کتاب موسیو ابراهیم
معرفی کتاب موسیو ابراهیم
کتاب الکترونیکی «موسیو ابراهیم» نوشتهٔ اریک امانوئل اشمیت با ترجمهٔ رضا باباخانلو در نشر سیزده چاپ شده است. از این اثر تاکنون نمایشهای مختلفی نیز اجرا شده است.
درباره کتاب موسیو ابراهیم
موسی پسرک ۱۱سالهٔ یهودی است. مادر او در کودکی آنها را ترک کرده بود و پدرش نیز افسرده بود. موسیو ابراهیم، مغازهدار مسلمان، بقالیای نزدیک خانهٔ موسی دارد. موسیو ابراهیم مردی تنها، خوشصحبت و باتجربه است که بهخوبی میتواند با موسی ارتباط برقرار کند. این پسر جوان که سالهای بحرانی بلوغ را میگذراند، مسائل و مشکلات خود را با موسیو ابراهیم مطرح میکند و از او راهنمایی میگیرد. پیوند دوستی این دو، صرف نظر از مذهب و عقیدههای مختلف آنها، روزبهروز محکمتر میشود و حتی آن دو با هم به سفری متفاوت میروند.
کتاب موسیو ابراهیم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به داستانهای مفهومی و نمایشنامه پیشنهاد میشود.
درباره اریک امانوئل اشمیت
اریک امانوئل اشمیت، نمایشنامهنویس، داستاننویس، رماننویس و کارگردان فرانسویبلژیکی، طی حدود ده سال بهصورت یکی از پرخوانندهترین نویسندگان فرانسویزبان دنیا درآمده است و آثارش به چهل زبان برگردانده شده است و نمایشنامههایش در بیش از پنجاه کشور بهطور منظم به صحنه میرود. او تحسینشدۀ منتقدان است و برگزیدۀ خوانندگان و چند اثرش نیز به فیلم در آمده است.
اریک امانوئل اشمیت در ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در حومهای از شهر لیون در جنوب فرانسه متولد شد. در کودکی به موسیقی علاقۀ بسیار داشت و در نهسالگی به آموختن پیانو پرداخت و ابتدا مایل بود آهنگساز شود. اما معلمانش او را از این کار منصرف کردند تا از همان نوجوانی استعداد آشکارش در نگارش را پرورش دهد. «در شانزدهسالگی فهمیده بودم یا تصمیم گرفته بودم که نویسندهام و نخستین نمایشنامههایم را در دبیرستان نوشتم و ایفا کردم.»
پس از گذراندن دورۀ ادبیات، در آزمون ورود به دانشسرای عالی موفق میشود و از ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۵ به تحصیل در فلسفه میپردازد و پایاننامۀ دکترایش را با عنوان «دیدرو و مابعدالطبیعه» مینویسد که در ۱۹۹۷ با عنوان دیدرو و فلسفۀ اغوا منتشر میشود. اشمیت چندین سال به تدریس فلسفه در دبیرستان و سپس در دانشگاه اشتغال داشته است. او خود معتقد است که فلسفه موجب نجاتش شده و به او آموخته است تا خودش باشد و احساس رهایی کند. میگوید: «من در دنیایی بیخدا پرورش یافتم و گمان میکردم که قاطعانه دین را نفی میکنم.... و بعد، اندکاندک از عقلانیت خسته شدم زیرا قادر نبود به پرسشهایم پاسخ گوید. پس تصمیم گرفتم از انگیزشهای غیرعقلانی استقبال کنم: از تجربههای هنری و عرفانی و مواجهه با متون وحی.» و در جایی دیگر: «بهتدریج از پوچگرایی جدا شدم و به رمزوراز روی آوردم، به این اندیشه که ممکن است معنایی بال بگسترد که من آفرینندۀ آن نباشم. با رسیدن به این اندیشه که آنچه را من دریافت نمیکنم، الزاماً مهمل نیست، توانستم اعتماد را که از نظر من نسخهای از ایمان است، جایگزین اضطراب کنم.»
و فیلسوف به نویسنده تبدیل میشود، نویسندهای که مدام اسطورهها و حکایات بنیانگذار را جذب میکند تا با خلاقیت خستگیناپذیر خود آنها را از نو بتند. در سالهای دهۀ ۱۹۹۰، نمایشنامههایش در چندین کشور با اقبال بسیار روبهرو میشود. شب والونْی که نسخۀ مدرنی است از اسطورۀ دون ژوان، در ۱۹۹۱ موجب شهرت او در فرانسه میشود. سپس، مهمان ناخوانده، در ۱۹۹۳، سه جایزه از جوایز مولیر را نصیب او میکند: بهترین نویسنده، بهترین نمایش و پدیدۀ سال. از آنپس، تدریس فلسفه در دانشگاه را رها میکند و تمام و کمال به کار نگارش میپردازد. در ۱۹۹۵، گلدن جو (جوِ طلایی) و در ۱۹۹۶، دگرگونههای معمایی را میآفریند.
چند ماه بعد، یک تکگویی دربارۀ آیین بودا انتشار مییابد با عنوان میلارِپا که در ۱۹۹۷ در جشنوارۀ آوینیون و در ۱۹۹۹ در پاریس بهنمایش در میآید. همین متن است که اشمیت را بهفکر میاندازد تا دورۀ حکایتهایش را در بارۀ ادیان آغاز کند، که بعداً به دورۀ نادیدنیها شهرت مییابد.
فردریک یا بولوار جنایت در ۱۹۹۸ تقریباً همزمان در فرانسه و آلمان بهنمایش در میآید. مهمانسرای دو دنیا در ۱۹۹۹ ـ ۲۰۰۰، مدتی طولانی بهروی صحنه میماند. آقاابراهیم و گلهای قرآن که در دسامبر ۱۹۹۹ برای نخستین بار اجرا میشود، در ژوییۀ ۲۰۰۱ در جشنوارۀ آوینیون بهاجرا در میآید و از آن زمان تا کنون مدام در حال اجراست. در ۲۰۰۴، فیلمی بر اساس آن ساخته میشود با شرکت عمر شریف که تندیس سزار بهترین بازی را برایش بهارمغان میآورد. پس از این جزوۀ دوم از دورۀ نادیدنیها، نوبت به سومی میرسد با عنوان اسکار و بانوی گلیپوش، که در فوریۀ ۲۰۰۳، با اقبالی گسترده روبهرو میشود. در سپتامبر ۲۰۰۳، نخستین بار خردهجنایتهای زناشویی اجرا میشود و چندین ماه پیاپی با گیشۀ پر در صحنه میماند.
اریک امانوئل اشمیت در همان ایام به نگارش رمان میپردازد و در ۱۹۹۵، فرقۀ خودبینان را منتشر میکند که استقبال بسیار گرم منتقدان را در پی دارد. در سال ۲۰۰۰، انجیل بهروایت پیلاطس، جایگاه او را بهعنوان رماننویس تثبیت میکند. از آن پس، هر رمانی که منتشر میکند، هفتهها و ماهها در فهرست پرفروشترین رمانها قرار میگیرد.
در ۲۰۰۱، سهم آن دیگری را منتشر میکند که به هیتلر اختصاص دارد و در ۲۰۰۲، نسخهای خیالپردازانه و هجایی در بارۀ اسطورۀ فاوستوس مینویسد با عنوان آنگاه که یک اثر هنری بودم. حکایتهای دورۀ نادیدنیها، در کشورهای فرانسویزبان و کشورهای دیگر، با اقبال فراوان روبهرو شد، چه در کتابفروشیها و چه در صحنۀ نمایش. میلارِپا در زمینۀ عرفان، آقاابراهیم و گلهای قرآن، دربارۀ اسلام؛ اسکار و بانوی گلیپوش، دربارۀ مسیحیت؛ فرزند نوح (۲۰۰۴)، دربارۀ کلیمیت، سومویی که نمیتوانست گنده شود (۲۰۰۹)، در بارۀ ذنِ بودایی.
از سال ۲۰۰۰، اریک امانوئل اشمیت که خود را از دنیای ادب و سیاست دور میدارد، با سیل جوایز روبهرو میشود: در همانسال فرهنگستان فرانسه جایزۀ بزرگ تئاتر را برای مجموعۀ نمایشهایش به او اهدا میکند؛ در ۲۰۰۴، جایزۀ بزرگ خوانندگان لایپزیگ، دویچِر بوخِرپرایس، را برای حکایت آقاابراهیم و گلهای قرآن و در برلین، جایزۀ معتبر دی کادریگا را برای «انسانیتش و خردمندیای که شوخطبعیاش در وجود انسانها پرورش میدهد» دریافت میکند. در همان پاییز ۲۰۰۴، مجلۀ ادبی لیر در پی نظرسنجی از فرانسویای مبنی بر اینکه از «کتابهایی که زندگیشان را تغییر دادهاند» نام ببرند، اسکار و بانوی گلیپوش در کنار کتاب مقدس و سه تفنگدار یا شازده کوچولو قرار میگیرد و این در مورد نویسندهای در قید حیات جرو استثناهاست.
بخشی از کتاب موسیو ابراهیم
«از زمانی که بهخاطر میآوردم، موسیو ابراهیم پیر بود. همه موسیو ابراهیم را که مغازهٔ خواربارفروشیاش در تقاطع خیابان بلو۲ و خیابان فابورگپواسنیر واقع بود میشناختند. ساعت ۸ صبح مغازه را باز میکرد و تا پاسی از شب مشغول کار بود. سردر مغازه پُر بود از مواد شوینده. نیمی از بدنش در راهروی باریک مغازه بود و نیمی دیگر کنار جعبههای کبریت. روی پیراهن سفیدش، یک پولیور خاکستری بهتن میکرد و چشمهای قهوهای رنگش، روشنتر از پوست قهوهای لکوپیس افتادهاش بود.
جناب موسیو ابراهیم از نظر من شخص فرزانهای بود. همین دلیل کافی بود که او به مدت چهل سال، تنها مرد عربی بود که در محلهای یهودی نشین سکنی داشت. شاید هم به این دلیل که بهجای پرحرفی، به لبخندی روی لبانش بسنده میکرد. بهنظر میرسید از شلوغی گریزان است؛ خصوصاً شلوغی شهر پاریس. مانند شاخهای که به درختی قلمه زده باشند، به صندلیاش پیوند خورده بود و خدا میداند از نیمههای شب تا هشت صبح، کجا ناپدید میشد.
هر روز مایحتاج خانه را از موسیو ابراهیم تهیه میکردم. بیشتر خریدهای من در قالب اجناس داخل قوطی بودند. خرید روزانه به دلیل تازه بودنشان نبود؛ بلکه پدرم هرروز مبلغی محدود برای خرید به من میداد و درضمن، اینطور برنامهریزی برای پختوپز راحتتر بود!
همان زمان که برای انتقام از پدرم که به من بیدلیل تهمت دزدی زده بود، واقعاً دزدی را شروع کردم، از موسیو ابراهیم هم میدزدیدم. ابتدا خجل شدم اما برای مبارزه با حس شرمساری، وقتی زمان پرداخت فرا میرسید، کمی فکر میکردم و با خودم میگفتم:
- بیخیال، مگه اون کیه جز یه مرد عرب!
هرروز به چشمان موسیو ابراهیم خیره میشدم و جسارت بیشتری پیدا میکردم.
- بیخیال، مگه اون کیه جز یه مرد عرب!
موسیو گفت:
- من عرب نیستم مومو. من از هلال طلایی ماه اومدم.»
حجم
۴۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۶ صفحه
حجم
۴۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۶۶ صفحه
نظرات کاربران
خوندن این کتاب با حس آرامش خوبی همراهه و دل بستگی یه پسر نوجوان به یه مرد عاقل رو توضیح میده... بخش اخرش هم یه سفر هیجان انگیز با هم دارن که پسر رو یا موضوعات جدید آشنا میکنه. من این کتاب
خیلی جالب بود و مفاهیم ارزشمندی رو در قالب داستان ساده بیان کرده بود. از دیدگاه روانشناسی به طرحوارههای زیادی اشاره شده و درمان کاملا معنوی و با تکیه بر معنای زندگی صورت گرفته.
سطح کتاب در حد کودکستانی است . متاسفم که نام نویسنده در واقع مرا به اشتباه انداخت
باسلام! کتابی است گیرا.مشقات زندگی موسی را نشان داده وراهکارهایی مناسب نیز ارائه داده است.باتوکل برخدا و راضی بودن به مقدرات(داشتن تبسم برلب که سنت نبوی(ص)ونشانه سپاس از خداونداست)میتوان بر سختی های زندگی فائق آمد.
برای پر کردن نیم ساعت از وقتتون کتاب خوبیه، ولی برای فرهنگ ما که شناخت کاملتری از صوفیه، مولانا و شمس داریم، چیز جدیدی برای گفتن نداره