کتاب گرگ زاده (جلد اول، شکارچیان مخفی)
معرفی کتاب گرگ زاده (جلد اول، شکارچیان مخفی)
کتاب گرگ زاده (جلد اول، شکارچیان مخفی) نوشتهٔ الناز دادخواه است. نشر موج این رمان فانتزی، تخیلی و عاشقانه را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب گرگ زاده (جلد اول، شکارچیان مخفی)
کتاب گرگ زاده (جلد اول، شکارچیان مخفی) روایتگر داستانی فانتزی، تخیلی و عاشقانه است که ماجرای آن پیرامون گرگینهای به نام «مایک» جریان دارد. او یک موجود متفاوت است و همین تفاوتش باعث میشود تنها بماند. مایک نهتنها با انسانها تفاوت دارد، بلکه در میان گرگینهها نیز موجودی خاص به حساب می آید. سردی تنهایی زندگی پسر را تحتتأثیر قرار میدهد؛ تا اینکه عشقی ممنوع در دلش جوانه میزند و نفرینی هولناک از آن برمیخیزد؛ نفرینی که پیش از این به خوابی عمیق فرو رفته بود.
خواندن کتاب گرگ زاده (جلد اول، شکارچیان مخفی) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گرگ زاده (جلد اول، شکارچیان مخفی)
مجازات! کاش مجازاتشون بیرون کردن من از این دهکده و از این گروه بود. کاش می شد آزادانه از این جا برم و دور از همه ی این دغدغه ها زندگی کنم. بیچاره پیتر به خاطر من توی دردسر افتاده بود با این که از بقیه عاقل تر و بزرگ تر و متفاوت تر بود ولی اونم چوب بی فکری و حماقت اون دو تا کله پوک رو می خورد. دردی توی قلبم می پیچید. اگه نیک رو کشته باشن چی؟ اگه اتفاقی براش میفتاد هرگز نمی تونستم خودمو ببخشم. چطور باید تحمل می کردم سنگینی این عذاب وجدان رو؟ حتی شاید اگه دنبال ماشینشون می رفتم می تونستم نجاتش بدم ولی این کارو نکردم. حداقل خیالم راحت بود می تونن دین رو نجات بدن ولی این کارو نکردم. حداقل خیالم راحت بود می تونن دین رو نجات بدن و گلوله رو از بدنش بیرون بیارن. نمی دونستم بی هدف کجا می رم؟ اونقدر عصبی بودم که حس می کردم هیچ چیزی نمی تونه آرومم کنه. این درد رو نمی تونستم با کسی بیان کنم. درون ذهنم تصویری شکل گرفت از دختری با موهای شکلاتی مواج و بلند، چشم های درشت و وحشی و چهره ای که می تونست مثل دریا گاهی آروم و گاهی پرتلاطم و خشمگین باشه. اگه حرف نمی زدم، اگه همه ی این مشکلات رو درونم نگه می داشتم بدون شک از سنگینی این عذاب له می شدم. برای چند ساعت هم که شده نیاز به آرامش داشتم تا ذهنم آروم بگیره و بتونم فکری برای جبران گندهایی که زده بودم بکنم. مسیرم رو بدون هیچ فکر دیگه ای به سمت خونه ی لوسی عوض کردم. زمانی به خودم اومدم که دم خونه اش ایستاده بودم. به حالت انسانی خودم دراومدم و چندتا سنگ رو به سمت پنجره ی اتاقش پرتاب کردم. دو سه ثانیه بعد سایه اش از پشت پنجره مشخص شد. وقتی منو توی تاریکی تشخیص داد. در بالکن رو باز کرد و اشاره کرد برم بالا.
حجم
۲۸۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۱۱ صفحه
حجم
۲۸۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۱۱ صفحه
نظرات کاربران
من جلد یک و دو رو خونوم کاملا وقت تلف کنی بود. به هیچ عنوان نخونین