کتاب شنل بزرگ
معرفی کتاب شنل بزرگ
کتاب شنل بزرگ نوشتهٔ بهمن معتمدیان و حاصل ویراستاری مهدی یزدانی خرم است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر حاوی یک مجموعه داستان ایرانی است.
درباره کتاب شنل بزرگ
مجموعهداستان شنل بزرگ ۷ داستان کوتاه را در بر گرفته است که نامهای آنها بهترتیب عبارت از «صدای سوت قطار»، «زندگی خصوصی یک مرد»، «اتاق رئیس»، «خال زیبای کوچک»، «دختری که به تندیس تبدیل شد»، «او باد آنجا میماند» و «شنل بزرگ» است. برای نمونه داستان شنل بزرگ ماجرای مردی است که خاطرات گذشتهاش را مرور میکند. او در مرور خاطراتش به پیرمردی میرسد که در گذشته در روستای آنها زندگی میکرد و عاشق اسبها بود. پیرمرد در اصطبل خاصی که در باغش بود به پرورش نژادی از اسب مشغول بود و آن را اصطبل مقدس مینامید؛ همچنین او در حال تکمیل تابلویی به اسم «شنل بزرگ» بود و قصد داشت در روز رستاخیز آن را به خداوند هدیه کند. اتمام تابلو به برادر پیرمرد واگذار شد و بعد از پایان تابلو، زلزلهٔ مخوف تمام روستا را ویران کرد. در همین زمان پیرمرد از اصطبل مقدس خود همراه با اسبی بالدار بیرون آمد و در آسمان پرواز کرد و دیگر هرگز دیده نشد.
داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب شنل بزرگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره بهمن معتمدیان
بهمن معتمدیان نویسنده، تهیهکننده و کارگردانی متولد تهران است. او تحصیلاتش را در رشتهٔ مهندسی صنایع به پایان برد و در انجمن سینمای جوان به عکاسی و همزمان با آن در «کانون تئاتر تجربی» زیر نظر «حمید سمندریان» به کارگاردانی تئاتر پرداخت. چند نمایشگاه عکس و اجرای رپرتواری از آثار «اوژن یونسکو» محصول این دوران است. این نمایشها عبارتند از «آوازخوان طاس»، «ژاک یا تسلیم» و «دختر دم بخت». بعد از آن بهطور حرفهای وارد عرصهٔ فیلمنامهنویسی شد و فیلمنامههای متعددی برای سینما و تلویزیون نوشت و موازی با آن به تولید و ساخت فیلم کوتاه و مستند پرداخت. در تمام این دوران تأثیر هنرهای تجسمی در آثار او مشهود است. با فیلم «آکواریوم» مسیر تازهای در کارنامهٔ او گشوده شد. این فیلم جوایز متعدد بینالمللی را به دست آورده است. او با ساخت فیلم بلند «خستگی» به جرگهٔ فیلمسازان حرفهای پیوست. این فیلم در بخش مسابقه شصتوپنجمین جشنوارهٔ فیلم ونیز به نمایش درآمد و جوایز متعددی را برد و در فستیوالهای متعدد معتبر خارجی به نمایش درآمد. مجموعهداستان «شنل بزرگ» از آثار مکتوب این هنرمند است.
بخشی از کتاب شنل بزرگ
«داستانهای زیادی از این پارک تعریف میکردند و مردم شهر آنجا را نفرینشده و بدیُمن میدانستند. شاید هم به همین دلیل بود که کمتر کسی آنجا میرفت؛ پارکی که در دوران کودکیمان بیشتر وهمانگیز و مرموز بود تا بدیُمن، و بزرگترها از سالهای بسیار دور داستانهای هولناکی دربارهٔ آن تعریف میکردند. میگفتند این پارک را خارجیها ساخته بودند و فقط محل رفتوآمد خودشان بود. تا اینکه آنها بهتدریج از شهر رفتند و پارک هم رفتهرفته متروکه شد و فقط گاهی پیرزنی از همین خارجیها به پارک میرفت. این پیرزن تنها زندگی میکرد و معمولاً با مردم نمیجوشید و منزوی بود. همیشه کنار برکه میآمد و آهونالهکنان وِردهایی زیرلب میخواند، به طوری که پس از مدتی مردم احساس میکردند مراسمی آیینی به جا میآورد. پیرزن اعتقاد داشت هر کس به آن پارک و کنار آن برکه برود و از صمیم قلب بخواهد از سرگردانی و دربهدری نجات پیدا کند به تندیسی تبدیل و از آن پس آرامش ابدی و بینیازی مطلق به او داده میشود. میگویند آن پیرزن عاقبت خودش به تندیسی تبدیل شد و سالهای سال در آن پارک باقی ماند تا اینکه مردم او را از یاد بردند و تندیس هم به طور مشکوکی ناپدید شد. پس از ناپدید شدنش شایعههای دیگری سر زبانها افتاد. مثل اینکه اگر کسی در زمستان به مدت یک ماه هر روز صبح زود کنار برکه برود و به آن زُل بزند، میتواند تندیس را ببیند. ولی بههرحال هیچ سند محکمی در اینباره وجود نداشت و مردم به کسانی که ادعا میکردند تندیس را میبینند، میگفتند مالیخولیایی و خیالاتی.»
حجم
۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۹ صفحه
حجم
۵۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۹ صفحه