کتاب خانم پالفری در کلرمانت
معرفی کتاب خانم پالفری در کلرمانت
کتاب خانم پالفری در کلرمانت نوشتهٔ الیزابت تیلر و ترجمهٔ مزدک بلوری است و نشر بیدگل آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستان خانم لورا پالفری است. قصه در دههٔ ۶۰ میلادی در شهر لندن روایت میشود. خانم پالفری دارد پا به سن میگذارد و با چالشهای جدیدی مواجه میشود. این رمان در سال ۱۹۷۱ نامزد دریافت جایزهٔ ادبی منبوکر شد.
درباره کتاب خانم پالفری در کلرمانت
لورا پالفری، بیوهٔ یکی از مقامات سرزمینهای مستعمراتی، زنی خوشقیافه محسوب میشود. استخوانبندی درشت و چهرهای گیرا، ابروهای تیره و چانهای خوشتراش دارد. قیافهاش شبیه مردی متین و موقر بود و گاهی وقتها که لباس شب میپوشید، به ژنرالی معروف میماند که لباس زنانه به تن کرده باشد. او اکنون در آستانهٔ ملحقشدن به گروهی از آدمهای طردشده است: خانم آرباتنات، که براثر بیماری آرتروز فلج شده است؛ آقای آزمند، که همیشه عجولانه نامههایی آکنده از خشم به روزنامهٔ دیلیتلگراف مینویسد؛ خانم پُست، که دائم بافتنی میبافد؛ خانم برتونِ ازدماغفیلافتاده که موقع ناهار دهانش بوی تند ویسکی میدهد. این همقطاران جانبهدربرده، اگر پول کافی نداشتند که باقیماندهٔ عمرشان را در یک هتل مسکونی سپری کنند و به این واسطه روحیه و غرورشان را حفظ کنند، حالا در یک خانهٔ سالمندان دولتی به سر میبردند.
از بین پنج نفر «ساکنان ثابت هتل»، فقط خانم برتون است که به نظر میرسد همچنان رابطهٔ خود را با دنیای بیرون از هتلکلرمانت حفظ کرده است؛ چون برادرشوهرش، هروقت بتواند، به دیدن او میآید و با او نوشیدنی و غذا میخورد. بقیه، مخصوصاً جدیدترین ساکن هتل، همیشه منتظر آمدن کسی یا چیزی هستند. لورا پالفریِ مغرور و باشهامت، کمی بعد از ورود به این جهنم آبرومندانه، میبیند که زبان به تحسین نوهای دلسوز گشوده است که اصلا وجود خارجی ندارد. البته او نوهای دارد، اما خلقوخوی دِزموند از آن نوعی نیست که باب طبع زن محترم و مستقلی باشد که از قضا مادرِ مادرِ اوست. لورا که خیلی دلش میخواهد در مهارکردن دلتنگیهایش یک سروگردن بالاتر از همقطاران خود بایستد، دزموند را به نوهٔ خیالی خود تبدیل میکند، جوانی سرزنده و جذاب که به دل مینشیند؛ نه آن مرد جوان خشک و کسلکنندهای که زود حوصلهاش سر میرود و خود لورا هم زود از مصاحبتش خسته میشود. همین که خانم پالفری بابت تندادن به این فریبکاری بیضرر دچار عذابوجدان میشود خود تا حدی نشانگر هنر الیزابت تیلر است.
الیزابت تیلر که به دیدگاههای سیاسی چپ گرایش داشت، از منظر هنری در حق کسانی که تقریباً بهطور قطع از عقایدشان بیزار بود رعایت انصاف را میکرد. شخصیتهای رمانها و داستانهای کوتاه بینظیرش عمدتاً آدمهای ثروتمندی هستند: آنها به مسابقههای اسبدوانی میروند، سفر میکنند و عتیقه میخرند. او آنها را از بند هجوی ساده میرهاند و آگاهی تدریجیشان را از حزنانگیز بودن زندگی و رنجهایش به نمایش میگذارد. آدمهای پیر در رمانِ خانم پالفری در کلرمانت، تیپهای آشنایی هستند، اما اسیر دست خانم تیلر نیستند. هنر او، بهرغم کوچکبودن مقیاسش، هنری جسورانه است که از ما دعوت میکند نگاهی تازه به انسانهایی بیندازیم که برخیمان با عقاید آزاداندیشانهمان آنها را مضحک و مرتجع میانگاریم و نادیدهشان میگیریم. هنر ظریف و زیرکانهٔ او، بهدلیل موضوع و محتوایش، در سالهای آخر عمرش با جدیتی که شایستهاش بود بررسی نشد.
خواندن کتاب خانم پالفری در کلرمانت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهایی با موضوع سالمندان پیشنهاد میکنیم.
درباره الیزابت تیلر
الیزابت تیلر سال ۱۹۱۲ در رِدینگِ بارکشِر به دنیا آمد، در مدرسهٔ اَبی در ردینگ درس خواند و قبل از ازدواجش در سال ۱۹۳۶ معلم سرخانه و کتابدار بود. او مینویسد: «چیزهای زیادی از این شغلها یاد گرفتم و هیچوقت از سالهایی که صرف این کارها کردم احساس پشیمانی نکردهام.» او تقریباً همهٔ سالهای زندگی مشترکش را در پِن، در باکینگهامشِر، گذراند. اولین رمانش، در خانهٔ خانم لیپینکوت، سال ۱۹۴۵ منتشر شد و بعد از آن یازده رمان دیگر نوشت. همچنین داستانهای کوتاهش در نشریههای مختلف منتشر و در پنج مجلد گردآوری شدند. علاوه بر اینها کتابی برای کودکان با عنوان ماسی تراتر نوشت. توصیفهای زیرکانه و درعینحال مهرآمیز تیلر از زندگی طبقهٔ متوسط و متوسط به بالای انگلستان، خیلی زود باعث شد آثارش مخاطبانی نکتهسنج پیدا کند و خودش دوستانی وفادار در دنیای ادبیات. رزاموند لیمَن او را اینطور توصیف میکند: «باریکبین، حساس، با آثار سرگرمکنندهٔ درخشان و نوعی شوخطبعی زنانهٔ عریان و گزنده.» الیزابت تیلر در ۱۹۷۵ درگذشت.
بخشی از کتاب خانم پالفری در کلرمانت
«همینطور که روزها بهکندی سپری میشد، خانم پالفری موفق شد مهمانهای دیگرِ هتل را به دو گروه، یکی با اقامت بلندمدت و دیگری با اقامت چندشبه، دستهبندی کند. ساکنان هتل سه زن بیوهٔ سالخورده بودند و پیرمردی به اسم آقای آزمند که به نظر میرسید از مصاحبت زنها خوشش نمیآید و جز زنجماعت هم بهندرت مصاحب دیگری نصیبش میشود. همیشه پی این بود که پیشخدمت مسن هتل را در سالن غذاخوری به حرف بگیرد یا در هتل بچرخد و با دربان گپی بزند، یا سر راه مدیر هتل سبز شود.
بارِ هتل درواقع بخشی از اتاق نشیمن بود و وقتی مهمانها دکمهٔ زنگ را فشار میدادند، بالاخره سروکلهٔ یک نفر از سالن غذاخوری پیدا میشد و قفل درِ قفسهٔ محل نگهداری بطریهای مشروب را باز میکرد. آقای آزمند اوایل غروب این طرف اتاق مینشست. از آن طرفِ اتاق هم همیشه صدای تلقوتلوق میلِ بافتنی به گوش میرسید و صدای خفهٔ آمدوشد وسایل نقلیه در خیابان کرامول از آن طرف پردههای سنگین.
آقای آزمند شراب مینوشید. خیلی آرام و بیصدا با گیلاس شراب کنار دستش مینشست، طوری که انگار این گیلاس مونس تنهاییاش بود. منتظر مدیر هتل میماند که گاهی به داخل اتاق نگاهی میانداخت. وقتی خانم برتون وارد قلمرو او در اتاق نشیمن میشد و پشتسرهم دکمهٔ زنگ را فشار میداد تا برایش ویسکی بیاورند، نمیتوانست ناراحتیاش را پنهان کند. خانم برتون پول زیادی صرف ویسکی میکرد و این کارش مایهٔ شگفتی بقیهٔ خانمها بودخانم پست میگفت پول را حیفومیل میکند و میریزد ته حلقش. ولخرجیهای دیگری هم میکرد، از جمله رنگ موی شرابی که در آرایشگاه روی موهایش میگذاشت یا، آنطور که خانم آرباتنات همیشه میگفت، پشتهم سیگار میکشید، هرچند که این حرف واقعیت نداشت. خانم آرباتنات، شاید بهدلیل آرتروزش، خلقوخوی بدی پیدا کرده بود و دیگران را تحقیر میکرد.»
حجم
۳۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
حجم
۳۷۳٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۹۶ صفحه
نظرات کاربران
اول کتاب رو بخونین بعد فیلم ساخته سال ۲۰۰۵ رو ببینین
پیر شدن اتفاقی که احتمالاً برای خیلیهامون رخ میده (اگه تو جوانی نمیریم) این کتاب خیلی زیبا و پندآموز بود باتشکر
خیلی دوستش داشتم. همزمان برام هم شیرین و دوستداشتنی بود و هم تلخ... یک داستان رئالیست از دوران پیری. مرحلهای از زندگی که فقط اگر خوششانس باشیم تجربه میکنیم اما از طرف دیگه تجربه شیرینی نیست. از دست اطرافیان خانم
کد تخفیف فقط برگه ها رو می سوزونه وکتابی هم نمی ده