کتاب رودابه
معرفی کتاب رودابه
کتاب رودابه نوشتهٔ مهین سالار است و انتشارات مرسل آن را منتشر کرده است. این کتابْ داستان زنی به نام رودابه است که در زندان به سر میبرد؛ تا اینکه بهواسطهٔ مرخصی درمانی پا از زندان بیرون میگذارد. بیرونآمدن او از زندان باعث میشود اتفاقات پیشبینیناپذیری برایش رخ دهد که حتی فکرشان را هم نمیکرد؛ اتفاقاتی که مسیر زندگیاش را بهکل تغییر میدهد.
درباره کتاب رودابه
رمان یکی از راههای انتقال احساسات است. نویسنده برای بیان حقیقت احساسات و عواطفش به زبانی نیاز دارد که او را از سردی مکالمه روزمره دور کند و بتواند با آن خیالش را معنا کند و داستان و رمان همین زبان است. با داستان از زندگی ماشینی و شلوغ روزمره فاصله میگیرید و گمشده وجودتان را پیدا میکنید. این احساس گمشده عشق، دلتنگی، دوری و تنهایی و چیزهای دیگری است که سالها نویسندگان در داستانشان بازگو کردهاند.
داستان معاصر در بند چیزی نیست و زبان انسان معاصر است. انسان معاصری که احساساتش را فراموش کرده است و به زمانی برای استراحت روحش نیاز دارد. نویسنده در این کتاب با احساسات خالصش شما را از زندگی روزمره دور میکند و کمک میکند خودتان را بهتر بشناسید. این کتاب زبانی روان و ساده دارد و آیینهای از طبیعتی است که شاید بشر امروز فرصت نداشته باشد با آن خلوت کند. نویسنده به زبان فارسی مسلط است و از این توانایی برای درک حس مشترک انسانی استفاده کرده است.
خواندن کتاب رودابه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان ایرانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب رودابه
««رودابه کیا، دفتر مدیریت»
نیمخیز که شدم نسترن خیره نگاهم کرد.
- چیه؟ چرا رنگت پرید؟
دستهایم لبهٔ تخت را گرفت.
- میگی چیکارم دارن؟
- نمیدونم شاید جواب درخواستت اومده.
- خدا کنه قبول کرده باشن، دیگه تحمل دردو ندارم.
غمگین لبخند زد.
- درست میشه رودی، غصه نخور.
سوسن سرش را از زیر پتو بیرون آورد و به روی آرنجش تکیه داد.
- وثیقه به اون بزرگی گذاشتی وسط، چرا قبول نکنن؟
- بیات که قول داده درستش کنه.
بلند خندید.
- خدایی هنوزم به اون دلقک امید داری؟
نسترن با ابروهایی گرهکرده به طرفش چرخید.
- حالا نمیشه دهنت به خیر باز شه؟
- مگه دروغ میگم؟ اون دلقک اگه چوب لا چرخ نذاره کاری درست نمیکنه. از وقتی اومدم اینجا بیات قراره کارمو پیگیری کنه دریغ از یه قدم، همهش امیدواری الکی.
- کار تو رو درست نکرده، حالا دلیل نمیشه که کار رودیو هم درست نکنه.
این را نسترن محکم گفت.
سوسن دستهایش را به طرف بالا گرفت.
- خدا کنه درست کنه، ما که بخیل نیستیم.
و بعد آنها را تا روی صورتش پایین آورد.
- آمین.
و روبه نسترن ادامه داد: حالا تو فکر میکنی کار رودیو درست کنه من ناراحت میشم؟
نسترن جوابی نداد.
- به خدا من بیشتر از خودش خوشحال میشم. یه نفرم از این دخمهٔ لعنتی نجات پیدا کنه، هزاربار جای شکر داره.
و شانههای لاغرش را بالا انداخت.»
حجم
۱۳۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۱۳۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
نظرات کاربران
داستان تکراری و کلیشه ای نبود من لذت بردم از خواندنش
خوب بود