کتاب درخت خون
معرفی کتاب درخت خون
کتاب درخت خون نوشتهٔ مهدی جواهریان است. نشر چشمه این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این داستان بلند با نثری قاجاری، متناسب با روزگاری که قصه در آن اتفاق میافتد و از ۳ زاویۀ دید روایت میشود؛ زاویۀ دید اولشخص، سومشخص و دومشخص خطاب به خود.
درباره کتاب درخت خون
داستان بلند یا «نوولا» در ادبیات داستانی ایران همیشه جایگاه متمایزی داشته است. گاه آن را رمان خواندهاند و گاه داستان کوتاه؛ درحالیکه نوولا در طبقهبندی شکلهای ادبی همواره جایگاهی مستقل داشته است. کتاب درخت خون حاوی یک داستان بلند یا نوولا دربارهٔ هنر و تنهاییِ هنرمندی که هنرش درک نمیشود و سوءتفاهم برمیانگیزد. در این کتاب تخیل و تاریخ به هم گره خوردهاند. «درخت خون» داستانی است با نثری قجری دربارهٔ یک نقاش که در دورهٔ ناصرالدینشاه قاجار زندگی میکند. این داستان بلند را هم میتوان داستانی دربارهٔ خود هنر، ماهیت هنر و رابطۀ هنر و زیبایی انگاشت و هم داستانی درباره مواجهۀ هنر با قدرت و همچنین داستانی دربارهٔ تنهایی هنرمندی پیشرو در زمانهای ناساز.
راوی بخش اول کتاب درخت خون «جمالالدین نقاش»، یعنی شخصیت اصلی داستان است. جمالالدین ساکن قزوین است. او خود را نقاشی منزوی و تنها معرفی میکند که انزوایش خودخواسته است؛ چراکه اینگونه خود را از اهل زمانه در امان میبیند. او به راهورسم پدر، یعنی کاسبی و دکانداری، پشت کرده و راه هنر را برگزیده، در این راه جز ناکامی و رنج چیزی عایدش نشده است. هنر جمالالدین ربطی به هنر موردپسند روزگارش ندارد و ازهمینرو او که در آرزوی جاودانهشدن از راه خلق هنری اصیل و بیبدیل است، اکنون هنرمندی است گمنام، تنها، بیپول و ناامید که قصد کرده به زندگیاش پایان دهد. او در صفحات ابتدایی داستان به ما میگوید که خواهد مرد، اما درست در آستانۀ مرگ، سرنوشتی دیگر برای جمالالدین رقم میخورد؛ سرنوشتی آکنده از عشق و سوءتفاهم که جمالالدین را مدتی در مرکز توجه قرار میدهد و باعث میشود انواع و اقسام داستانها و افسانهها دربارهاش بافته شود و سر زبانها بیفتد. مهدی جواهریان با انتخاب یک نقاش تنها و نومید بهعنوان شخصیت اصلی داستان، جاهایی، بیشتر البته در بخش نخست داستان، گوشهچشمی و ارجاعاتی پوشیده هم به رمان «بوف کور» نوشتهٔ صادق هدایت دارد. جایی از کتاب «درخت خون» نیز ارجاعی به نقاشی معروف و ماهرانۀ «استنساخ» اثر محمودخان صبا داده میشود که خود اثری نامتعارف در زمانهاش به حساب میآید و جمالالدینِ کتاب «درخت خون» با دیدن این نقاشی سخت تحتتأثیر آن قرار میگیرد و در خواب، خود را در آن نقاشی تصور میکند.
بخش دوم کتاب درخت خون از زبان راوی سومشخص و به سبکوسیاق افسانههای قدیمی روایت میشود و راویِ بخش سوم، راوی دومشخصِ خطاب به جمالالدین است و در این بخش پای جمالالدین به دستگاه قدرت کشیده میشود. این داستان در قزوین و تهران و در دوران سلطنت ناصرالدینشاه قاجار میگذرد و علاوه بر شرح احوال مردم عادی، شامل اشاراتی به شرایط اجتماعی و سیاسی و نوع زندگی و مناسبات درباریان آن زمان است.
خواندن کتاب درخت خون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان بلند پیشنهاد میکنیم.
درباره مهدی جواهریان
مهدی جواهریان در سال ۱۳۵۷ در تهران به دنیا آمد. او مترجم و داستاننویسی ایرانی و تحصیلکردهٔ رشتهٔ سینما است. او مدتی هم در هند زندگی کرده و آثاری را از متون کهن هندی، با همکاری پیام یزدانجو، به فارسی ترجمه و بازسرایی کرده است که از آن جمله میتوان به کتابهای «سیذارتا: چنین زیست بودا» و «اوپانیشادها: کتابهای حکمت» اشاره کرد. کتاب «توان بردگان» که ترجمهای از اشعار لئونارد کوهن است، از دیگر آثار مهدی جواهریان در حوزهٔ ترجمه است. او آثاری از اُکتاویو پاز را هم به فارسی برگردانده است. داستان بلند «درخت خون» یکی از آثار تألیفی این نویسندهٔ ایرانی است.
بخشی از کتاب درخت خون
«خیلِ زائران که به زیادت کشید و روزِ سوم از خوابِ نقاش گذشت حاکم وقت، محمدباقر سعدالسلطنه، به رسمِ خویشاوندی با نریمانخان عزّالدوله از سوی پسرعمّ مادریاش، در جمعِ اجلهٔ وزیران و دبیران گفت که نقاش گرچه هنر کرد به اذنِ عزّه ذکره کرد و چنان که ستایشِ خدا واجب است نوازشِ بندهاش جایز. و چون هدایای حاکم بسیار بود گلزهرا، خواهر نقاش، را خواندند که اول خبرِ موثّق رسانَد که آیا نقاش زنده میماند؛ و سپس بذلِ حاکم بستاند. جوارنشینان چون حالِ نقاش را در خوابِ مدام دیدند جملگی همهشب تا سحر به دعا نشستند. و گلزهرا که ترکِ برادر گفته بود بازگشت و امورات خانه در دست گرفت و دیوانگان و گدایان را یله کرد تا جز او و برادر در منزل نمانَد و رامی و اَحوَل را در واسطه گماشت تا کارها قرار گیرد. چون روزِ دیگر برآمد و خوابِ جمالالدین به درازا کشید موسیو سرداریانِ طبیب را خواستند تا به عیادت بیاید و موسیو که وطندوست بود و پدرش در جنگ با روسها در سپاهِ شاهِ ماضی خدمت ساخته بود از شفای نارین در مراقبت نشسته و دخترک را آزموده بود که چگونه از علت و درد نه نشانی مانده و از علاج و درمان نه نمادی. طبیبِ ارمنی که از جهل و خرافه بیزار بود اما به سحر و معجزه ایمان داشت نزدِ همسر رفت و اولین داستان را او گفت که نقشی دیدم که مرگ را محصورِ رنگ کرد و محتضر را زنده داشت. و زنش چون داستان به همسایه بازگفت دیواری چند آن طرفتر مسلمانی بود که گویا مادرِ نقاش، نازگلِ دیلمانی، را میشناخت؛ پس گفت که نازگل زنی پرخاشگر و ورپریده بود و این اخلاق فقط به گلزهرا رسید و جمال چون پدر بود که بایست یک جا مینشست؛ یکی به کسبوحساب یکی به نقشونگار. و همسایهٔ دیگر گفت که او را حینِ نقاشی یکبار دیده و چشمانش انگار بسته بود و نادیده چون مسحوران نقش میکشید.»
حجم
۱۲۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
حجم
۱۲۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۹۹ صفحه
نظرات کاربران
مدتها بود کتابی در ادبیات فارسی ایران، اینقدر شگفتزدهام نکرده بود. هم فرم و هم روایت هم وزن هم هستند. کتاب قابلیت چندبار خواندن را دارد. بیتابانه در انتظار کتاب تازهی نویسنده هستم.
کتاب عالی بود تسلط نویسنده به زبان و ادبیات غنی فارسی ستایش بر انگیز بود و واقعا از خواندنش لذت بردم توصیه می کنم بخوانید .
نویسنده به شدت درگیر نثر مسجع نویسی در داستان بوده و به نظرم همه چیز را فدای این نثر کرده است. انگار که گویی داری داستانی به قلم نویسنده ای از دوره قاجار را می خوانی. هر چه فکر کردم