دانلود و خرید کتاب رازم را نگه دار سوفی کینزلا ترجمه نفیسه معتکف
تصویر جلد کتاب رازم را نگه دار

کتاب رازم را نگه دار

نویسنده:سوفی کینزلا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۲از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رازم را نگه دار

کتاب رازم را نگه دار نوشتهٔ سوفی کینزلا و ترجمهٔ نفیسه معتکف است و انتشارات لیوسا آن را منتشر کرده است. رازم را نگه دار داستان هیجان‌انگیز و پرتعلیقی است که غالبش در هواپیما می‌‌گذرد. وقتی هواپیما با جریان تند باد برخورد می‌کند و دچار تکان‌های شدید می‌شود، اِما حس می‌کند همه در هواپیما می‌میرند. او از شدت اضطراب بی‌اختیار شروع به حرف‌زدن می‌کند و تمام رازهای ریز و درشت زندگی‌اش را به مسافر صندلی کناری می‌گوید، ولی هواپیما سالم به زمین می‌نشیند! مشکل از جایی شروع می شود که همسفرش را بعد دوباره می‌بیند، آن هم در پیچیده‌ترین وضعیت ممکن.

درباره کتاب رازم را نگه دار

شخصیت اول رمان رازم را نگه دار اما کریگن است. او یک سال است که در «پنتر کولا» کار می‌کند و شغلش را دوست دارد، رابطهٔ عاشقانهٔ بی‌نقصی دارد و امیدوار است ترفیع بگیرد و مدیر بازاریابی شرکت شود. اما متأسفانه اوضاع طبق برنامه پیش نمی‌رود. اما در پرواز پرتنش و عجیب خود به سوی خانه، به خاطر ترس و اضطراب ناشی از سقوط احتمالی هواپیما، شخصی‌ترین رازهایش را برای غریبهٔ جذابی که کنارش نشسته، برملا می کند. وقتی اما صبح روز بعد به محل کار می‌رود، درمی‌یابد که مرد غریبه، کسی نیست جز جک هارپر، مدیرعامل آمریکایی «پنتر کولا» که برای بازدیدی یک هفته‌ای از شعبهٔ شرکتش در انگلیس، از راه رسیده است!

خواندن کتاب رازم را نگه دار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های عاشقانه و پرتعلیق پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب رازم را نگه دار

«او در حال نطق بود: "همه چی به شکل و قیافه، لباس و طرز درست راه رفتن بستگی داره. وقتی توی خیابون راه میرم، این پیام رو به جهانیان می‌رسونم که من زنی موفقم."

مادرم ستایشگرانه گفت: "به ما نشون بده!"

"باشه." کری لبخندی مصنوعی زد. : "این‌جوری."

سپس صندلی‌اش را عقب زد و دور دهانش را با دستمال پاک کرد. مادرم گفت: "اِما، باید اینو نگاه کنی و ازش یاد بگیری!"

درحالی که همه به او نگاه می‌کردیم، او مشغول شلنگ تخته انداختن در اتاق بود. چانه‌اش را بالا گرفته، سینه‌اش را جلو داده و در حالی که به دوردست خیره شده بود، کپلش را با ناز و ادا این‌ور و آن‌ور می‌چرخاند. به چیزی مابین شتر‌مرغ و یکی از آدم‌های ماشینی فیلم حمله‌‌ی کلون‌ها می‌ماند.

کری بدون اینکه بایستد، گفت: "البته باید کفشم پاشنه بلند باشه."

نیو مغرورانه گفت: "همین‌قدر بهتون بگم که وقتی کری وارد سالن کنفرانس می‌شه، همه‌ی سرها به طرفش می‌چرخه." او جرعه‌ای شراب نوشید." مردم از هر کاری که می‌کنن دست می‌کشن و فقط به اون زل می‌زنن!"

***

بگذریم. اصلا اهمیتی نداشت چون قرار بود من ارتقای مقام پیدا کنم. آن وقت نیو از مسخره کردن شغلم دست برمی‌داشت و من می‌توانستم طلب پدرم را... و همه تحت تأثیر قرار می‌گرفتند.

در ضمن هنوز می‌بایست برای پل توضیح می‌دادم که چرا جلسهٔ گلاسکو با ناکامی مواجه شد. البته منتظر چنین چیزی نبودم. بااین‌حال صبح دوشنبه که از خواب بیدار شدم، خوش‌بین بودم. اگر کسی آن واقعهٔ پیش‌پاافتاده را نادیده می‌گرفت و با دیدی وسیع‌تر به ابعاد قضیه نگاه می‌کرد، این اواخر کار من واقعاً عالی بود. خودم مطمئن بودم.

مسئله این بود که پل اصلا اهل تعریف و تمجید نبود، اما مطمئن بودم او متوجه کارهای بی‌نظیری که این اواخر انجام داده بودم، شده است. به‌احتمال زیاد اینها را در دفترچه‌ای یادداشت کرده بود. دفترچه را بیرون می‌آورد و صفحاتش را ورق می‌زد و می‌گفت: «می‌دانی، تلاش و کوشش در این شرکت بی‌پاداش نمی‌ماند.»

موقع لباس پوشیدن هم آینده‌نگری می‌کردم. در این فکر بودم دوباره کت‌ودامن شیکم را بپوشم تا به پل نشان بدهم من چه مدیرعامل معرکه‌ای خواهم بود. اما نه. ممکن بود خیال کند که می‌خواهم به او پز بدهم. پس همان لباس معمولی‌ام را که شلوار جین و یک تاپ قشنگ بود و آن را از فرنچ کانکشن خریده بودم، پوشیدم.»

لوبیای خوش خنده`
۱۴۰۲/۱۲/۲۷

راجع به یه دختره که خیلی یهویی تو هواپیما مهم ترین رازهای زندگیش رو برای یه غریبه لو میده. همه چی اوکیه تا اینکه فرداش میفهمه اون شخص از محل کارشه! داستانش سرگرم کننده و فان بود. خوشم اومد و بعضی

- بیشتر
استودیوس
۱۴۰۲/۱۲/۱۹

یجورایی مثل رمانهای ایرانی خودمونه...دختری ساده معمولی ک چندان مورد لطف و عنایت خانواده و همکاران و جامعه نیس از خودش ناراضیه ولی گوشه گیر و خجالتیم نی تا اینکه یک روز در هواپیما کنار یک مرد غریبه ناخواسته تمام

- بیشتر
arianaaaa
۱۴۰۳/۰۹/۲۰

کتاب خوبیه بامزه‌س داستانش هم جالبه ترجمه ی کتاب می تونست خیلی خیلی بهتر باشه و به نظرم ترجمه روی کیفیت کتاب خیلی اثر گذاشت اسپویل: خود داستان با مزه‌س فقط یکم زیادی happily every afterهه🫠 روال داستان اینجوریه که آروم آروم با

- بیشتر
کسی نمی‌تواند زیبایی را با یک‌سری ارقام و ضرایب اندازه‌گیری کند. به خودت نگاه کن!
لوبیای خوش خنده`
من یاد گرفته‌ام که اگر کسی نتواند با دوستان و همکاران و عزیزانش روراست باشد، پس فایدهٔ زندگی چیست؟
لوبیای خوش خنده`

حجم

۳۱۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۳۱۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
۶۰,۰۰۰
تومان