دانلود و خرید کتاب مترسک (در چهار موقعیت) عباس باباعلی
تصویر جلد کتاب مترسک (در چهار موقعیت)

کتاب مترسک (در چهار موقعیت)

معرفی کتاب مترسک (در چهار موقعیت)

کتاب مترسک (در چهار موقعیت) مجموعه داستانی نوشتهٔ عباس باباعلی است و نشر نیماژ آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب مترسک (در چهار موقعیت)

در مجموعه داستان «مترسک؛ در چهار موقعیت» عباس باباعلی وضعیت‌های ناممکن و نامحتملی را شکل داده است که خاص اوست و نظیر آن ها را در کمتر اثری، چه داستان و چه هر اثر دیگری می‌توانید بیابید: مرده‌ای که روی تخت تشریح عاشق شده است، مرده‌ای دیگر که دارد انتظار می‌کشد بیایند جسدش را جمع کنند و… .

ته‌مایه‌ٔ طنز داستان‌های باباعلی که رنگ پرمایه‌ای از کنایه را با خود همراه دارد، به همراه لحن جذاب و ویژه‌ی روایت‌های او و از این دو مهم‌تر بدیع‌بودن موضوعاتی که او برای نوشتن انتخاب کرده است، داستان‌های او را به آثاری ویژه و خواندنی تبدیل می‌کند. «مترسک…» دومین مجموعه داستان باباعلی است؛ اما از پس سال‌ها تجربه‌اندوزی و نوشتن مستمر برای رسیدن به‌سبکی شخصی در داستان‌نویسی حاصل شده است. توفیق داستان های این مجموعه در جوایز مختلف داستانی می‌تواند نمودی از ثمربخش‌بودن تلاش نویسنده برای رسیدن به جهان و نگرش خاص خود نیز باشد.

نام‌های این داستان‌ها از این قرار هستند:

غوطه‌ور در فُرمالین، برگزیده و منتخب جایزهٔ بهرام صادقی و و جشنوارهٔ افسانه‌ها، سال ۱۳۹۵

بعضی حرف‌ها را برعکس می‌نویسند، تقدیرشده در جشنوارهٔ داستانی اروند، سال ۱۳۹۵

من و لی‌لی، برگزیدهٔ جایزهٔ داستان خلاقانهٔ حیرت، سال ۱۳۹۷

زن‌ها وقتی گم می‌شوند کجا گم می‌شوند؟

سگ خفته

پرنده که این‌قدر خون ندارد، تقدیرشده در دومین دورهٔ جایزهٔ ادبیات جنوب، سال ۹۶

لبخند شیشه‌ای

آن‌ها همیشه فراری‌اند

بعضی چیزها زیرِ پای آدم را تو زندگی شُل می‌کنند

خواندن کتاب مترسک (در چهار موقعیت) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان کوتاه ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مترسک (در چهار موقعیت)

«از روی چوب‌خط‌ها، چهل روز هست آمده اینجا. اما شاید آخرین روزش باشد. شاید تلفن را برداشتم و زینگ... زینگ... زنگ زدم و کارش را تمام کردم.

خیلی کم می‌آید بیرون. اکثراً وقتی می‌بینمش که ایستاده پشتِ پنجره یا دارد قدم می‌زند. اگر بیاید پشت پنجره و بایستد، یعنی یا منتظر آن‌هاست یا آمده سیگار بکشد یا آمده جایی که خوب آنتن بدهد تلفنی حرف بزند. حالا هم که دو روزی است نیامده بیرون.

روزهای اول همین طوری نگاهش می‌کردم؛ بی‌منظور. تا اینکه روزِ چهارم یا پنجمِ آمدنش به نظرم آمد آشناست. جایی دیده‌امش، اما کجا؟ نمی‌دانستم.

چهل‌پنجاه‌ساله است. صورت گنده، با موهای مشکی پرکلاغی. همیشهٔ خدا هم با ته‌ریش و عینک‌دودی. کلاً از این قیافه‌هایی که از یادِ آدم نمی‌رود. عادت‌هاش هم مثل روز اول، سلام که می‌کنم، به‌جای جواب، دست راستش را می‌برد بالا و یک چیزی زیرلب می‌پراند و زود برمی‌گردد توی اتاقش که ته حیاط است؛ درست روبه‌روی اتاق من. اتاقش دو پله هم می‌خورد می‌رود پایین. جوری که مسلطم به رفت‌وآمدهاش.

اولین بار، خود حاجی با حرف‌هاش مشکوکم کرد. یک هفته از آمدنش نگذشته بود که گفت: «ابرام، حواست باشه، این یارو، مثل خودت یالقوزه، بی‌زن و بچه، بی‌رفیق... اتاق را تکی اجاره کرده... اما بپا، مثل جریان اون زنه، عهدیه خراب‌کاری نکنی ها!»

جوابش را ندادم. خودم هم از قضیهٔ عهدیه مثل سگ پشیمان بودم. اما چاره نداشتم. با اینکه هفت‌پشت غریبه بود، اما تا چشمم می‌افتاد به مردهایی که می‌آمدند سراغش یک‌جوری می‌شدم. خونم به جوش می‌آمد. موهام سیخ می‌شد.»

mustafaa
۱۴۰۳/۰۱/۰۹

داستان های کتاب به شدت جذاب بودن

حجم

۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۸۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۹,۰۰۰
۷۰%
تومان