دانلود و خرید کتاب ستاره ها سیمون فلگی یر ترجمه لورانس ژیسلین وزیر دفتری
تصویر جلد کتاب ستاره ها

کتاب ستاره ها

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۵از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب ستاره ها

کتاب ستاره ها نمایشنامه‌ای نوشتهٔ سیمون فلگی یر و ترجمهٔ لورانس ژیسلین وزیر دفتری است و انتشارات دیدار آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب ستاره ها

نمایشنامهٔ ستاره‌ها داستان شاعر جوانی به نام اِزراست. او با خانواده‌اش در یک خانهٔ سیمانی سفیدی با سفال‌های قرمز زندگی می‌کند. هر روز صبح دایی‌اش، ژان، با گواش و زغال، صورتک‌های چوبی درست می‌کند و رنگ می‌زند. روزی مادر ازرا می‌میرد. خانواده مراسم تدفین را تدارک می‌بینند. دایی ژان تابوت را سرهم می‌کند، پدر گل می‌کارد و اِزرا سخنرانی مراسم تدفین را می‌نویسد. اما در روز خاک‌سپاری، اِزرا به دلیل اندوه عمیقی که احساس می‌کند، قدرت تکلمش را از دست می‌دهد و سکوت می‌کند. خود را در اتاقش حبس و سفر شاعرانه‌اش را آغاز می‌کند، درحالی‌که زمان در آن‌سوی دیوار اتاق در حال گذر است.

سبک این اثر باروک است، که در آن اصول حاکم بر تئاتر و دنیای ادبیات شاعرانه با هم درمی‌آمیزد و اثری تراژیک، ملودرام، حماسی و شاعرانه می‌آفریند. در واقع، هر آنچه در ساختار یک نمایشنامه تأثیرگذار به آن نیاز است در این نمایشنامه وجود دارد.

ستاره‌ها پر از حس است که از زوایایی نو به فلسفهٔ زندگی و موضوع خوشبختی در بحبوحهٔ اندوه و رنج می‌پردازد که می‌تواند برای خواننده جذاب باشد.

با توجه به ساختار ادبی و نگرش خاص این نمایشنامه و شیوهٔ نوینی که سیمون فَلگی‌یر در این اثر اتخاذ کرده است، خواندن آن دید وسیعی به نمایشنامه‌نویسان ایرانی می‌دهد تا به مسیر فکری تازه‌ای برای خلق آثار نمایشی خود برسند.

سیمون فَلگی‌یر هنرمند جوانی است که به‌تازگی آثارش در فرانسه مورد استقبال قرار گرفته است و با توجه به اینکه تاکنون اثری از او به فارسی ترجمه نشده است، ترجمهٔ این نمایشنامه گامی در راستای معرفی او و آشنایی بیشتر مخاطبان با نویسندگان معاصر ادبیات نمایشی جهان است.

خواندن کتاب ستاره ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران نمایشنامه‌های مدرن پیشنهاد می‌کنیم.

درباره سیمون فَلگیِ‌یر

سیمون فَلگیِ‌یر، زادهٔ سال ۱۹۸۸ در فرانسه، از همان آغاز جوانی در مدرسهٔ عالی فُرم در تئاتر ملی اِورو ـ لوویه با دنیای تئاتر آشنا شد. در همین مقطع وارد مدرسهٔ سنگُر شد و در همان‌جا سه اثر را نوشته بر روی صحنه برد. به‌عنوان یکی از بنیان‌گذاران کمپانی تولید نمایش K در سال ۲۰۰۹ وارد پاریس شد و اقدام به ساخت نمایشی به نام رؤیای یک شب تابستانی کرد که همین امر موجب آشنایی‌اش با مترجمان قطعهٔ مذکور، آندره مارکوویچ و فرانسوا موروان، شد. برای اثر حرکت کودکان در ماه مه ۲۰۱۱ موفق به دریافت جایزهٔ انگیزشی دستیاری در آفرینش آثار نمایشی CNT شد و سپس در فستیوالِ نخستین گام در تئاتر خورشید، اثر شبستان دیوانگان را بر صحنه برد. او هم‌زمان ساخت نمایش حماسی لانهٔ خاکستر را نیز شروع کرد، قطعه‌ای که در سال ۲۰۱۹ بر روی صحنه رفت. در سال ۲۰۱۷ مدیریت هنری کمپانی K را بر عهده گرفت و اولین نمایش خود به نام بندانگشتی را برای مخاطبان جوان به نمایش گذاشت. پروژهٔ آخر او نیز به نام ستاره‌ها در ماه نوامبر سال ۲۰۲۰ در تئاتر ملی کولین بر روی صحنه رفت.

بخشی از کتاب ستاره ها

«ازرا: فردا، مادرم رو دفن می‌کنیم!

فردا گریه می‌کنیم!

خب اِزرا! فقط یه شب وقت داری کلمات رو پیدا کنی!

بله، می‌دونم، من باید سخنرانی کنم!

اِزرا وارد خانه می‌شود. سارا، زنی جوان با عینک کوچک و پیراهن بلند گل‌گلی وارد صحنه می‌شود. کیفی را به‌سختی حمل می‌کند.

سارا: ازرا! با کی حرف می‌زدی؟

ازرا: سارا، وقت ندارم، باید شروع کنم...

سارا: دیشب به پنجره‌ت سنگ پرت کردم، اِزرا! جوابی ندادی... باز نکردی.

ازرا: باید برم تو.

سارا: کی این‌جوری توی خونه می‌کوبه؟

ازرا: دایی ژانه که کار می‌کنه.

سارا: شب شده. تو گفتی فقط روزها کار می‌کنه.

ازرا: امروز عادتش رو تغییر داده.

سارا: کی توی باغ آواز می‌خونه؟

ازرا: پدرمه که کار می‌کنه.

سارا: چرا آهنگش غمگینه؟

ازرا: چون باید درخت مورد علاقه‌ش رو قطع کنه.

سارا: کی کنار دیوارک جیغ می‌زنه؟

ازرا: سگمه.

سارا: اذیتش کرده‌ن؟

ازرا: فقط مریضه.

سارا: اِزرا، چرا این خونه همیشه خیلی ساکته...

ازرا: باید برم تو.

سارا: من اومده‌م...

ازرا: خب که چی؟

سارا:...هدیه‌ای رو که قول داده بودم آوردم.

ازرا: کدوم هدیه؟

سارا: به این زودی یادت رفت؟

ازرا: نمی‌دونم از چی حرف می‌زنی؟

سارا: من حرف‌هایی که می‌زنی، یادم نمی‌ره.

ازرا: من وقت برای هدیه ندارم. باید کار کنم.

سارا: تو هیچ‌وقت عجله نداشتی...

ازرا: امروز دارم.

سارا: پیاده اومدم، زود برمی‌گردم... ولی قبلش ببین! به اندازهٔ کافی پول جمع کرده‌م... یادت می‌آد روزی که توی اون فروشگاه بزرگه راه رفتیم؟

ازرا: فردا نشونم می‌دی.

سارا: یکی‌ش رو برات خریدم، همون‌طور که دوست داشتی، با قفس و کیفی که باهاش ست می‌شه.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۲۱۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۱۲,۰۰۰
۷۰%
تومان