشت.
- ... خشک میشه و میمیره. تو چرا نمیتونی به جایی برسی؟ چون نمیتونی از وجود خودت تغذیه کنی: تو رابطهات رو با ذهن و روحت قطع کردی، خودت رو روی یه خاک مصنوعی و ساختگی گذاشتی مثِ دونهای که روی یه سطح بتنی گذاشته باشن. بدون ریشه تو نمیتونی رشد کنی!
- بتنِ وجود من چیه؟
- ناآگاهی.
- نمیفهمم.
- تو داری سقوط میکنی چون روی تمام احساساتت، مشکلات و سرگذشتت سرپوش گذاشتی. تو نمیدونی کی هستی، پس نمیتونی از خودت چیزی بسازی.
من برای مدتی طولانی فکر کردم و بعد با آرامش جواب دندانشکنی دادم:
- استاد شومینتسو، شما همهچیز رو با هم قاطی میکنید. این شمایید که من رو نمیشناسید وگرنه من میدونم که کی هستم.»
حجم
۶۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۶۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه