کتاب سرنوشت بهانه نرسیدن است
معرفی کتاب سرنوشت بهانه نرسیدن است
کتاب شعر سرنوشت بهانه نرسیدن است سرودهٔ غلامحسین معتمدی است و نشر مرکز آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب شعر سرنوشت بهانه نرسیدن است
شعر یکی از راههای انتقال احساسات است. شاعر برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و شعر همین زبان است. با شعر از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که قرنها شاعران در شعرشان بازگو کردهاند.
شعر معاصر در بند وزن و قافیه نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. شاعر در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب شعر سرنوشت بهانه نرسیدن است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شعر سرنوشت بهانه نرسیدن است
«وقتی تمام کلمات تنها یک معنی دارد
که مثل پنجرهای دیوانهوار
به روی جهان باز میشود
تا همهی نامها را صدا بزند
و زندگی را خلاصه کند
تنها تویی
که بر زبان همهی بادها جاری میشوی
و جهان را معنی میکنی...
***
سالهاست
که دورافتادهایم
لحظات را
مانند پروانگانی
که در تجسّم پرواز خشکیدهاند
قاب کردهایم
و با حرفهایی
که اثر انگشتمان را پاک میکند
دنیا را دزدیدهایم.
دست خاطرههایی که رو نمیشود
از گردن گذشته آویزان است.
سرنوشت
مانند مردی که آن طرف خیابان
به دیوار تکیه داده
بیگانه به نظر میرسد
و فردا
مثل روزنامههای امروز
پیشپاافتادهتر از دیروزست.
همهٔ سرزمینهایی
که در کتابها خواندیم
کاغذی بودند
خوشبختی
به اندازهٔ لبخندی
که در عکسها میزنند
مصنوعی بود
و ما مانند قصّههای قدیمی
از همان کوچههایی که آمده بودیم
بازمیگردیم.
شب
با قرصهای خوابآور
کابوسها را جابهجا میکند
بر صورت آینهها
چنگ میزند
و مثل جنایتی
که در خانهٔ همسایهها اتفاق میافتد
پنهان میماند.
روزگار مانند حادثهای
پشت در ایستاده
جهان پر از هقهق پنجرههاست
و قلبها
مثل قلَکهای خالی
شکسته میشوند.
عشق
نمایشیست
که به آخرین اجرایش نمیرسیم
و زندگی
دستی
که در خداحافظی تکان میدهیم
پیش از آن که بمیریم.»
حجم
۳۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۳۹٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه