کتاب کشف شمال حقیقی
معرفی کتاب کشف شمال حقیقی
کتاب کشف شمال حقیقی نوشتهٔ بیل جورج و ترجمهٔ محمدرضا پایدار و شیما قدیری است و انتشارات آریانا قلم آن را منتشر کرده است. با خواندن این کتاب، بر اساس ارزشهای درونیتان رهبری کنید.
درباره کتاب کشف شمال حقیقی
خطرناکترین افسانه دربارهٔ رهبری این است که رهبرانْ رهبر متولد میشوند -اینکه عاملی ژنتیکی برای رهبری وجود دارد. این افسانه تأکید میکند که افراد صرفاً یا صفات کاریزماتیکِ رهبری را دارند یا فاقد این ویژگیهایند. اما این افسانه بیمعنی است و درحقیقت، متضادش صحیح است. رهبرانْ رهبر زاده نمیشوند، بلکه رهبر ساخته میشوند.
کتاب کشف شمال حقیقی نشان میدهد که رهبران چگونه از طریق تجربههای زندگیشان ساخته میشوند، با آزمونهای سخت شکل میگیرند و برای پذیرش مسئولیتهای رهبری، قویتر از همیشه ظهور میکنند. از دید او، «رهبریْ منش است». رهبری فقط محدود به موضوع سطحیِ سبک و ظاهر نیست، بلکه به کیستی ما در مقام انسان و نیروهایی که ما را شکل دادهاند مربوط میشود. فرایند تبدیل شدن به رهبر بیشتر به فرایند تبدیل شدن به انسانی یکپارچه شباهت دارد.
کشف شمال حقیقی بهقلمِ بیل جورج، استاد شناختهشدهٔ مدرسهٔ کسبوکار هاروارد در حوزهٔ مدیریت و رهبری، حاصل سالها تحقیق و ثبت تجربههای افراد تأثیرگذار در سازمانهای بینالمللی است. ثبت تجربهٔ زیستهٔ این افراد کمک کرده است تا الگویی (مدلی) شناسایی شود که دیگران نیز بتوانند از آن سرمشق بگیرند. این الگو مثل قطبنمایی است که خوانندگان با در دست داشتن آن میتوانند در مسیر اصیل و درست خود باقی بمانند و منحرف نشوند. ابزاری که این کتاب در اختیار خواننده قرار میدهد ابزار یک روز و دو روز نیست، بلکه وسیلهای است که تا مادامیکه در فرایند رهبری و یافتن خویشتن خویش در حرکتید بدان محتاجید؛ خواه در کسبوکار باشد، خواه در زندگی شخصی.
این کتاب حاوی شش قدم ساده برای کشف شمال حقیقی یا فرمولهای سادهٔ دیگر نیست. اتفاقاً رویکردی کاملاً متضاد دارد. کشف کردن شمال حقیقی نیازمند یادگیری و تعهدی به اندازهٔ طول عمر شماست.
با خواندن این جملهها و تأکیدی که بیل جورج بر مفهوم اصالت دارد متوجه میشویم که با کتاب متفاوتی مواجهیم.
خواندن کتاب کشف شمال حقیقی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کسانی که میخواهند به رهبر بزرگ و موفقی تبدیل شوند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب کشف شمال حقیقی
«در سال ۲۰۰۷، زندگی حرفهای آریانا هافینگتون در مسیری بهسرعت روبهرشد قرار گرفته بود. پس از گذشت چندین سال از تأسیس هافینگتون پست، شهرتش درحال افزایش بود و عکسش روی جلد مجلات میدرخشید و نشریهٔ تایم نیز او را در لیست ۱۰۰ نفر از تأثیرگذارترین افراد دنیا قرار داده بود.
اما اتفاقی تکاندهنده هوشیارش کرد. آریانا یک روز در حالی به خودش آمد که از فرط خستگی و غلتیده در خون روی زمین افتاده بود. او دراینباره توضیح داد:
هنگام زمین خوردن، سرم به گوشهٔ میز برخورد کرد، گوشهٔ چشمم پاره شد و استخوان گونهام شکست. به پزشکان مختلفی مراجعه کردم و آزمایشهای مختلفی از امآرآی مغزی گرفته تا سیایتی و ایسیجی را انجام دادم تا متوجه شوم که پشت این خستگی مفرط بیماری خاصی نهفته است یا خیر. نتایج آزمایشها مشکل خاصی نشان ندادند، اما درعوض، حضور در اتاق انتظار پزشکان فرصت مناسبی در اختیارم گذاشت تا به سؤالات عمیقتری فکر کنم که دربارهٔ سبک زندگی خودم داشتم.
وخامت این زمین خوردن هافینگتون را مجبور کرد تا با واقعیتی که دربارهٔ زندگیاش وجود داشت روبهرو شود.
من هفت روز هفته روزانه ۱۸ ساعت کار میکردم و در تلاش بودم تا کسبوکاری راه بیندازم، پوشش رسانهایمان را گسترش دهم و سرمایهگذاران را جذب کنم. زندگیام از کنترل خارج شده بود. با معیارهای مرسوم پول و قدرت، فردی بسیار موفق به حساب میآمدم اما با هر تعریف عاقلانهٔ دیگری میتوان گفت که زندگی موفقی نداشتم. باید چیزی بهطورجدی تغییر میکرد، چراکه میدانستم اینگونه نمیتوانم به زندگی ادامه دهم.
مسیر زندگی هافینگتون بهسوی موفقیت، شروع چندان راحت و سرراستی نداشت. او در آپارتمان تکخوابهای در شهر آتن یونان به همراه مادر و خواهرش بزرگ شد. هنگامیکه ۱۱ سال داشت، والدینش از هم جدا شدند، اما هیچوقت طلاق نگرفتند. او با نگاه به گذشته والدینش را در شکلگیریِ شخصیتش تأثیرگذار میداند و گفته است، «مادرم انسانی بینظیر و خودآموخته بود.»
او همیشه مجبورمان میکرد خودمان را محدود به شرایط موجود در نظر نگیریم. ما میتوانستیم رؤیاهایمان را دنبال کنیم و اگر هم شکست میخوردیم، چیزی از عشقش به ما کم نمیشد. مادرم به ما میگفت، «شکست نقطهٔ مقابل موفقیت نیست، بلکه فقط سنگی در سر راه موفقیت است.» پدرم روزنامهنگار فوقالعادهای بود و همواره سعی میکرد روزنامههای جدیدی تأسیس کند اما متأسفانه همهٔ آنها با شکست مواجه شد. او در دورانی که آلمانیها یونان را اشغال کردند روزنامهای زیرزمینی ایجاد کرد و به همین خاطر دستگیر شد و تمام دوران جنگ را در اردوگاههای کار اجباری گذراند.»
حجم
۸۷۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۰۵ صفحه
حجم
۸۷۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۰۵ صفحه
نظرات کاربران
به من کمک کرد مسیر اصلی زندگی کاری ام رو پیدا کنم